skip to Main Content
  • شعر
مرگ جهان پهلوان تختی

به مناسبت ۱۷ ديماه سالروز عروج جهان پهلوان تختي اين سروده از اديب برومند شاعر ملي ايران درباره مرگ تختي  در سايت منتشر مي شود.

برفت ازجهان،زی جهانی دگر
قوی چنگ وپاکیزه جانی دگر!

دریغا که از آشیان پرکشید
عقابی سوی آشیانی دگر!

ز دیرینه دِیرِ کهن گشت دور
جوانمرد والا مکانی دگر!

برفت از جهان«تختی» نامدار
که ناید چنو قهرمانی دگر!

پس ازتختی آن پهلوان جهان
نیابی جهان پهلوانی دگر!

پس از تختی ازبهر کالای عشق
دگر تخته شد هر دکانی دگر!

پس از تختی از شهر نام آوران
که آرد به ما، ارمغانی دگر؟

پس از تختی ازعرشه ی افتخار
کراهست(زرّین نشانی)دگر!

پس از تختی از ورزش باستان
که نو کرد نام ونشانی دگر!

به زیرآورِ پشتِ زورآوران
بشد همچو زورآورانی دگر

هماورد مردافکنان دلیر
بیا سود از امتحانی دگر

چو «رستم»به هر«خان»ظفریار بود
وزو مشتهر هفت خانی دگر

وطنخواه وآزاده وشیردل
نه تنها به تن پیل سانی دگر

تناور درختی به بالای وی
نبالید در بوستانی دگر

سرِ بندگی جز به درگاه حقّ
نسایید برآستانی دگر

جهان پهلوان بود وبیداردل
درین بیشه شیرژیانی دگر

به ورزشگری پهلوانی گزین
به روشندلی نکته دانی دگر

هرآن کس که این قهرمان دید گفت
بپا خاست(ستّارخانی)دگر

سوی جبهه ی ملت آورد روی
که بودش به سرسایبانی دگر

نیارَست خواری خریدن به خویش
که این خوش به بازارگانی دگر

نیارَست آلوده گشتن به ننگ
که بود ازشرف ترجمانی دگر

جهان را به اهل جهان واگذاشت
که خود بود ازآنِ جهانی دگر

پس از مرگ آن نامور پهلوان
نیابی دل شادمانی دگر

ببخشایدش بار پروردگار
هموباد انوشه روانی دگر

 

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.