skip to Main Content

در سراچه ی محنت، رحمت از خدا خواهم
فتح باب دولت را، دست درگشا خواهم
حاجت ار مرا باشد، پيش كس نخواهم برد
رفع هر نيازى را از در خدا خواهم
بر سرير قدرت ها رخ نسايم از حشمت
بهر جبهه فرسايى، عرش كبريا خواهم
چهره اى غريبم من، گرچه در وطن باشم
دفع رنج غربت را روى آشنا خواهم
گرچه بهر درد خود كوشم از پى درمان
ليكن اندر اين كوشش از خدا شفا خواهم
هركه را كه پى جويى، در جهان بقا خواهد
من همه وفا جويم، من همه صفا خواهم
زير بار گردون هم طبع من نخواهد رفت
ناكسم گر از دونان رمز كيميا خواهم
گرچه ناروا دانم اختيار خودكامى
در پناه استغنا، كام خود روا خواهم
بار منّت كس را دوش من نخواهد برد
منّت ار ز سر باشد، دوش از آن رها خواهم
هر غزل كه بنمايد از حجاب طبعم رخ
گویدم « اديب » آن به كز تو رونما خواهم