skip to Main Content
  • شعر

به سنّیانِ وطن باد صادقانه درود
که مهرشان همه‌گَه در در دلم دریچه گشود

جماعتی همه ایران‌شناس و ایران‌دوست
به مهرِ میهنشان خوانده عاشقانه سرود

هماره یاورِ ایران و مرزبانِ وطن
که هریک از پیِ این کار جان و تن فرسود

نجیب‌وار و خردمند و پارساکردار
بری زِ جمله هوس‌های زشت و ننگ‌آلود

گرفته خو به قناعت به کوره‌راهِ معاش
نکرده عمر هدر، در خیالِ بود و نبود

به علم و فضل سزاوارِ منصبِ عالی
به رتق و فتقِ امور اوستادِ گفت و شنود

به کارزارِ وطن کرد کارِ دشمن زار
زِ دودمانِ عدو برفشاند یکسر دود

مدافعِ وطن از دستبردِ دشمنِ دون
مراقبِ سنن دیرپا به ذکرِ درود

صفای خویش مکدّر به فکرِ تیره نکرد
سپیدروی به‌جا ماند زیرِ چرخِ کبود

نگشت آلتِ اغراضِ دشمنانِ وطن
زِ شرّ‌ِ خصم برست و به فرّ‌ِ خویش افزود

زِ زرّ‌ِ ناب خریده‌ است ساز و برگ حیات
نجسته راهِ سعادت زِ زرّ‌ِ سیم‌اندود

سزد به اهلِ تسنّن به جان و دل پرداخت
که دیر گشته و جبرانِ جهل باید زود