ای شاعران ز کشور ایران ادیب رفت
ملیگراترین ستاده به میدان ادیب رفت
از سرزمین قالی و قلم و شعر و آفتاب
خورشید تابناک گلستان ادیب رفت
دریای نور مانده و صد جمعه انتظار
اما ز کوی چار خیابان ادیب رفت
دیگر پلاک پنج پُل شاعرانه نیست
از سفرهی سخاوت دوران ادیب رفت
روزی که میهن از نجابت و مردی تهی شده
از کوچه مردهای خسته و پنهان ادیب رفت
تا آخرین نفس به حلقهی رندان نشسته بود
چون تکیه بر عصای سلیمان ادیب رفت
دنیا به بیوفایی خود شهره میشوی
وقتی که چون قلم ز یاد نیستان ادیب رفت