skip to Main Content

به نقد جان، منم اى ماهرو خريدارت

چو من مجوى دگر، مشترى به بازارت

به شور افكَندم، خنده‏هاى شيرينت

به شوق آورَدم، غمزه‏هاى سحّارت

مگر من از همه عالم برون روم، ورنه

برون نمى‏رود از دل هواى ديدارت

به بوى وصل تو چابك‏تر از نسيم سحر

عنان گسسته شتابم به سوى گلزارت

مگر زبان تو با جان من سخن گويد

كه عاشقم ز دل و جان، به نغز گفتارت

منم فريفته رفتنت به ناز و خُرام

اگر چه سخت دل آزرده‏ام ز رفتارت

ز ما خلاف مُسلّم چه ديدى از كم و بيش

جز اين قَدَر كه كشيديم ناز بسيارت

بشوى، گَرد غم از لوح خاطرات، اديب

كه زيبِ دفتر دل‏هاست جمله اشعارت

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.