skip to Main Content
  • شعر

در خوزستان جماعتی ایرانی عرب زبان داریم که به زادگاه خود دلبسته و وفادارند . معدودی تجزیه طلب نیز هستند که راه خیانت می پویند.

مفاخره ی خوزستان

من ملك خجسته «خزستانم»
سرمايه اعتبارِ «ايرانم»
با ميهن پرفروغ جان پيوند
روشن گويم كه محو پيمانم
بسته‌ ست بلند رشته‌اي محكم
بر گردن بوم و بر گريبانم
مهر وطن است در دلم چونان
كآميخته با تماميِ جانم
هر صبحدمي كه خوربرآرد سر
رخ سوده برآن بلند ايوانم
غرّنده يلي منم زشيرانش
كز سوي جنوب رام فرمانم
شهريست مرا به نامِ «آبادان»
آباد ز روزگارِ «ساسانم»
«اهواز» مرا بود چو پرديسي(۱)
كارونْش چو كوثري ز رضوانم
از عشق منند طوطيان گويا
كز بخت بلند شكّرستانم
جايي كه شكر دمد زخاك من
بنگر كه چه خرّم است دهقانم
ايزد زعطا و بخششي ديرين
پر دّر و گهر نموده دامانم
تا جمله به پيشگاه هم‌ميهن
روزانه به رايگان برافشانم
گنجينه ی زر پراكنم وآنگه
گردونه به هر دیار گردانم
هر چند كه نرّه غول دستان‌ زن يكچند نشسته بود برخوانم
آورده به ياد خوان يغما را
دزدانه ربود زر فراوانم
ليكن زقيام آهنين گردان
بگريخت چو ديوپا (۲) زسامانم
خلقم عربند و پارسي همسو
در مهر وطن قرين و همسانم
باشند عرب زبانِ ايراني
چون پارسيان ستوده اِخوانم
خواهان جلال و جاه ايرانند
چون من كه هم‌آرزوي ايشانم
معدودي از آن قبايل ار بيني
خوردند فريب محضِ عدوانم
مطرود قبيله‌ اند و منفورند
گويم كه حرام بادشان نامم

×××

باري چه كنند خيل رنجوران
با مشت درشت‌تر ز سندانم
كو زُبده دلاوري كه برخيزد
در چالش من كه پور دستانم
كو خيره مخالفي كه تاب آرد
در پيچش من كه مرد میدانم
«شاپور» ز دخمه گر دهد فرمان
بنيان‌كن بانيانِ عصيانم
رگبار مسلسل‌اش نثار آرم
هر كس كه كند هواي طغيانم
با نان و نمك خوران من برگو
مديون منيد و شكر احسانم
بربندْ دهان زياوه اي گمره
با من كه دلير و تيز دندانم
رويش سيه و تنش كشم در خون
گر پشت كند كسي به «ايرانم»
بسرود ادیب این قصیدت را
از قول گهر فشان خزستانم

۱ پرديس : بهشت، فردوس
۲ ديوپا : عنكبوت

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.