در دهم بهمن ماه ۱۳۷۷ براى جشن سده كه ازجشنهاى باستانى ايران است سروده ام. بزرگداشت جشن سده و مهرگان و جشنهاى ديگر باستانى براى ايرانيان فرض است.
جشن سده
بياور مى كه گاه كامرانى ست
ز مى ما را هواى سرگرانى ست
نوا سر ده به آهنگ همايون
كه گويى در سرم شور جوانى ست
بزن سنتور و زان پس تار و طنبور
كه دلخواهم سرود خسروانى ست
مرا ساغر بريز و جام پُر كن
از آن مينا كه صهبايش مُغانى ست
برافروز آتشى در سينه از عشق
كه لطفش به ز آب زندگانى ست
پس آن گه خرمن آتش به كهسار
برافروز اى كه كارت ديهگانى ست
برافروزان سپس تلّى ز آتش
به دشت، اى آن كه سعْيَت آرمانى ست
خود اين آتش نمودِ روشنى ها
به فكر و ذكر و تشخيص زمانى ست
فغان از چشم تار و فكر تاريك
كه در هر مطلبش معكوس خوانى ست
از آن رو آتش افشانيم در دشت
كه از انديشه روشن، نشانى ست[۱]
به آيين سده شاباش سر كن
كه اين رسم از رسوم باستانى ست
مبارك باد اين جشن كيانزاد
بر آن كو در تنش خون كيانى ست
سده اين جشن فرخ فال فيروز
نمادى از سرور و شادمانى ست
سده يادآور ايران بشْكوه
گرانفر چون درفش كاويانى ست
سده يادآور عهدى كه ايرانِ
چو مهرش در جهان پرتوفشانى ست
سده جشنى است دستاورد هوشنگ
كه با ديوان نبردش داستانى ست
سخن از جشنوار و جشن برگوى
كه دلكش چون دراى كاروانى ست
سده اين يادگار عهد ديرين
فروغش زنده، نامش جاودانى ست
به ياد آور زمانى را كه اين رسم
فروزانفر چو رسم پهلوانى ست
غم آن روزگار رفته از دست
مرا در خاطر اندوهى نهانى ست
به يادعهد ديرين چاره غم
كنون ما را شراب ارغوانى ست
سزد گر دل فراگيريم از اندوه
در آن جشنى كز آنِ كامرانى ست
اديب اكنون به كام دوستداران
خريدار نشاط از دوستگانى ست[۲]
سزد كز بهر آزادى بكوشيم
ز جان و دل كه تأييدش جهانى ست
جهان تا هست، ايران زنده بادا
كه جان دادن به راهش رايگانى ست
بهمن ماه ۱۳۷۷
[۱]. نشانى در اينجا با ياى نسبت خوانده مىشود نه ياى وحدت. [۲]. دوستگانى: پياله شراب.