روايت/خاطرات استاد اديب برومند
در واپسين روزهاي مجلس پنجم كه موضوع انقراض قاجار و سلطنت رضاخان مطرح شد، مشهورترين مخالفتي كه با اين اقدام به عمل آمد نطق تاريخي «دكتر محمدمصدق» است كه به اختصار مفاد آن اين بود كه: اگر مرا قطعه قطعه كنند و «سيد يعقوب» صدها فحش نثار من كند چون براي حفظ قانون اساسي سوگند ياد كردهام راي نميدهم كه يك نفر هم رئيسالوزرا و هم فرمانده كل قوا و هم پادشاه باشد. رضاخان بايد در مسند رياست دولت باقي بماند و مصدر خدمات درخشان شود وقتي شاه شود چون مقام غيرمسئول است نميتواند در كارهاي اجرايي منشأ خدمت گردد. شما كه سنگ سلطنت را به سينه ميزنيد ميخواهيد يك شخص موثر را از اثر بيندازيد!
باري انگليسها وقتي از عقد قرارداد ۱۹۱۹ تيرشان به سنگ خورد به فكر ديكتاتور تراشي با ظاهري فريبنده و با عنوان نجاتبخش كشور افتادند و به نيرنگبازي كاري را كه با ظاهر ناروا ميخواستند سامان دهند با لعاب خوش آيند اقتدار و توانايي حكومت به انجام رساندند و خيال خود را راحت كردند. از قراري كه شنيده شده است رضاخان در مجلسي كه جمعي از رجال و از آن جمله «دكتر مصدق» حضور داشتهاند گفته است «اگرچه انگليسها مرا آوردند ولي نفهميدند كه چه كسي را ميآورند و بعداً خواهند فهميد.»
بحث درباره خدمت و خيانتهاي رضاشاه نياز به كند و كاو بسيار و كتابهاي محققانه دارد. در اينجا تنها به مناسبت همزمان شدن زايش و بالندگي نخستين سالهاي كودكي و نوجواني نگارنده با تغيير سلطنت اشاره به اين رويداد تاريخي لازم مينمود. حاصل كلام آن كه رضاشاه از جهت پيشگيري از بالندگي مشروطيت و رشد ملي و سياسي افراد كشور و نيز از جهت آزمندي در گردآوري خواسته و تصاحب املاك مردم و در نتيجه ترويج تعديهاي مادي و فساد مالي در دولتمردان و مخالفت با رجال استخواندار و آزاديخواهان و از ميان بردن: مدرس، فرخي، عشقي و تبعيد عارف، ملكالشعرا، مصدق، كشتن تيمورتاش و سردار اسعد، وادار كردن به خودكشي، ايجاد محيط رعب و وحشت و حكومت پليسي و تمديد قرارداد نفت جنوب و واگذاري «اروندرود» به عراق محكوم است… خدمات او هرچند ايران را از عقبافتادگي كامل به رده كشورهاي در حال توسعه درآورد و مايه اميدواريهاي فراواني براي آينده كشور شد، ولي اساساً هرگونه اصلاحي در امور مملكت وقتي با حكومت زور و فشار و ديكتاتوري محقق شود، استواري نمييابد و عمق كافي پيدا نميكند.
در ضمن نبايد فراموش كرد كه سهم مهمي از اقدامات مثبت دوران پهلوي مديون انقلاب مشروطيت و جبر زمان بود. اگرچه خدمات رضا شاه در كار سازندگي و پيش بردن اين سرزمين به سوي تجدد و ترقي درخور انكار نيست، ولي در قبال ايجاد اختناق و بياعتبار كردن مشروطيت و مفاسد مالي و تمديد قرارداد ۱۹۳۳م رنگ ميبازد و در تاريخ، جايگاهي عالي و بيگفتگو پيدا نميكند.