skip to Main Content
بلند ايوان عشق

 

دلم را برده‏ اى اى گل، گل گلخانه جانىبه شادابىّ و دلجويى چو رامشگاهِ بستانى
درون خفيه‏ گاه جان من، رندانه مستورىميان تار و پودِ جسم من، دزدانه پنهانى
تو سروِ ناز را مانى كه در باغ ارم ديدممگر شيراز را با خود برى هر جا كه مهمانى
گر انسان را صفا، بخشيد انسى با قداست‏هاتو در قدسى سراى انس، انسانى بدين سانى
به ياد آرد صفايت منظر پُر برف كُهساراندر آن حالت كه نازافشان چو خورشيد زمستانى
چه رازى در نگاهت هست كز ميناى مستانشدلم را پاس مى‏ دارى، غمم را پاك می‏رانى
بلند ايوان عشق از دلبران گر جلوه ‏اى داردتو شهبانوى دلجويان در اين نقشينه ايوانى
گواهى‏ نامه عشقم ز دست خويشتن دادىكه در مهرآورى آموزگار اين دبستانى
تو با آن لهجه شيرين و آن سيماى افسونگرسخنگوى همه گلچهرگان در سوسنستانى
مرا سرسبزى از مهر تو باشد اى بهار جانكه بر اين كشتزار تشنه چون باران نيسانى
اديب از دامن گلبوى تو سر بر نمى‏داردكه چون دوشيزه شعر ترش پاكيزه دامانى
نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.