فردوسى، شاعر بزرگ ملى
اگر بتوان براى يك شاعر يا نويسنده آثار او را در آينه معرفت دانست و درباره منشها و روشهاى او به داورى نشست، «فردوسى» را مىتوان حكيمى انديشه كوش و شاعرى پرجوش و خروش يافت كه خردمندى و دلاورى را در وجود خود پرورانده است. آهنگ سخن او در حاليكه با فرهنگى متعالى آميخته است نماينده مردانگى و فرزانگى مردى هدفمند و دلير و با صلابت است كه به اقتضاى اين منش توانسته است حماسه هاى ملى ما را به گونهاى شايسته گيرا، جذاب، دلنشين و هيجانانگيز به پهنه نمايش درآورد.
برگزيدن بحر متقارت براى سرودن اشعار حماسى و ايجاد گرم تازى در پهنه كارزار بهترين دليل ذوق سليم و روحيه سلحشورانه وى بوده كه در اداى مقصودش بسيار كارساز افتاده چنان كه گويى اين بحر با ويژگى هاى خود كه مىتواند سخن را با سرشتى برترى جويانه و عظمت آيين عرضه كند براى حماسه سرايى و برانگيختن عواطف ملى و تمنيات پيروزى طلب به وجود آمده است.
نخستين گام فردوسى در پيشبرد هدف و سير به سرمنزل مقصود همين گزينش بحر متقارب است كه سرودن شعر در اين بحر اگر در پايه هاى نازل باشد آسان ولى در مراتب بالا و طراز اول بسيار دشوار مى باشد. ويژگى اين وزن براى حصول بالادستى و فرازپويى شعر، يكى تنظيم آهنگ سلحشورانه و گزينش زيباترين واژه ها و تلفيق آنها است و بيشترين استفاده از واژه هاى فارسى است كه جامهاى برازنده بر اندام آنست. با در نظر گرفتن اين جهات ذكر رويدادها از جزئى و كلى در اين بحر كه با قيد بالا بودن سطح بيان و انگيزش آهنگ توأم است كارى سخت مى باشد و از اين رو مى توان نتيجه گرفت كه به پايان رساندن شاهنامه با حفظ اين قيود يك معجزه ادبى بوده است.
هرچند درين گزينش «دقيقى» پيشگام فردوسى بوده است ولى دنباله گيرى سبك او دليل روشن انديشى وى در انتخاب وزن حماسى متقارب و رعايت ويژگى هاى آنست. فردوسى در كتاب سترگ خود اسطوره هاى قومى و حماسه هاى ملى و داستانهاى تاريخى را يكجا گرد آورده و بدون اينكه در هيچ قسمت عنان سخن را به وادى سستى كشانده باشد اثر فناناپذير خود را به عنوان ضامن حيات ملى و هويت تاريخى به دست ما سپرده است. براى هيچ يك از حماسه سرايان جهان و ايران چنين توفيقى دست نداده و اين پوشش ِ مطرّز، با افتخار، تنها بر اندام فردوسى راست آمده است. اساسا زبان فردوسى زبان برترى جويى و مفاخرت طلبى است و در اين هدف تماميت خواه است چنان كه درباره هنر و گهر كه نسبت به هر يك نظر مثبت دارد معتقد است كه يكى بدون ديگرى ناقص و ناساز خواهد بود و پسنديده تر آن است كه كسى هم هنرمند و هم نژاده باشد.
مفاخرت و خودستايى هاى رستم و اسفنديار در جنگ، كه نماينده تفكر فردوسى است نشان مىدهد كه دو پهلوان بزرگ هم به نياكان خود مىنازند و هم به قهرمانىهاى خويش تكيه مىكنند.
شاهنامه الهام بخش ميهن پرستى و رادمردى و فضيلت پرورى است و فردوسى نماد سجايا و صفاتى است كه هر ايرانى پاكدل بايد از او پيروى كند. آنچه فردوسى در شاهنامه از اوصاف گُردان ِ شيرافكن و پهلوانان لشكرشكن به رشته نظم كشيده در طى سده هاى متمادى نيروبخش روحيه وطنخواهى و كشور بانى ايرانيان بوده و در گيراگير مصائب تاريخى درس تحمل و بردبارى و نوخيزى و شكست ناپذيرى را به آنان آموخته است. فردوسى در هنگامه پيكارهاى ميدانى و نبردهاى خونين، زمانى كه چكاچاك شمشير يلان و گُردان، گوشها را مى آكند لحنى خروشناك و دشمن ستيز دارد ولى آنجا كه به حكمت سرايى و تعليم منشهاى يزدانى لب مى گشايد سخنش بيان معلم اخلاق را فرياد مى آورد.
كيست كه وقتى فردوسى صحنه جنگ را با سپاه ِ گُردان پيل افكن و يلان تيغزن مى آرايد و در پاس شرافت ملى نيزه ها و شمشيرها به كار مى افتند، زير تأثير آهنرباى شعر شاهنامه به شجاعت و دليرى نگرود و خون حميت و شهامت در رگهايش به جوش نيايد؟
كيست كه وقتى در جنگ «رستم و اشكبوس»، رستم با آن غرور پهلوانى و اعتماد به نفس پياده به جنگ بزرگترين قهرمان كوشانى مى رود و با آن خونسردى بر خرده گيرى و خودستايى اشكبوس پوزخند مى زند و به يك دو تير اسب را در كنار صاحب اسب به خاك هلاك مى افكند احساس غرور نكند و بر فردوسى كه آراينده اين گيرودار است درود نفرستند؟
كيست كه وقتى در جنگ «پشن»، «گيوِ» قهرمان را مى نگرد كه با شجاعت و دلاورى ِ كمنظيرى در ميان گرد ِ غليظ برخاسته در ميدان جنگ از چپ و راست شمشير مى زند و زخم مى خورد و چون غرنده شيرى سرداران و سربازان را به دشمن كوبى فرا مى خواند، شور ظفرمندى و وطندارى را در خود بيدار نيابد و چكيده هاى كلك و طبع فردوسى را به ستايش ننشيند؟
كيست كه وقتى در شاهنامه «بهرام» را مى بيند كه براى جستن تازيانه گم كرده خود كه نامش بر آن نقش بسته است شباهنگام يكه و تنها به ميدان هراسناك و پر از تشويش جنگ باز مى گردد و پس از يافتن تازيانه با پهلوانان تورانى هم نبرد مى شود و پس از چندى ستيز و آويز به دست «تژاو» ترك كشته مى شود، آواى كيست كه بر اين نام دوستى و حيثيت پرستى آفرين نگويد و اين درس را از شاهنامه نياموزد؟
درباره فردوسى و گرانمايگى وى در گام زدنهاى بلندش در پهنه نوزايى و بازشناسى هويت ايرانى و پاسدارى از زبان شيرين پارسى بسيار گفتهاند و دامنه چنين گفتارى چنان گسترده و فراخ است كه هرچه به نگارش درآيد هنوز جاى خالى باقى است. به يك سخن مى توان گفت وجود فردوسى و زمانْ يافتن او براى به سامان رساندن نظم شاهنامه بىگمان اعجازى را ماند كه به يارى پروردگار در جهت نگهدارى ايران و حفظ روحيه ايرانيان از دستبرد ضعف و زبونى به ظهور پيوسته است.
چنان كه اگر شاهنامه نبود هيچ پديدهاى نمى توانست جاى آن را پر كند و چنين تأثيرگذار باشد. شاهنامه فردوسى به تنهايى از همه مآثر ملى بيشتر و بهتر توانسته است در زنده نگهداشتن نام و نشان ايرانى و دميدن روح مردانگى و جوانمردى و شهامت در مردم اين مرز و بوم مؤثر واقع گردد و يكپارچگى و استقلال كشور را تضمين نمايد.
حمله تازيان به ايران كه با كشتار و غارت و به بند كشيدن زنان و كودكان همراه بود و يك كشور توانمند و پرصلابت را در برابر يك عده ناآگاه از تمدن و كشوردارى به شكست كشانيد. پيشامدى نبود كه از ياد همزمانان آن رويداد بزرگ برود و هرگز اين سرافكندگى را تاب آورند، به ويژه آنكه رفتار ستيزه جويانه پيروزمندان عقده ناك و كينه توز كه حقارت و بندگى را بر دوش احساسات ايرانيان غيرتمند بار مى كرد نيز چيزى نبود كه واكنشهاى گوناگون را در پى نداشته باشد. قيامهاى مردانه قهرمانانى چون «ابومسلم خراسانى، بابك خرمدين، مازيار، مقنع و استاد سيس» و نهضت شعوبيه و حتى حكومت «صفاريان و سامانيان» هرچند درخشان و نازش خيز و اميدواركننده بود اما ناخشنودانه هيچ يك نتوانست براى كيان ايران و ايرانى اثرى پايدار پديد آورد و با شناساندن پيشينه اين ملت باستانى به گونه اى مؤثر و فراگير زمينه را براى برون راندن سياست مستكبرانه تازيان و غلامان سرورى يافته آنها فراهم نمايد و در همه اعصار دست اندازان به اين آب و خاك را محكوم به ناكامى سازد.
شيوه دگرگون ناشدنى تازيان آن بود كه به هر ديارى دست مى يافتند فرهنگ بومى آنجا را از ميان برمى داشتند و زبان مردمش را به عربى برمى گرداندند تا موجبات فراموشى گذشته آنان را فراهم آورند. در ايران ما هم چنين انديشه ناروايى را در سر مى پرورانده، كارهايى از اين دست را پى مى گرفتند ولى در همه جا موفق شدند جز در اين سرزمين اهورايى كه خوشبختانه به مقصود خود نرسيدند.
۱ـ نقش فردوسى در تجديد حيات ملى:
فردوسى كه بر ستيغ شكوهمند ايراندوستى و ملتگرايى عقاب آسا آشيانه داشت از پيروزى تازيان و خوارمايگى شرم آورى كه به ايرانيان تحميل گشته بود خونين دل مى نمود و اين نكته را تا حدى مى توان از پيام «رستم فرخزاد» به برادرش كه مطالب آن سروده اين شاعر است دريافت به اين جهت در برابر چنين دلشكستگى و اندوهناكى ژرف راهى بهتر از اين نيافت كه:
۱ـ با حماسه سرايى و ذكر سرگذشت پهلوانان دلير و شهرياران جهانگير ايران روزگار سرورى و سرافرازى و گرانمايگى را آيينه وار فراروى ايرانيان بازنهد و آنان را كه در اثر تركتازى ِ تازيان از پيشينه پرافتخار خودناآگاه مانده بودند به بازيافت آن سرافرازى ها فراخوانَد و به بيرون افكندن بيگانگان و نفوذ آنها برانگيزد.
۲ـ زبان فارسى را كه كماكم مى رفت تا جاى خود را به زبان عربى بدهد از دستبرد تازيان باز رهانَد و در اين راه نه تنها به پاسداريش بسنده نكند بلكه در گسترش آن از تركيب سازىهاى زيبا و طرح اصطلاحات و كنايات و آرايه هاى ادبى در سياق سخن پارسى بكوشد و گوهرهاى پربها و درخشانى را از واژه هاى زيبا و دلپسند در درياى وزن متقارب به معرض تماشا درآورد.
۳ـ فرهنگ ديرپاى ايرانيان را كه پابندان دوام و ماندگارى اين ملت ديرينه سال است و پيشينگى ايرانيان را در شهرنشينى و مدنيت و آگاهى از دانشهاى گوناگون نشان مى دهد به زبان شعر بازگويد و اعلام كند كه نخستين ملتى كه از ديرباز به معارف بشرى دست يافته و در يكتاپرستى و دبيرى و نجوم و پزشكى و مهندسى و گاهشمارى و غيره به فرازمندى رسيده است ايرانياناند.
۴ـ آنچه گفتنى است اين است كه پس از شكست شمشير در برابر شمشير، فردوسى به اين نكته پرداخت كه براى پيروزى بر دشمنان مليت و استقلال ايران بايد به جاى سلاح برنده يعنى «شمشير» به سلاح رونده يعنى «قلم» دست يازيد و به اين دستاويز شاهد پيروزى را در آغوش گرفت، از اينرو آهنگ آن كرد تا شاهنامه منثور گردآورى شده به پايمردى «ابومنصور محمد بن عبدالرزاق توسى» را با افزوده هايى كه از زبان موبدان و پيران پارسى نژاد پارسا شنيده بود به نظم درآورد و براى اين كار وزنى را براى شعر خود برگزيند كه توانبخش و جانمايه حماسه سرايى است. فردوسى در اين نامه نامدار هرچه در گنجينه خيال و آيينه تصور و در معرض ديد و علم و توجه و آزمايش بوده است از فرهنگ و اخلاق، دين و آيين آداب تربيت گفتگو و نشست و برخاست، پيكار و آشتى، بزم و رزم، نام دوستى و خودستايى، روانشناسى و روانكاوى، خواستگارى و زناشويى و آلات جنگ و كاربرد آنها همه و همه را در جاى خود ياد كرده و به خواننده دقيق و مستعد آموخته است.
فردوسى حس ميهن دوستى و ملت پرورى را كه پس از چندين قرن يعنى از اواخر قرن ۱۸ در مغرب زمين مفهوم راستينش را يافت در هزار سال پيش عنوان كرد و اصولاً انگيزه او در سرودن شاهنامه جوشش همين احساس و عاطفه بوده است و بس. او خواسته است واژه «ايران» را كه پس از سيصد و چهل سال از يادها رفته و كلمه «عجم» به قول عربها يعنى «گُنگ» جاى آن را گرفته بود زنده كند و حدود جغرافيايى آن را بازنمايد. دين و آيين قديمش را ذكر كند و در عين اين كه هر استانى با استاندارى به قدرت يك شهريار كوچك اداره مى شود همه را فرمانبردار پايتخت يا «ايرانشهر» شناسانده وحدت ملى ايرانيان را به اين شيوه عنوان نمايد و بگويد اين مجموعه ميهن است كه بايد به آن عشق ورزيد و در راهش جانفشانى كرد.
۲ـ اهميت دين و اخلاق نزد فردوسى:
براى فردوسى باز نمودن اين حقيقت كه آييندارى و دين پژوهشى پيش از اسلام هم مورد اعتناى ايرانيان بوده و جايگاه ويژه و پراهميتى داشته است در ضمن اشعار حماسى خود و در نبردهاى پهلوانى جابه جا از پناهندگى به درگاه خدا و يارى جستن از يزدان براى پيروزى بر هماوردان ياد مى كند و به اندازهاى در اين خداخوانى و يزدان پناهى پيش مى رود كه شاهنامه را از پديده زمينى به يك كتاب آسمانى نزديك مى كند و اين از جهتى براى آن است كه به عربها بفهماند كه دين اسلام را براى كسانى نياوردهاند كه از نماز و روزه و بهشت و دوزخ و روز رستاخيز و پل صراط و فرشتگان و اهريمنان «شياطين» بى خبر بوده و در بى دينى و خداناشناسى به سر مى برده اند. بلكه به حكم يكتاپرستى و آيين مزديسنايى با همه اين آداب آشنا بوده اند.
۳ـ زبان و سبك سخن فردوسى:
زبان فردوسى در ذكر احوال پهلوانان و شاهنشاهان و كاركردشان، در عين والايى و شكوه، زبانى خودمانى و مأنوس است. بدين معنا كه قهرمانان شاهنامه از آدميان برگزيدهاند كه به زبان امروز و نادشوار و اوضاع و احوالى آشنا به ذهن سخن مى گويند. شاعر ملى ما رويدادها را به گونه اى دلنشين و خوشايند واگويه مى كند كه گويى دوران رخدادهايى كه مورد گزارش قرار گرفته به زمان ما نزديك است و اين ويژگى در هيچ يك از اسطوره سازى ها و حماسه سرايى هاى جهان از جمله «اديسه و ايلياد» (هُمر) ماننده ندارد. فردوسى براى نشان دادن اين كه «جهان پهلوان» ايرانى كيست و داراى چه ويژگى هاى اخلاقى است از «رستم» نمادى مى سازد كه به واقعيت نزديك است. او را به عنوان انسانى برترمنش و زورمند و جوانمرد مى شناساند كه جز در راه خير و پيكار از زور ِ بازوى پهلوانى خود بهره نمى گيرد ولى در عين حال از ضعفها و كاستى هايى هم بركنار نيست، هرچند در برابر نيكو منشى هايش درخور چشم پوشى است. اين نمادى است درخور احترام و در بسيارى از جهات مى تواند معيار انسانى توانمند و قهرمان قرار گيرد.
شاهنامه فردوسى براى پژوهش درباره جامعه شناسى، آموزش و پرورش، تدبير مملكتدارى، آموزندگى هاى اجتماعى، روانشناسى، انديشه هاى فلسفى، عشق و دلدادگى و نكته دانى هاى گوناگون در شئون زندگى، به حدى گسترده دامن است كه سالها مى توان با شاهنامه به سر برد و در كار تحقيق و دانايى از آن بهره بردارى كرد.
فردوسى شاعرى است خردگرا و آزاده كيش و هر مطلبى را با ترازوى خرد مى سنجد و آزادى را حق طبيعى و مسلم انسانى مى داند. بنابراين در هر برخورد مخالفت آميزى كه با آزادى بشود برآشفته مى شود و بر آن مى تازد. در كار كشوردارى معتقد به عدالت و آسودگى و آزادى ملت است و هر پادشاهى را كه برخلاف آن رفتار مى كند به ناسزاوار بودن محكوم مى نمايد و قيام مردم را در برابر زورگويى هاى وى تجويز مى كند و به همين قياس فرمانرواى دادگر و مردم دوست را به چشم احترام مى نگرد و از او به خوبى نام مى برد.
شعر فردوسى از جهت هنر ادبى در چنان شيوه اى از بلندپايگى قرار دارد و داراى چنان آهنگ و حالت مردانه اى است كه تاكنون هيچ شاعرى در بحر متقارب و سبك حماسه سرايى به پايگاه او نرسيده و جاذبه تأثير آن را در روح ايرانى نداشته است. در كتاب بزرگ شاهنامه ابيات سست غير از آنچه بدان بستهاند چنان كم است كه چيرگى ويژه شاعر را در گزينش واژه ها و به هم پيوستن آنها و رعايت شيوايى و رسايى سخن در حد برتر از وصف نشان مى دهد و شايد همان گونه كه خود گفته است بيش از پانصد بيت سست در سراسر شاهنامه پيدا نتوان كرد. لحن سخن فردوسى راست پيوندى ِ سخنش را با مورد گفتارش نيك مى نماياند چنان كه در جاى غضب و برآشفتگى آهنگى مناسب آن و در محل شادى و خرسندى آوايى موافق اين دارد و همين گونه است در مقام نكوهش يا پند و اندرز و پرسش و پاسخ يا خودستايى و تواضع كه در هر يك طرز بيان خود را حفظ مى نمايد.
۴ـ ايثار فردوسى:
درباره فردوسى اين نيز گفتنى است كه گذشت و ايثار او در راه پاسدارى از زبان پارسى و فرهنگ ديرينه ملت ايران بيرون از تاب و توان عادى است. سى سال تمام از درآمد ِ كشت و كار خود، خوردن، پوشيدن و همه روزان و شبان را صرف به پايان آوردن اين اثر گران سنگ و دشوار كردن، كارى است كارستان و بردبارى و حوصله و پشتكارى مى خواهد كه از توان بشر عادى خارج است، خاصه اين كه سرگذشتها را با هم به نظم دلپذير درآوردن و پاىبند به حفظ صحت گزارش و بلندپايگى سخن بودن كارى توان فرساست و اين را كسانى دانند كه اندكى از آن را آزموده باشند. اين كه گاهى پرسيده مى شود كه فردوسى پيش از آغاز كردن به تصنيف شاهنامه چه مى كرده است؟ پاسخ آن است كه شغل نياكان وى كشاورزى به شيوه خرده مالكى بود و خود او نيز با همين كار، معاش خويش را تأمين مى نموده و در ضمن به كسب دانش هاى معمول زمان با ژرف بينى هرچه بيشتر سرگرم بوده است چنان كه از اشعار شاهنامه پيدا است او مردى حكيم و دانشمند به شمار مى رفته و سابقه اى دراز در سخن سنجى داشته است زيرا بدون گذشته ممتد در تحصيل دانش و سخنورى ابياتى چنان بلند و قوى مايه گفتن امكان پذير نيست. ناخشنودانه آنچه فردوسى پيش از شاهنامه سروده است به دست ما نرسيده و دستخوش تند باد حوادث گرديده است.
۵ ـ هدف نهايى فردوسى مادى نبوده است:
مطلب ديگرى كه درباره شاعر بزرگ ما شايسته گفتن است اين است كه آن بزرگوار در سرودن شاهنامه هرگز نظر مادى نداشته و جز عشق به ميهن انگيزه ديگرى نمى توانسته است او را به اين كار سترگ برانگيزد زيرا سى سال با بردبارى از آب و ملك خود گذران كردن و در راه سرودن اين شاهكار جاويد هزينه كردن هاى گوناگون به اميد سوديابى بعد، نقد را به نسيه باختن است كه كار مرد خردمندى چون فردوسى نيست و به اين جهت مى توان داورى كرد كه به هيچ روى منظور نظر فردوسى جنبه مادى نبوده است.
اينكه فردوسى در پايان عمر، شاهنامه را به دربار «محمود» هديه كرده است يكى از در استيصال و فقرى بوده كه گريبانگير شاعر شده و ديگر اين كه هر تأليف و تصنيف مهمى كه مورد حمايت شاهان و قدرتمندان نبوده انديشه از ميان رفتن آن به خاطر مى گذشته است به اين جهت فردوسى نسخه اول شاهنامه را در سال ۳۸۴ به پايان رسانيده و مترصد آن بوده است كه در موقعى مناسب به نام پادشاه مقتدرى كند و در سال ۴۰۰ نسخه اى را كه براى بار سوم با تصرفاتى تهيه شده بود به نام محمود مى نمايد.
برگرفته از پيشگفتار نوشته شده توسط استاد ادیب برومند در كتاب تصاوير منتخب از شاهنامه و ذكر مطالبى درباره وى، تأليف روانشاد دكتر پرويز دبيرى