سروده استاد ادیب برومند به مناسبت درگذشت زنده ياد احمدگلچين معاني
در غم دوست به دل زخم نهاني دارم
زخم پرسوزي از آنگونه كه داني دارم
منم آن شمع گدازنده كه در ماتم دوست
همچو ابر از مژگان، اشكفشاني دارم
سينهام ملتهب از غصّه چو آتشكده است
كه زتاب شررش سوگ مُغاني دارم
خار خاري به دل خسته پرسوز و گداز
در غم «احمد گلچين معاني» دارم
جگر از سوز، چو دشتي ز فروزش تب ناك
دل از اندوه، چو كوهي به گراني دارم
بعد از اين مرد سخن سنج، به حالم بنگر
كه بس احوال سخن، دل نگراني دارم
رمه نشر سخن را به شباني پرورد
بعد از او دغدغه اين رمهباني دارم
گلبن فضل و ادب چون به بهاران پژمرد
چه هراسي دگر از باد خزاني دارم؟
در غم رفتن ياران و عزيزان قديم
اي بسا شكوه كز اين عالم فاني دارم
انس با شعر و سخنداني اين پير ادب
يادگاري است كه از عهد جواني دارم
چه نكو گفت به تذكار غمش كلك اديب
كه بسي خجلت از اين كُند زباني دارم(۱)
۱ــ اشاره به كندزباني زنده ياد گلچين معاني است كه چندسال بود بر اثر سكته مغزي بر او عارض شده بود.