در شهريور ماه ۱۳۵۹ دولت عراق شئون هم آيينى وهمسايگى را با ايران زير پا گذاشت و بر خلاف موازين اسلامى و تأكيدات قرآنى دائر بر حفظ يگانگى و همبستگى بين جامعه مسلمانان و به رغم منشور سازمان ملل، به ايران حمله ور شد و جنگى نافرجام را آغاز كرد.
نيروى ارتشى و سپاهى ايران با همگامى بسيج شدگان و عشاير ايرانى به دفاع از خاك ميهن برخاستند و دشمن هنگامهجو را دليرانه از سرزمين خود راندند و شهرهاى اشغال شده را بازپس گرفتند. قصيده زير در گيراگير اين جنگ تحميلى سروده شد و در روزنامه
«آرمان ملّت» منتشر گرديد. انتشار اين قصيده در اين سايت براى تأكيد در نكوهش جنگ و تأييد صلح و رعايت حقوق همپيمانى و همسايگى است.
دفاع مقدّس يا نبرد ميهنى
اى جوانان! نيست ايران را ز بدخواه ايمنى
قد برافرازيد در راه نبرد ميهنى
گاهِ آسايش نباشد، موسم جنگ است، جنگ
جنگ را آماده باشيد اى به نيروها غنى
كى توان خواندن بشر صدام را، كاهريمن است
گلشنى را گلشنى خوان گلخنى را گلخنى
آن كه چون ديوانه زنجير بگسسته به قهر
راند لشكر سوى ايران با سلاح دشمنى
گرگ خون آشام تازى زآن سوى اروند رود
سوى ايران حمله آورد از پى شير اوژنى
از جهالت بى خبر كاندر قمار كارزار
شير را از گرگ لغو است انتظار كمزنى
سخت نَبْوَد گر خروسى با خروس آيد به جنگ
ليك در پيكار شاهين چند يابد ايمنى؟
رستمى بايد كه جويد جنگ با اسفنديار
ورنه ارجاسِب كجا و صولت رويينتنى؟
همنبرد كشور ايران كجا باشد عراق؟
غير نسْتيهَن كه برتابد نهيب بيژنى؟
اختلال كار ايران تازيان را غرّه كرد
تا كه بر ما تاختند از خُفيه گاه رهزنى
بىمحابا سوى ايران مرز روى آور شدند
همچو بر انبار گندم موشهاى خرمنى
اختلال كشور و بيم صدور انقلاب
كرد دشمن را جرى در دعوى ما و منى
از عراق آمد سپاهى سوى ايران كينه جوى
در زمين و آسمان آماده بنيانكنى
مردم غير سپاهى را به بمباران گرفت
شرم ننمود از بتر كارى بدين مستهجنى
اين سر نخ در كف ارباب صدام است و بس
آن كه باشد باب وصفش هجوهاى سوزنى
دارد اين جاهل عرب در راه مجد تازيان
دعوى برتر نژادى همچو گرگ ژرمنى
گرچه در بغداد شد فرمانروا، فرمانبر است
گه ز روسى گه ز آمريكايى و گاه لندنى
گرچه سربازان تازى سوى ايران تاختند
سخت چون اهريمنانى گرمتازِ ريمنى
ليك نيروى مدافع، رستم آسا در نبرد
ساخت دشمن را زبون چون پيرزال شيونى
خلق ايران جمله دفع دشمنان را يكدلاند
مسلم و گبر و يهودى همچو ترسا ارمنى
دشمن ايران كه باشد؟ خشك مغزى نامراد
شهره در ناپاكى و نامردى و تردامنى؟
گر بود خشنود كاندر قصر شيرين رخنه كرد
خرد سازند استخوانش تا شود پرويزنى
آفرين بادا به خرمشهر كز ايثار خون
گشت «خونين شهر» نامش در نبرد برزنى
شهر آبادان كه شد محصور آتشبار خصم
سخت پابرجاست اينك همچو كوه آهنى
آفرين بر شهر دزفول آن كه گر كوبيده گشت
گاهِ جانبازى نداد از كف ثبات هاونى
آفرين بر جانفشان سرباز، كاندر راه جنگ
بر تنش پيراهن از غيرت نمايد جوشنى
بر عشاير وان سپاه پاسداران صد درود
كآهنين چنگاند چون شيران دشت ارژنى
دست حق پشت و پناه جمله سربازان ماست
كز دل و جاناند كوشا در پى خصمافكنى
بر شهيدان وطن بادا درود بىشمار
مينوى مردان جاويدان به والا مسكنى
بارى اى ايرانيان! گرديده خوزستان ما
سر به سر آماج حقد و كينه اهريمنى
دفع دشمن كرد بايد با نوآيين ساز و برگ
پيش از آن كز شاخ نصرت ميوه يابد چيدنى
ريخت بايد بر سر خصم دغل، باران تير
چون تگرگ سرشكن ريزان چو برف بهمنى
بايد آوردن برون از روزگار وى دمار
چون كه گشت اين مار قتّال اژدهايى كشتنى
راند بايد هر تجاوزپيشه را از پيش روى
با گران مشت و گران تيپا و پشت گردنى
تا بداند مىدرندش آخر از دندان و چنگ
با دم شير آن كه بازى سر دهد از كودنى
طالع بدخواه ايران تيرهگون بادا اديب
تا بود بر طاق گردون مهر و مه را روشنى
تهران، دى ماه ۱۳۵۹