skip to Main Content
  • شعر
به مجاهد پیر

در سوگ درگذشت زنده ‏ياد مرحوم آيت ‏الله طالقانى

اين چه شوريست در جهان بينم

 شور محشر به هر كران بينم

صبحگاهى نژند و ماتم ‏خيز

 درد پرورد و غم نشان بينم

بامدادى چو شامگاه خزان

 حسرت ‏انگيز و تيره‏ سان بينم

از زن و مرد كوى و برزن را

 پرغم و ناله و فغان بينم

سربه سر كشورى خروش و عزاست

 چشم‏ ها جمله خونفشان بينم

همه جا شور و غلغل و غوغاست

 گوشها پر ز بانگ واويلاست

همه گويند صد هزار افسوس

 آه ازين مرگ جانشكار افسوس

كو گرامى مجاهد نستوه

 مرد ميدانِ كارزار افسوس

كو گرانقدر عالم تفسير

 پارسا مرد حق شعار افسوس

كو امام جماعت نهضت

 خطبه‏ خوان بزرگوار افسوس

كارزارى چريك پير كه گشت

 بعد ازو كار خلق، زار افسوس

آن‏كه غمخوار و مصلح ما بود

 نامش آرام‏بخش دلها بود

اى گرانمايه طالقانى ما

 اى ره ‏آموز كاروانى ما

اى شده ارتجاع را دشمن

 مترنم به همزبانى ما

ما مقصر ز پاسدارى تو

 تو مُكمِّل به پاسبانى ما

اى سراپا تعهد و اخلاص

 بهر ارشاد جاودانى ما

اى همه جنب و جوش و پويايى

 بهر اصلاح زندگانى ما

از بر مخلصان كجا رفتى

 سوى ديگر، چرا رفتى

مگر از جمله اوليا بودى

 كه همى با حق آشنا بودى

مرد تاريخ انقلاب وطن

 نه هم‏ اكنون كه سالها بودى

سالها با شكنجه در زندان

 به دوصد رنج، مبتلا بودى

تربيت كرده بس مبارز را

 با همه يار و همنوا بودى

پرتوان همچو آهن و پولاد

 در بر زخم اشقيا بودى

جنگ جستى هميشه با طاغوت

 تا شكستيش قدرت و جبروت

ننگريم از چه رو لقايت را

 آن قد و قامت رسايت را

جاى تو در ميان ما خالى‏ ست

 چون تهى بنگريم جايت را؟

زير اين گنبد كبود چرا

 نشنويم آشنا صدايت را

سخنانت به مرده جان مى‏داد

 جان به قربان نواى نايت را

انقلاب از دم تو يافت جلا

 كى تحمل كند جلايت[۱] را؟

ما تو را جمع دوستدارانيم

در رهت جمله رهسپارانيم

ياد دارم كه از قضا يك چند

 «به قزل‏قلعه»[۲] بودمت همبند

محضرى داشتى بس شيرين

سخنانت قرين شكر خند

گفته ‏ات كز زبان ايمان بود

بود خاطرنواز و جان پيوند

بودى الهام‏بخش من در شعر

شعر ضحاك‏ سوزِ كاوه ‏پسند

خواندمت طرفه شعرها زين دست

به تعهد مقيّد و پابند

اينك آوخ كه سوگوار توام

مرثيت‏ گوى و اشكبار توام

۲۰ شهريور ۱۳۵۸

     مرحوم آيت‏ اله طالقانى از روحانيون راستين و مبارز و آزاديخواه بود كه در زمان محمدرضاشاه در نتيجه چالش‏هاى مستمر خود با شاه و حكومتِ پليسىِ او، چندين بار به زندان افتاد و به شهرهاى دوردست تبعيد شد ولى هرگز از مبارزه دست برنداشت همزمان با خيزش مردم در مطالبه آزادى و تغيير اوضاع، از زندان آزاد گرديد و مورد استقبال عده بيشمارى از مردم قرار گرفت. در آغاز انقلاب، پس از ورود آيت ‏اله خمينى به كشور به امامت
جماعت در تهران منصوب گرديد.

[۱]. جلا: دورى، دروى از وطن.

[۲]. قزل قلعه: زندان زندانيان سياسى در زمان محمدرضاشاه بود.