skip to Main Content
  • شعر

گرچه هرروزوشبي را به جهان منزلت است
قدراوقات وليکن ، نه به يک قاعدت است

هرشبي صاحب قدراست وليکن شب قدر
درخور منقبتي ويژه ز بس منزلت است

قدر ايّام از آنروست که در دوره ي عمر
حاصل ازگردش ايام ، بسي تجربت است

اي بسا تجربه کز آمدن و رفتن روز
رهنماي بشر، اندر طلب معرفت است

اي بسا مشعل توفيق ، کزين تجربه ها
هادي مردم دانا ، به ره مصلحت است

«روز نهضت» که بود منشاءِ تجديد حيات
بهراقوام وملل، مايه ي بس ميمنت است

«روزتاريخ» که هست آيت (۱) حِدثانِ زمان
بس درخشان به تواريخ پرازحادثت است

«روزخدمت» که بود درخور تقديرِ نفوس
مبدءِ سير جماعت به ره مقدرت است

في المثل «چاردهم» روز، به ماه «مرداد»
هست از آن جمله ايام که ذي مرتبت است

در چنين روز، کز اعياد بزرگ ملي ست
ملّت زنده ي ما مستحقّ تهنيت است

در چنين روز، به رغم سُنَن استبداد
زنده آيين مساوات، به هر ناحيت است

در چنين روز، به همپشتيِ احرار وطن
خوش برافراشته هرسو عَلَم حريت است

درچنين روزِ مبارک قدمِ فرّخ پي
ظلم و بيدادگري پي سپر(۲) معدلت است

در چنين روزشد از جنبش مشروطه پديد
فرّ آزادي ملت که بهين موهبت است

ملت آن روز به شاهنشه جبّاربگفت:
جبر تاريخ، زوال شه جابرصفت است

ملت آن روزبه سلطان زمان داد نشان
که جدا حقّ حکومت زحقّ سلطنت است

سلطنت حقّ سلاطين بود و موهبتي ست
همچنان حقّ حکومت که حقّ جمعيت است!

حاکميت که بود حقّ جماعات و ملل
خاص ملت بود و غصب ورا ملعنت است!

قدرت حاکمه گرجمع شود در کف فرد
حاصلش بهرجماعت چه به جزمسکنت است؟

آفرين وزه واحسنت بر «آزادي» باد
که بهين زيور قاموس وگرامي لغت است!

غرض از«نهضت مشروطه»به دوران اخير
جلب آزادي و دفع اثر از مظلمت است

ورنه گر نيست زمشروطه به جزهيأت ونام
اين نه مشروطه که خودکامگي ومفسدت است

اين نه مشروطه که مشروع کند استبداد
اين نه مشروطه که مخروبه ازومملکت است

نصّ قانون اساسي که به دست من و توست
خونبهاي شهداي ره مشروطيت است

گر مرداد تو زمشروطه نه تفکيکِ قواست
ازپذيرفتن اين شيوه مرا معذرت است

مرکزِ ثقل وطن ، مجلس شوراست کزآن
بهره ها عايد،ملت زره مشورت است

شيوه ي مجلس اگر پيروي قدرتهاست
اين چه سيريست که يکباره خلاف جهت است

انتخابات گر از راه صواب افتد دور
سير مجلس به ره منزل بد عاقيت است

وآن که با زورحکومت به دروغ است وکيل
گرمَلَک خوي بود ملعبه ي شيطنت است

رُشد حاصل نشود جز به ره آزادي
کاندرين شيوه بسي مصلحت ومنفعت است

اديب برومند

معاني واژه ها:
۱ – حدثان : بکسرح – رويدادها
۲ – پي سپر : لگدکوب

 

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.