skip to Main Content

در شهر رم همراه من بود آشنایی
با هم همی گشتیم، هر جا بهر دیدار
شب چون گذشت از نیمه ، در هنگام برگشت
شد سوی مهمان خانه ، ماشینی پدیدار
ماشین کرایی بود و ما در وی نشستیم
ره دور و ما را در گذر تعجیل بسیار
کردی توقف ، هر زمان در چار راهی
رانندۀ با انضباط خوب و هشیار
گفت آشنای من بدوکآخر در این وقت
کو پاسبانی کز خلاف آید خبر دار؟
او خفته و دیگر نباشد بیمی از کس
تا باشی از بهر توقف بوده ناچار
راننده در پاسخ مسافر را چه خوش گفت:
« گر پاسبان در خواب شد قانون که بیدار»
ای وای بر شهری که هر دم مردمانش
قانون به زیر پا نِهند و شاد از این کار

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.