skip to Main Content
تقديم به بازيكنان تيم ملى فوتبال

آفرين گويم شما را اى جوانان دلير
اى دلاور شيرمردان، اى دليران شهير
گاه ورزش زورمندانيد و استعدادوَرْز
روزچالش مردِ ميدانيد و بى‏همتا دلير
كى تواند روز چالش پيشتان آرد درنگ؟
كى تواند وقت كُشتى پشتتان آرد به زير؟
گوى‏وچوگان يافت‏از اجدادتان‏جان در مصاف
فوتبال از سعى تان اينك ببالد در مسير
چون شود در راه بازى پايتان فرمان گزار
سوى هر دروازه گردد توپتان فرمان پذير
خوش دوان گشتيد در ميدان بازى مردوار
در تكاپو همچو آهو، در تهاجم همچو شير
گَر به چوگان هنر بُرديد گوى از هر گروه
شد به زور پايتان توپ ظفر پراّن چوتير
گر سفر كرديد تا دروازه بگشاييد سخت
شد چه نيكو توپتان در راه پيروزى سفير
توپ را از لابلاى گامِ ميدان‏دارها
مى‏ربوديد آن چنان كز چنگِ گرگ آهوى پير
حمله‏ها كرديد بر دروازه‏بان سختكوش
همچو بر «رويينه دژ» «اسفنديارِ» شيرگير
پيچ و تاب گام‏تان در لحظه تسخير توپ
خوشتر آمد در نظر از پيچش موج غدير[۱] گه به پاى و گه به سر رانديد توپ از هر كران
سرزپا نشناختيد اندر نبرد و دار و گير
جمله يكسر تيزپاى و تيزگام و تيز تكتند
چون بُرّنده شمشيرى به پيكار خطير
بهر هر «پاضربه‏اى» بر توپ كآورديد سخت
آفرين برخاست از بيننده يارانِ كثير
بودتان دروازه‏بانى تيزگام و تيز چنگيك
دل و ايثارگر، چون عارفى روشن ضمير
نى عجب گرخوش برآمد در سرانجام نبرد
از شما هُراّى شادى، از رقيب، آه و نفير
همدلى‏ها بود و غيرتمندى و ايمان و عشق
آن‏چه كرد اين پيشبُردِ ديررس را ناگزير
ساختيد از بعد چندى نام ايران را بلند
بر شما صدآفرين اى پردلان كم نظير
آرزومندم كه در ميدان پيروزى مدام
سرفراز آييد و در دوران هستى ديرمير
ملّت ايران در اين پيروزىِ آرام بخش
پاى‏كوب و سرخوشند و شاكر از حىِّ قدير
اين‏همه شوروشعف‏خودجوش‏وبى‏ريب‏و ريا
ستنى تدارك ديدونى از بهر آرايش مدير
اى جوانان وطن دارد «اديب» اين آرزو
كاندر اقليم شهامت سر به سر باشيد امير
——————————————
[۱]. غدير: استخر، گودال آب