skip to Main Content
  • نثر

بهرام گور

 

یکی از پادشاهان خوشنام و مردم نواز دودمان ساسانی بهرام پنجم فرزند یزدگرد است که به مناسبت علاقه ای که نسبت به شکار گور خر داشته به بهرام گور معروف شده و غیر از شاهنامه فردوسی و بهرام نامه نظامی گنجوی در ادبیات فارسی نام و نشانی خاص دارد.

وی پادشاهی خوشگذران و خوش دل و دماغ بوده و به شکار دلبستگی فراوان داشته است. ولی در ضمن به شادکامی مردم و خرّم دلی آنان علاقه مند و از بیداد و ستم بیزار بوده است. چنانکه هنگام بر تخت نشستن چنین گفته است.

یکایک به نوبت همی بگذریم
نبندم دل اندر سرای سپنج
چو روزی به شادی همی بگذرد

سزد گر جهان را به بد نسپریم
ننازم به تاج و نیازم به گنج
خردمند مردم چرا غم خورد

بهرام گور از جمله جا هایی که به قصد شکار می رفته ، ابرقو و جز (گز) بوده است و چندین بار در دوران سلطنت خود به این دو شهر آمده و از آن دو نام برده است.

چو ما مهرگانی به پوشیم و خز
به نخجیر باید شدن سوی جز

چون بعد از تسلطت تازیان بر ایران واژه «گز» به «جز» تبدیل شده در زمان فردوسی هم گز را جز تلفظ می کرده اند .

جای دیگر در شاهنامه است که وقتی نامداران جز و ابر قو برای شاه دیبا و خز هدیه کردند پذیرفت و دستور داد که باژ و ساو (مالیات) از مردم آن دو جا نگیرند . هر چند دارا و توانگر باشند.

ز برقو و از نامداران جز
بپذرفت و فرمود تا باژ و ساو

ببردند بسیار دیبا و خز
نخواهند اگر چندشان بود تاو*

جایی دیگر مردم را بر حذر می دارد که در شهر ابرقو و جز کسی به مال مردم هر چند خار و خاشاک باشد دست درازی نکنند وگرنه رسوا و سیه روزشان خواهم کرد.

بگوید که در شهر برقو و جز
جز این تا به خاشاکِ ناچیز و پست
بر اسبش نشانم سیه کرده روی

گر از گوهر و زر و دیبا و خز
بیازد کسی نا سزاوار ، دست
از ایدر کشان با دو پیکار جوی

*- تاو: توانایی و توانگری

ادیب برومند – آذر ۱۳۹۱