skip to Main Content

اين قصيده در سال ۱۳۴۵ شمسى (۱۹۶۶ ميلادى)براى هوادارى از نهضت استقلال طلبانه كشورهاى آسيايى و آفريقايى سروده شد.

درود باد به خرّم ديار آزادى
ديار خرّم و ايمن حصار۱ آزادى
ز من سلام به آزادى و دبستانش
كه مرد حق بود آموزگار آزادى
درود باد به آزادگى و عزّ و شرف
كه يافت پرورش اندر كنار آزادى
بهار گرچه صفابخش و خرّم آيين است
به خرّمى نبود چون بهار آزادى
شراب ناب نشاط آورد به دل ها، ليك
نه همچو شربت نوشين گوار آزادى
قلم هميشه بود پاسدار استقلال
سخن هماره بود خواستار آزادى
به كارگاه زمان تار و پود آبادى است
كه بسته اند به زرّينه تار آزادى
نشان مباد به گيتى ز گرگ استبداد
كه خوش چَرَد گله در مرغزار آزادى
درود باد بر آن كس كه پايدارى كرد
به روز حادثه در پاى دار آزادى
ز عدل و داد كند سرزمين خويش آباد
گر اعتدال بود پيشكار آزادى
روا بود كه نهد دست قدرت قانون
به كفِّ عقل و درايت۲ مهار آزادى
مشو اسير تغافل كه در كمين صيّاد
مصمّم است به قصد شكار آزادى
به بار بندگى و ننگ، تن نخواهد داد
كسى كه يافت نشان ز افتخار آزادى
بسا به خرمن آزادى آتش افكندند
به نام برزگر و آبيار آزادى
بسا كسا كه نمك خورد و بر نمكدان كوفت
كه بود بر سر خوان ريزه خوار آزادى
به اعتبار امم۳ لطمه ها به بار آرد
چو لطمه بار شود اعتبار آزادى
ز يكّه تازى زورآوران بر آرد۴ گرد
چو گرمْ تاز شود شهسوار آزادى
درود بر ملل آسيا و آفريقا
كه مى كنند تن و جان، نثار آزادى
يكايك از پى تحصيل عزّ و استقلال
علم زنند به خرّم ديار آزادى
ز يمن اختر اقبال و طالع مسعود
به گردش اند كنون در مدارآزادى
ز قيد سلطه۵ مغرب زمين برون آيند
به فرّ نهضت۶ نيكو شعار آزادى
ز جان گذشته، مسلّح به عزم و ايمان اند
به روز معركه در كارزار آزادى
پس از تحمّل ذلّت به روزگار دراز
به سر رسيد شب انتظار آزادى
فرو نشست دگر موج خيز استعمار
فرا رسيد بهين روزگار آزادى
ز هر ديار چه خونين كفن شهيدان اند
به راه شاهد گلگون عذار آزادى
چو بلبلان چمن در زمانه خواهد بود
اديب نغمه گر شاخسار آزادى

————————————
۱.حصار: قلعه، ديوار قلعه.
۲.درايت: دانايى.
۳.امم: امت‏ها، اقوام.
۴.گَرد آوردن: هلاك كردن، تباه كردن.
۵.سُلطه: قدرت، چيرگى.
۶.نهضت: جنبش.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.