هر آن كه همدم ياران، چو اهل راز آيد
قبول خاطر ما را به پيشواز آيد
روا بود كه شود جان و سر فداى كسى
كه روز حادثه جانباز و سرفراز آيد
خوش آن كه خاطر خلقى نوازد از سر مهر
چو آفتاب زمستان كه دلنواز آيد
به گوش پند شنو گر فسانهاى شنوى
كه بس حقيقت محض از در مَجاز آيد
هر آن كه بر صف عشّاق سرمدى پيوست
ز هر چه جلوه ناز است بىنياز آيد
نه سختگير به كار آيد و نه سهلانگار
كه اعتدال به هر شيوه كار ساز آيد
مباش غرّه، مبادا كه سرنگون گردد
گهى كه رايت دولت به اهتزاز آيد
حساب پاك فراگير از ابر گوهر بار
كه وامش از در همّت به بحر، باز آيد
چو فكر بكر به خاطر كند خطور، اديب
عروس طبع تو در حجلهگاه ناز آيد