روزنامه اطلاعات
به مناسبت چهلمين روز درگذشت عبدالعلي اديب برومند، شاعر ملي و حماسه سرا
در متن كتاب «تسخير شدگان» اثر داستايوفسكي آمده است كه:«هر پرهيزكاري گذشتهاي دارد و هر گناهكاري آيندهاي. پس قضاوت مكن كه دانم اگر قضاوت نادرستي در مورد كسي كنم، دنيا تمامي تلاشش را ميكند تا مرا در شرايط او قرار دهد و به من ثابت كند كه در تاريكي، همه ما شبيه يكديگريم. پناه ميبرم به خدا از عيبي كه امروز در خود ميبينم و ديروز، ديگران را به خاطر همان عيب ملامت كردهام. پس محتاط باشيم در سرزنش و قضاوت كردن ديگران؛ وقتي نه از ديروز او و نه از فرداي خود خبر داريم.»
باري، توجه به دو موضوع، سرزميني را خرم ميكند و مملكتي را سعادتمند و دولتها را آبرومند و دمكراسي را نهادينه و آزادي و برابري و دادگري، سه اصل مهم در اعتبار بخشي را به فرد و جامعه، ارمغان ميدهد:
يكي استفاده درست و بجا از منابع طبيعي و زيست محيطي با بهرهگيري از انديشمندان روشنبين وارسته و متخصصان كاردان و مهذب و آزموده؛ و ديگر، شناسايي، بهكارگيري و بهرهگيري بهينه از نيروي منابع انساني، مشاركت عمومي و اراده همگاني به ترتيبي كه شايسته سالاري تعبير ميشود. به معناي اينكه هركس در هر رده سازماني، بايد نسبت به ديگري متخصصتر، خبرهتر، آزمودهتر و با تقواتر باشد و مديريت او نظارت بر حسن اجراي امور و راهنمايي و هدايت در اعتبار بخشيدن به كميت و كيفيت برتر و پيشگيري از وقوع جرم و خطا و لغزش با نوعي احساس همدردي و دغدغه مشترك.
تعريف تقوا و مديريت سالم نيز همين است و گفتهاند به ميزان اجتناب انسانها از محرمات، درجة تقواي آنها مشخص ميشود و كسي كه شرايط كافي براي احراز مقامي ندارد و در احزاب رسمي و ملي به تدريج تربيت نشده و دانش و كارداني و سلامت انديشه و رفتار و گفتار خرد آييني را به مرور به نمايش نگذاشته، اما بر كرسي آن مقام بنشيند و يا همزمان مصدر چند شغل و سمت گردد؛ بيترديد فردي به دور از تقواست كه آگاهانه يا نادانسته با سرنوشت تشكيلاتي يا ملت و سرزميني بازي ميكند و بسا نظامي را افليج ميكند و مللي را گرفتار ميسازد و انتخابات را بيمعنا ميكند.
كسب قدرت، فينفسه، صفت پسنديدهاي است و براي تحقق هر امري و بهخصوص در اداره تشكيلاتي، احراز آن، از لوازم است؛ ليكن براي آن كه قدرت فساد نياورد و از آن سوء استفاده نشود و سلطهگري و ناشايستگي و سوء مديريت پيش نياورد؛ بايد با پيروي از قوانين مدني و نظامنامه اصول اخلاقي مهار شود و هر كس در هر مقام و مرتبت، ملزم باشد كه از اراده همگاني و قوانين مدني مشخص و شفاف پيروي كند و خود را از حساب و كتاب دقيق و شفافي كه براي همه قشرهاي جامعه تصور ميشود، معاف ندارد. چه خوش گفته است مولانا:
لطف و سالوس جهان خوش لقمهاي است
كمترش خور كان پرآتش لقمهاي است
آتش پنهان و ذوقش آشكار
درد او ظاهر شود پايان كار
با تأسف به سبب اينكه شايسته سالاري در دولتها و تشكيلات ايران، كمابيش جدي گرفته نشده است؛ حساسيت و تواناييهاي لازم در استفاده درست از منابع طبيعي و قدرت بهرهمندي از نيروي انساني كاردان و فهيم و مخلص و تبادلنظر با صاحبنظران و هوشمندان ميهندوست با فرهنگ هم مهيا نشد و تشكيل احزاب عمومي و آزاد، رسميت نيافت. از اين سبب به استناد آمار و شرح رويدادها كه بخشي از آن را پيوسته در رسانههاي گروهي و از زبان مسؤولان در انواع بزهكاريها خواندهايم و شنيدهايم و ديدهايم؛ ضايعات غير قابل جبراني در عرصههاي مختلف فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي و سياسي و ديني و اعتقادي و اشتغال به بار آورده است و جامعهاي را كه انتظار ميرفت سازمانها و تشكيلات آن بهخصوص در نظام ديني و ملي، نمونهاي از درك و فهم و فضيلت و دانايي و پاكي و طهارت و شايسته سالاري و عدالتگستري و فنآوري و سازندگي باشد و چشم و چراغ ممالك جهان جلوه كند؛ به ورطة بيماري و هلاكت ناشي از انواع مفاسد مسري و فراگير و مستمر و بياخلاقيهاي غارتگري و اختلاس و رشوت و تجميع مال و مقام متأثر از سوءاستفاده از قدرت و منصب و رابطه به هر قيمت، كشانده است.
به يقين هيچ رسالتي درباره انسان جدي نخواهد بود و به مرحلة مفيد نخواهد رسيد مگر اينكه بتواند احترامي براي ذات انسان اثبات كند. اگر كوششهاي علوم انساني و مكتبها نتوانند از عهدها اثبات احترام ذات برآيند، همه دعاوي و استدلالات و پرچانگيها درباره انسان و اديان، جز رجزخواني و حماسههاي تخدير كننده، نتيجهاي نخواهد داد.
شاعر فرزانه
زندهياد «عبدالعلي اديب برومند»، از مفاخر فرهنگ و ادب پارسي، شاعري فرزانه و دلبسته ايران زمين، مردي آزاده و مبارزي استوار در راه اعتلاي جامعه و شخصيتي خوشنام در عرصه سياست و هنر، عصر دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ روي در نقاب خاك كشيد و پروندهاش بسته شد؛ اما افسوس كه در جهت پاسداشت زحمات و تلاشهاي آن بزرگمرد تا وقتي در قيد حيات بود، به جز رونمايي از كتاب «آفرين ادب» و «نگارستان اديب»، آيين نكوداشتي درخور وي در مجامع و محافل علمي و فرهنگي تشكيل نشد و نام و ياد و نشانش در خدمات فرهنگي و مبارزات ملي و ميهني و توليد تفكر و نوانديشي در عرصه هويت و ميراث ملي و فرهنگيمان ـ در شرايطي كه براي افرادي، مكرر جشننامه ميگيرند ـ در معرض مطالعه و آگاهي عموم قرار نگرفت و نقش و تأثير او در شعر و ادبيات و هنر و در نهضت ملي ايران به رهبري زندهياد دكتر محمد مصدق، واكاوي نگرديد و از وجود او در اركان مطلوب او استفاده نشد. اگرچه فانوس انديشهاش براي هميشه بر تارك فرهنگ ايران زمين، روشن و راهنماي وطن خواهان و سرايندگان آزاد خواهد بود.
اين شاعر ميهن دوست به سبب حساسيت و عشق عميقي كه به كشورش ايران و سرنوشت آن داشت، اغلب از اوضاع زمان و گرفتاريهاي مردم ميگفت و حامي انديشههاي آزاديخواهي در راه استقلال ايران و مبارزه با استبداد و استعمار و استحمار بود و از اين سوي به شاعر ملي و شخصيت بلندمرتبه و نويسنده و متفكر سندي، شاه عبداللطيف بهتايي۱معروف به «شاه صاحب» (متوفي ۱۱۶۵ق) ميماند كه درونمايه كلامش، پيوسته مورد توجه وطنخواهان فهيم قرار داشت و در حوزه انديشه و قلمرو جهانبيني خود، براي سرزميني ايدهآل، معرف ايدهها، نظريهها و استعدادها و ذوقيات برتر شناخته ميشد؛ و از ديگر سوي در همين نگاه به سيداشرفالدين گيلاني، شاعر مشروطهخواه ميماند كه به گفته استاد سعيد نفيسي:«فرياد او، فرياد ملت ايران بود و از همه ناموران روزگار خود در عرصه دوستي، نامورتر بود.»
انگار خداوند، نفس او را با مردم و سرزمين ايران با نخ باريك دوخته بود و بهگمانم از همين منظر، روزنامه وزين اطلاعات، چند صباحي گوشهاي از اين بخش از اشعار او را منتشر ميكرد و متوليان امروز ايران را متوجه نگاه خردمندانه و هشياربخشي او مينمود كه در شرايط فعلي ايران ميتواند ثمربخش و تأثيرگذار باشد.
از بارزترين ويژگيهاي اديب برومند، به جز روحيه غيوري در راه حفظ شرف و وطن كه از پاكي درون او حكايت داشت، سادهزيستي بود. او در يك مسير، بيتكلف، آبرومند،گشادهدست و بدون تشريفات ميزيست و با آن همه استعداد و دانش و كمال، خاضع و خاشع و بسيار مظلوم بود. بيتوجهي او به امور دنيوي و عشق و علاقهاي كه به آبادي ميهن داشت، هر برخوردكنندهاي را پيرو و ارادتمند او ميكرد و هر كس به ديدار او ميآمد، بدون اثرپذيري از پيغام ايشان، صحنه را ترك نميكرد.
اديب به همان شدت كه به حرمتگذاري و تربيت انسانها و تعليم افراد جامعه و مقدسدانستن زمين و مجموعه طبيعت معتقد بود؛ از سُلطهگري و انحصارطلبي و نفرت كه سبب عمده كشتارها و اسارتها و اوضاع بههم ريخته ميشود؛ بيزاري ميجست و در كل، عشق و محبت و تعامل را اساس زندگي و زمينه برخوردها پيشنهاد ميداد.
بهواقع، تجلي روح انسان دوستي، اعتقاد به خداوند و مقدسات مذهبي و گرايش به نيكيها و سجاياي حميده و همه آرمانهاي بلند بشري از مختصات نوشتهها و سرودههاي اوست كه اساساً از ويژگيهاي معنوي شعركهن و از مقوله روشناييهاي آن به شمار ميرود.
او آموزههاي بلند اخلاقي و ميهندوستي قابل توجهي را در نهايت ظرافت و با بهرهگيري از تعاليم ارزشمند در مجموعه اشعارش مطرح كرده است. طبيعتگرايي و دلدادگي به مباني عرفان و مظاهر زيبا چون باغ و صحرا و گلهاي رنگارنگ و گياهان زيباي خودرو و درختان شكوهمند و چهره زيباي خوبرويان و تجليات بهار عشق و وطنخواهي و فروتني در اشعار او، جايگاه ويژهاي دارد.
غزلهاي عاشقانه، شعرهاي مذهبي حاوي صبغههاي حماسي، اشعار سياسي، ميهني و اجتماعي و هواداري از نهضت مليشدن نفت و طرد سياست استعماري روس و انگليس و آمريكا و نكوهش و عبرتگيري از امثال عهدنامههاي گلستان و تركمنچاي و كودتاي ۲۸ مرداد، از ويژگيهاي ديگر شعر اديب محسوب ميشود.
اديب، خردادماه ۱۳۴۷ پس از اينكه «هانري والاس» سناتور و نامزد رياست جمهوري آمريكا در مجلس آن كشور، اظهارات غرضآلودي نسبت به تماميت ايران نموده بود، قصيده غرّايي ميسرايد و به تمام سفارتخانههاي خارجي در ايران ميفرستد. چند بيت از آن را ميآورم كه خود در نشستي كه با او داشتم، به مطالعهاش رهنمودم داد.
مرد را گر دستيار آيد علو فكر و رأي
پاي بنهد بر فراز گنبد نيلوفري
ور كسي بدرود گويد فضل و تقوا را ز جهل
جاودان بدرود گويد خود وِرا نيك اختري
دانش و تقوا دو بيهمتا گهر باشند، ليك
شايد ار با يكدگر بندند عقد همسري
اين يكي چون حلقه باشد، وان دگر همچون نگين
بينگين دلكش نباشد حلق? انگشتري
مرد را دانش بود ياور به پاس مردمي
فضل را تقوا بود رهبر به كوي برتري
آدميت نيست جز خوي خوش و رفتار نيك
و آدمي، آن كز بد انديشي بري باشد بري
آدمي را از زبان و دل شود قدر آشكار
بد زبان و تيرهدل را نيست والا محضري
ترجمان دل بود حرفي كه آيد بر زبان
تا سخن را نشمري زنهار، كاري سرسري
هر سبكساري كه بيانديشه بگشايد زبان
سُخره چون «هانري والاس» خواهد شد از خيرهسري
بر زبان جاري شد او را گفت? لغوي كه كرد
لغو گفتارش ز خُبث ذات او پرده دري
گفت بايد كرد ايران را به دو بخش از نقود
بين قطب شرق و غرب اندر حساب همسري
او چنين گفت از جهالت، من چنان دانم كنون
كو بود از فضل عاري، وز جوانمردي عري ۲
اديب در مقام انساني جوينده عدالت، آزادگي، وارستگي و شاعري شوريدهحال و دشمن دروغ و نيرنگ، متمايل بود تا طرح ايراني نو بريزد كه در آن، مردم گرفتار بگير و به بند و آزار والي و حاكم نباشند و از بيان سخن راست و واقع امور نهراسند و ميكوشيد كه از قوم و قبيله و گويندگاني بپرهيزد كه به ريا و فريب با اندك عبادت و سجدهاي، خود را فردي عادل و عالم و آمر به معروف و ناهي منكر معرفي ميكنند، و هم از نااهلان بيهنري فاصله گيرد كه براريكه قدرت و ثروت و زورگويي و تهديد و نصيحت و تجاوز به حريم خصوصي افراد مينشينند.
از همين علل، شايد به جرأت بتوان گفت كه پس از فردوسي، در عداد بلندمرتبهترين گويندگاني است كه در وصف وطن و سربلندي ايران و صيانت از فرهنگ و ادب و آيين آن، سخنان خوش گفته و اشعار دلاويز و آبدار سروده و احساسات و جذبات خويش را به آهنگ تند و تيز بيان كرده است. با سروده و نغمهاي رهين احسان و خرد كه به وسيله گفتار و آواز به ديگري ميرسد و همه را به اهتزاز در ميآورد.
در ديداري كه در فروردين ۱۳۹۳ در منزل بيپيرايه و پر از گل و سبزه ايشان داشتم، به رغم سن بالا كه هنوز آثار درك بالاتر از ناصيهشان هويدا بود؛ از راه التفات، سرودهاي به مناسبت تأليف كتابي كه در «آداب گفتار» در دست تدوين داشتم، ارائه كردند واجد اين مضمون كه بسيارگويي ممكن است سرچشمه بسياري از گناهان همچون غيبت، بدگويي، دروغگويي، تمسخر، چاپلوسي و تملق شود و شخصي كه بدون تفكر سخن براند و يا به بيماري پرگويي مبتلا باشد و از هنر شنيدن غافل؛ ابله و جاهل است.
اختيار كردن سكوت و پرهيز از گفتار بيهوده، زمينه فرصت تعمق و تفكر در احوال جهان، خودشناسي و تقويت ريشههاي نيكي در درون بشر ميآورد و بر سلامت روابط اجتماعي انسانها و آگاهي از معلومات و برداشتهاي صحيح تأثير ميگذارد. شخصي كه به اين صفت خو گيرد، معمولاً جز به درستي و بيان حق و حقيقت، زبان نميگشايد و زبان و كلام را ابزاري براي آزار ديگران قرار نميدهد. بر عيب خويش بيناست و دلش را با خاموشي و درك درست از جوانب امور، زنده
نگه ميدارد. اينك آن ابيات:
به هنگام سخن گفتن بينديش
كه اين آموزهاي نغز و بلند است
سخن، پيرايه رفتار و گفتار
به نزديك خرد،بس ارجمند است
سزد گر با خرد دمساز باشد
كه نزد پير و برنا دلپسند است
سخن را با تفكر امتيازي است
وگرنه عاميان را درخورند است
سخن سنجيده بايد گفت و با فكر
وگرنه جلوه گاه ريشخند است
سخن را سرسري گفتن نشايد
كه از پير خرد اين نكته پند است
سخن گويي چنين در هر مقامي
به صدخواري،پشيماني، نژند است
**
كمگوي، ولي به گاه گفتن
سنجيده و نغزگوي و دلجوي
پرچانگي و زياده گويي
كاهد ز متانت سخنگوي
خاموشي به ز ياوه گفتن
كان را نبود زيان به هر روي
گفتار نكوست زيور مرد
بيهوده سخن، گواه بدخوي
بنابر مضمون ابياتي ديگر از اديب، بديهي است كه اگر روايات سكوت را اين گونه تفسير كنيم كه آدمي بايد در هر حال وحتي در برابر ستم ستمكاران و مفسدان، سكوت كند و فريادي نزند؛ چنين تعبيري بيترديد مخالف اصول اخلاقي و قوانين مدني و سبب گسترش تعصب و جهل و گناهي بزرگ است.
وقتي همه خاموشند، چه فرق ميان عالم و جاهل و انسان و حيوان؟ مگر نه اين كه:«به نطق، آدمي بهتر است از دواب»؟ و بيشك، سكوت علما و روشنفكران، يعني غريو واپسگرايي و گسترش تعصب و جهل در فضاي آلوده به اين صفات كه مذموم است. به ابياتي ديگر از اديب، توجه كنيم:
دير خاموشان و كم جوشان، نه جاي زندگي است
دور از اين دل مردگان، خرم دياري بايدم
**
ملت لال و زبان بسته سزاوار فناست
جز به نيروي سخن، جامعه احيا نشود
**
دم غنيمت شمار و حالي كن
لحظهها را شكار بايد كرد
علم و تدبير و بينيازي را
با شرف، همقطار بايد كرد
با خشونت هر آن كه قدرت يافت
خلعش از اقتدار بايد كرد
در سياست، شعور و دانش را
جانشين شعار بايد كرد
**
كور كورانه گر پذيرد كس
هر روايت كه ميكنند كسان،
دهد از كف تعقل و تمّييز
جاي گيرد در آستان خسان
بهر رد و قبول، به كه بود
عقل و انديشه رهبر انسان
**
اين چه تفريح ناپسنديده است
غيبت خلق كردن از هر در
عيب اشخاص گفتن و بدشان
بر شمردن به گونه گونه صور
چون يكي در ميان جمع بود
به تملق ورا شدن چاكر
وانگه از جمع تا شود بيرون
عيب جستن از او بسي منكر
اين نه سرگرمي است، بلكه بود
گنهي پر وبال و شرم آور
عيب جويي ز ديگران كردن
از پي عيبها بود بدتر
**
سزد گر شوم سوگوار سخن
بگريم بسي بر مزار سخن
سيه جامه پوشم چو تاريك شب
كه بس تيره شد روزگار سخن
زيرنويس:————————–
۱ـ بيشتر آثار عبداللطيف كه آميخته و تأثيري است از مثنوي مولانا و غزليات حافظ و قرآن كريم، به زبانهاي فراگير جهان برگردانده شده است.
كليات رساله او را پروفسور دكتر آن ماري شيمل، شرقشناس و فيلسوف آلماني كه زبان سندي را نزد ايرانشناس نامي استاد پيرحسامالدين راشدي(متوفي ۱۹۸۲م) در منزل او آموخته بود؛به زبان آلماني ترجمه و منتشر كرده است و هم درباره او كتاب مستقل نگاشته است.
۲ـ عرّي: عريان، لخت