skip to Main Content

خدا كند كه تو اى دوست، سر به راه آيى
برىّ ز خودسرى و فارغ از گناه آيى
به خاطر از تو غبار كدورت است مرا
سزد كه در پى دلجويى ‏ام ز راه آيى
شد آسمان دلم تيره‏ گون ز ابر ملال
خوش آن دمى كه در اين آسمان، چو ماه آيى
پناهگاه نشاطى تو جان غمگين را
بيا كه در برم اى دوست جان پناه آيى
شود ز روى تو روشن دلم به نور اميد
كه خوش‏تر از دَم جانبخش صبحگاه آيى
شكوه ناز تو شاهانه برفرازد چتر
چو در گذرگه دل‏هاى دادخواه آيى
اگر هميشه نيايى به كوى غمزدگان
سزد كه بر سر اين خسته، گاهگاه آيى
به عرصه ‏اى كه بود جلوه‏ گاه اهل نظر
بيا كه فاتح دل‏ها به هر نگاه آيى
چو بيژن از چَهِ عشقم نواى زار آيد
منيژه ‏وار، گرم بر فراز چاه آيى
چه جاى گل، كه بود مايه سپاس، اديب
اگر به باغ ادب، در صف گياه آيى

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.