گر بود افسر زرّينِ شرف بر سر مرد
سزد ار ناز فروشد به فلك افسر مرد
شرف و جود و وفاق است به هر فصل و زمان
آن برازنده لباسى كه بود در بر مرد
عدل و انصاف، درخشنده نگينى ست ثمين
كه در انگشت مِهان است و مهين زيور مرد
نبود درّ و گهر قبله گه طبع بلند
كه در اين مرحله بشناخته شد گوهر مرد
گل تحقيق گر از باغ حقيقت چيند
دست حق باد گلافشان به سر و پيكر مرد
نكشد منّت دولتكده را مردمِ راد
نبُرد حنجر محنت زده را خنجر مرد
مرد هرگز نشود ملعبه قدرت و زور
كه نه انديشه آزار بود در سر مرد
دست امكانش اگر پر بود و گر خالى
كى تهيدست روند اهل نياز از در مرد؟
مرد بايد به جهان همسر خود دارد دوست
كه نه از مرد كم آيد به جهان همسر مرد
مده از دست، تو خود شيوه مردانه اديب
كه بود در همه گه لطف خدا، ياور مرد