skip to Main Content

عاشق شوريده سر در بند ننگ و نام نيست

ورنه پيشِ اهل دل، جز كام جويى خام نيست

دم فرو بستن ز دعوى، راه مردان خداست

مرد حق بين را نظر بر صيد و طرح دام نيست

رامشى‏ انگيز در ما، رام شو با ما دمى

اى كه دل را در فراقت لحظه ‏اى آرام نيست

تا لب خندان و چشم ناز فرماى تو هست

بزم رندان را چه غم گر مى به گلگون جام نيست

مشترى گر بر تو جو شد، غرّه بر كالا مشو

زان كه چندان اعتبارى بر قبول عام نيست

بر سمند عزم شو بى ‏خوفِ بدگويان سوار

مرد ميدان خطر را باكى از دشنام نيست

خير فرجامى طلب كن از در لطف خداى

آه از آن آغاز، كان را خير در فرجام نيست

مسند والا نزي بد مردم دون پايه را

جامه فاخر، خورندِ قدّ بى‏ اندام نيست

هر كه شيرين كرد كامى، كام او شيرين كنند

مرد احسان پيشه هرگز در جهان ناكام نيست

هر كس و هر دسته ‏اى مفتون افكار خودند

زين ميان نقش حقيقت كو، كه روشن فام نيست

شيوه‏ هاى نيك و سنت‏هاى خوش يكسر اديب

نزد بد خويان دون، جز مشتى از اوهام نيست

 

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.