skip to Main Content

مرا، به جان عزيزت عزيز چون جانى
كنم نثار تنت، جان و سر كه جانانى
بيا و چهره برافروز در شبستانم
كه شمع بزم و فروزنده ماه ايوانى
چو آن شكوفه كه بر روى باغبان خندد
تو نازنين، به من از روى مهر، خندانى
ز داستان تو با كس چه مى‏توانم گفت؟
كه باغ لطف و صفا را، هزار دستانى
سرشك ديده پاكم نثار دامانت
كه چشمه‏سار صفايى و پاك دامانى
به يك نظر، دل غمديده را علاجى كن
كه بهر اين دل بيمار، عين درمانى
كنون كه باغ و گلستان به لاله مى‏نازند
بيا به باغ، كه زينتگر گلستانى
تو اى غم، از دل تنگم كجا توانى رفت؟
مرو، كه صاحب اين خانه‏اى، نه مهمانى
اديب، اين غزل نغز را به ياد تو گفت
بخوان كه بلبل خوش لهجه غزلخوانى

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.