skip to Main Content
به جان دوست دارم من ايران زمين را

به جان دوست دارم من ايران زمين را
نه ايران زمين، بل بهشت برين را
به چشم من ايران بهشت است، بارى
تو هم باز كن، ديده نيك بين را
سزد گر كه رخشان جبينان گيتى
بسايند برخاك پاكش جبين را
نگر خاكِ مشكينِ مينو طرازش
كه روياند اشجار بار آفرين را
نگر آب شيرين نوشين گُوارَش
كه بخشد بقا، خلق ايران زمين را
نگر باد جانبخش و خرّم هوايش
كه بگشايد از چهره آژنگ و چين را
زهى گلفشان باغ‏هايش كه هر يك
فشانَد به باغ «ارم» آستين را
به «كرمان» سوى «باغ شهزاده» بگذر
به «كاشان» بپيما ره «باغ فين» را
به شهر «سپاهان» برانگيز خاطر
ببين گلشن آرايى «ماربين» را
زمين حلقه ‏وار است و ايران نگين‏سان
براين حلقه بنگر درخشان نگين را

***

به گلزارهاى سمن خيز او بين
كه رخ بر فروزد گل و ياسمين را
كند بوى گل‏هاى نقشينه فامش
بسى شادمان قلب اندوهگين را
فروزنده مهرش دهد روشنايى
به هر گوشه تاريكْ جاى حزين را
شمال‏اش به دريا دهد فرّ و آذين
جنوبش به دريا هم آن را هم اين را
بيابى به هر فصل، بهتر هوايى
چو در گردش آرى دل بِهْ گُزين را
به «مرداد» يابى «ابان» را به شهرى
به‏شهرى دگر، گاهِ «دى» «فرودين» را
به كاوش برآرند از زير خاكش
گرانمايه گنجينه‏هاى دفين را
زمين‏خيزِ كاوشگران‏اش به گيتى
بياراست بس موزه بافَرين را
سزد گر به هر يك هنرهاش گويم
دوصدبار «احسنت» را «آفرين» را
زهى كار صورتگران‏اش كه ايران
درين فن ببست از قفا دست «چين» را
زهازه به شيرين زبان شاعران‏اش
كه رونق برند از سخن انگبين را
به موسيقى‏اش دل سپردم كه سازد
نثارِ دل آهنگِ بس دلنشين را
بپرورد صورتگرانى چو (مانى)
چنان‏چون به رامشگرى «رامتين» را
زبان درى را هوادارم از جان
گران گنجِ نايابِ درِّ ثمين را
ببالم به فرهنگ ديرينه سال‏اشك
ز آوا در افكند هر جا طنين را
بنازم به زيبنده خطِّ خوش وى
كه بخشد به كاخ هنر زيب و زين را
به معماريش چشم تحسين گشايم
عمارات رويين و حصن حصين را
سزد ما كه فرزند اين آب خاكيم
وطن را به جان پاس داريم و دين را
به تحصيل دانش، به ايجاد صنعت
همى برگماريم راى رزين را
به برتر گزينى و ملّت گرايى
به كاراندرآريم عزم متين را
دژى آهنين است ايران و بايد
نگهداشتن اين دژِ آهنين را
بجوشيم و كوشيم در پيشبردش
به شوخى نگيريم كارى چنين را
«كمانگير» سان خوب بايد شناسيم
بدانديش بنشسته اندر كمين را
به يزدان پناهيم و با شيرْمردى
به كس برنگيريم شير عرين را
به اوج شرف بايدش بركشيدن«اديب»،
اين بهين كشورر بى‏ قرين را
===================
. زمين‏خيز: اشياى زير خاكى باستانى.
. بافرين: شايسته تحسين
. رامتين: از موسيقى ‏دانان دربار خسروپرويز
. زين: زينت، زيور
. حصن حصين: دژ استوار
. عرين: بيشه