تاريخ جهانگشاي نادري اثر ميرزا محمد مهدي استرآبادي فرزند نصير است كه منشي نادرشاه بود و تا سال ۱۱۶۰ق كه سال مرگ اين پادشاه است، حوادث دوران سرداري و پادشاهي او را در اين كتاب به نگارش آورده است. قطع كتاب ۳۵×۲۲ سانتيمتر ميباشد، به خط نستعليق با قلم متوسط كه در آغاز آن دو صفحه مذّهب با سر لوح گل و بتهدار ختايي ديده ميشود و در پايانش تاريخ ۱۱۷۱ ق بدون ذكر نام كاتب رقم گرديده است. امتياز اين نسخه، مصّور بودن آن است كه يكي از مهمترين و نايابترين نسخههاي مُصّور و به جهات زير درخور توجه است:
۱ـ همه تصويرهاي چهاردهگانه كتاب رنگين و نمايشي از جنگهاي «نادر شاه» و مجالس مربوط به اوست كه در سيزده تاي آنها حضور نادر با شكوهي قهرمانانه در حالي كههاله زريّني به نشانه فرّة كياني برگردسر دارد، جلب نظر ميكند.
۲ـ آرايش صحنهها و صورت اشخاص با قيافههاي متمايزشان و آن زماني بودن جامهها و كلاهها حكايت از آن دارد كه صورتگر تصويرها در دربار نادرشاه و همراه وي بود و در هريك از ميدانها و موقعيتها، انگارههاي لازم را آماده ميكرد و سپس به ساخت و ساز آنها ميپرداخت. وگرنه با تخيّل محض، طراحي اين مجالس و شبيهسازي اشخاص به گونهاي هنري وخوب امكانپذير نيست.
۳ـ حضور سه تن در برابر نادر، چند جا تكرار ميشود كه با دقت در تصويرهاي ديگر، دو تن از آنان شناخته شدهاند. از آن دو يكي «نصرالله ميرزا» دومين پسر نادر و ديگري «محمد مهدي خان استر آبادي» دبير خاص وي و نويسنده كتاب است. بدين توضيح كه صورت نصرالله به قرينة اينكه در چند مجلس ديگر از جمله مجلس ملاقات با «محمد شاه گوركاني» پادشاه هند ديده ميشود، شناخته شده و چهره ميرزا مهدي خان به قرينه اينكه در برخي از جنگها مردي پيش نادر ايستاده و در يكي از صحنهها كتابي در بغل گرفته، شناسايي گرديده است. به اين ترتيب ميتوان حدس زد كه كتابت و نقاشي اين نسخه به احتمال زياد به دستور و سفارش نگارنده آن انجام يافته است.
۴ـ با پژوهشهايي كه به وسيله «مرديس اُوِن» مينياتورشناس فارسيدان انگليسي و «ميس تدلي» رئيس قسمت نسخههاي خطي و مصّور فارسي در بريتيش ميوزيوم و خود نگارنده و چند تن از هنرشناسان ايراني و خارجي ديگر در انگلستان و فرانسه و آمريكا و ايران و تركيه به عمل آمده است، تاكنون نسخه مصّور ديگري كه از حيث تاريخ و سبك و موضوع نقاشي همانند اين كتاب باشد، يافت نشده و به نظر نرسيده است.
۵ـ تصويرهاي اين نسخه از دو نظر اهميت زياد دارد: يكي از نظر هنري و ديگر از جهت تاريخي. نگارنده درباره هر يك از اين دو به اختصار شرحي به آگاهي خوانندگان محترم ميرساند.
اهميت تصويرها از نظر تاريخي
هرچند هنر نقاشي در سطح بالا به جاي خود هنري والا و ظريف و دلنواز است و خيالپروري، در اين هنر بر زيبايي و دلانگيزي و گسترش دامنه موضوعي آن ميافزايد، ولي آنگاه كه با حفظ ويژگيها و امتيازات هنري و ابتكارات ذوقي هنرمند متكي به واقعيت خاص و مستند به اتفاقهاي تاريخي باشد، از يك امتياز ديگر نيز برخوردار خواهد بود: نمايان سازي يك صحنه و منظره مشخص يا تصوير شخص يا اشخاص معين كه افزون بر جنبه هنري، از نظر شناساندن موجوديتي حقيقي و ضبط و تجسم يك واقعهاي مهم نيز سودمند است و در موارد گوناگون ميتواند مورد استفاده و استناد قرار گيرد. نقاشي مستند خاصه اينكه جنبه تاريخي داشته باشد، در بازگو كردن واقعيتهاي گذشته، فصلي از تاريخ زنده و مجسم است كه همداستاني هنر و تاريخ و حضور هنرمند را در متن سرگذشتها و حوادث نشان ميدهد و از اين نظر داري ارج و اهميت بسيار است.
باري، تا آنجا كه آگاهي و پژوهش ناقص نگارنده گواهي ميدهد، در دوران شكوفايي مينياتور ايران از ميانههاي دوران تيموري تا اواخر روزگار صفوي، نمونههايي از مينياتور مستند كه نمايشگر حوادث و صحنههاي جالب تاريخي مربوط به زمان و مكان نقاش باشد، كم است و اگر تك صورتهاي منتسب به شخصيتهاي تاريخي را كه گاه به دست مينياتورسازان ساخته ميشده ناديده بگيريم، درمييابيم كه مجالس نقاشي زنده كه تصويرگر اوضاع و احوال سياسي عصر نقاشان باشد، كميابتر از آن است كه در تصور آيد.
گرچه محتمل است كه يكي از علتهاي اين بيتوجهي، نامساعد بودن مكتب مينياتور براي نقشبندي واقعيات مسلم و حوادث تاريخي باشد، ولي اگر بپذيريم كه در اين مكتب نيز ميتوان تا حدودي ترسيم چهرة شخصيتها و حوادث و مناظر واقعي را با شيوة خاص مينياتور از عهده برآمد و نموداري ظريف و نزديك به واقع از صحنههاي راستين پديد آورد، علت كميابي اينگونه نقاشيها در عصر شكوفندگي و درخشش مينياتور بر ما پوشيده ميماند. در اينجا بار ديگر تكرار ميكنم كه مراد از نقاشي تاريخي، تصوير سرگذشتها و رويدادهاي عصر نقاش است، وگرنه نقش حوادثي كه طراحي آن جنبه تخيلي داشته باشد، در متن كتابهايي چون شاهنامه و پنج گنج نظامي و خاوراننامه فراوان ديده ميشود؛ براي توجه به اين موضوع ميتوان از جنگ چالدران نام برد كه جنگي مشهور در تاريخ قهرماني ايران است و هر چند متاسفانه به شكست لشكر ايران انجاميد، ولي به مناسبت جانبازي و پايداري ايرانيان مخصوصاً شخص شاه اسماعيل در برابر سپاه سهمگين عثماني يك حماسه ملي و تاريخي به شمار ميآيد. به همين جهت نقاشان دورانهاي بعد، صحنه اين پيكار و رشادتهاي شاه اسماعيل را با نيروي تخيل خود چيرهدستانه مجسم و مصور كردهاند. اما همين موضوع جالب تاريخي را مينياتورسازان بيهمال و زبردست دوره شاه اسماعيل و شاه طهماسب نقش نبسته و اگر بستهاند، ما نديدهايم. چه مغتنم بود اگر يك تن از استادان آن عصر دورادور جنگ چالداران را ميديد و نقش آن هنگامه حماسهپرور را نه كاملاً عيني، بلكه در اسلوب مينياتور بر صفحه روزگار مينگاشت و در دفتر افتخارات هنر اين مرز و بوم به يادگار مينهاد.
توجه به نقاشيهاي تاريخي در اواخر دوره صفوي پس ازپايهگذاري مكتب ايراني سازي آغاز شد و در دوره زنديه و قاجار رو به گسترش نهاد؛ ولي از نقش و نگارهاي تاريخي دوره صفوي، تنها آثار قابل توجهي كه ديدهايم، نقاشيهاي «چهلستون» و سردر «قيصريه» اصفهان است كه در مكتب ايراني كشيده شده و غيراز اينها، نمونه بارز ديگر كمتر ديده شده است.
در ميان نقاشيهاي عكسبرداري شده از موزههاي روسيه مجموعه آنها منتشر شده، سه قطعه نقاشي تاريخي در مكتب نامبرده وجود دارد كه دو تاي آن بسيار مهم و جالب توجه است و شرح آن از اين قرار است:
۱ـ در تابلو شماره ۱۰۰ منظره يك دشت نشان داده ميشود در حالي كه شاه عباس دوم برروي صندلي نشسته و يك تن چتري بر بالاي سر او گرفته است و عدهاي از شخصيتهاي زمان از جمله شاه سليمان ـ وليعهد او ـ با لباس همشكل پشت سر و پيش روي وي ايستادهاند، يكي از درباريان گله اسبان تربيت شده را به نظر شاه ميرساند.
۲ـ تابلوي شماره ۹۲ مجلسي را نشان ميدهد كه شاه سليمان نشسته و قلمداني پيش اوست و جواني نزدش با كمال ادب زانو زده، به گفتارش گوش فرا ميدهد و پشت سر آن جوان كه به احتمال سلطان حسين ميرزاي وليعهد است، سه تن ديگر كه يكيشان شمشير به دست دارد، ايستادهاند. بالاي اين تابلو عبارت «يا صاحب الزمان» رقم شده كه با عنايت به تازگي سبك نقاشي در آن زمان، به طور مسلم از كارهاي «محمدزمان» نگار آفرين مشهور آن دوره است.
پس از يادآوري ارج و اهميت نقاشيهاي مستند، اينك درباره كتاب مصور جهانگشاي نادري متذكر ميشويم كه اين نسخه به جهات زير از لحاظ تاريخي داراي اعتبار بسيار است:
۱ـ همه تصويرها جنبه واقعي و عيني و تاريخي دارد و هرگز زاييده تخيل و پرداخته از روي افسانه نيست.
۲ـ از دوران سرداري و پادشاهي نادر كه يك عصر شكوهمند قهرماني در تاريخ سياسي كشور است، غير از مجلسهاي اين كتاب، نقاشيهاي تاريخي ديگر در هيچ جا به دست نيامده و با اين ترتيب پيداست كه وجود اين تصويرها در اين كتاب از لحاظ تاريخي تا چه اندازه مغتنم است.
شرح مجلسهاي اين كتاب به ترتيب زير است:
الف ـ نخستين تابلو «جنگ نادر با اشرف افغان» در محل مهماندوست دامغان به قطع ۵/۱۶×۱۹ است. در اين مجلس نادر بر اسب سپيدرنگي سوار است و در قلب سپاه ايران پيش ميرود و اشرف افغان با سپاهيان خود در برابر توپهاي آتش فشان به حال گريز ديده ميشوند. علمدار آنان نيز از اسب بروي زمين در غلتيده و پرچم از دستش رها شده است.
ب ـ دومـين تابلو جنگ نادر با افغانها در صحراي مورچه خورت به اندازه ۱۷ ×۲۰. در اينجا باز افغانها از برابر لشكريان نادر رو به هزيمت نهادهاند. نادر در ميدان جنگ سوار بر اسب و در حال توقف است و سه تن كه دو نفر از آنان يكي «نصرالله ميرزا» و ديگري «ميرزا مهدي خان» است، در برابرش ايستادهاند.
ج - تـابـلوي سـوم «جنـگ نـادر بـا اشـرف افغـان در زرقان شيراز» به اندازه ۵ /۱۳ × ۱۴ است. در اينجا نادر بر اسب آبي رنگي نشسته و در حالي كه گرز كوچكي بر دست دارد، متوقف است و لشكريان اشرف در حال گريزند.
د -تابلوي چهارم «جشن دامادي رضا قلي ميرزا» فرزند ارشد نادر در عمارت چهار باغ مشهد مقدس است، به اندازه ۱۷× ۱۹. در اين مجلس نادر در صدر عمارت بر روي يك تشك زربفت مرواريد دوزي نشسته و بر متكايي جواهرنشان مزين به نقشهاي زرين تكيه داده است، در حالي كه يك مجمر طلايي پر از آتش در برابر اوست و رضاقلي ميرزا در سمت راست و نصرالله ميرزا در سوي چپش ايستادهاند. عدهاي از سران لشكري و كشوري نيز در حاشيه مجلس به همين وضع قرار دارند و مطربان خوش سيما و خوش لباس با آهنگ ساز رامشگران به پايكوبي مشغولند.
هـ ـ تابلو پنجم «محاصره و تسخير هرات» است به اندازه ۵/۱۹×۱۶. در اينجا برج و باروي شهر هرات با سپاهيان نادر كه گرداگرد او به جنگ و ستيز پرداختهاند، نشان داده ميشود. نادر سوار بر اسب است و چند تن از سربازان دلاور، اسيران كتف بسته را با تعدادي سرهاي بريده به او عرضه ميكنند.
وـ ششمين تابلو «جنگ نادر با عثمان پاشا» سردار سپاه عثماني به قطع ۱۵×۱۹ است. در اينجا نادر در قلب سپاه انبوهي كه مشغول حمله به لشكريان عثماني هستند، ايستاده است و جماعتي از سپاهيان در كمركش كوه سنگر و دشمن را هدف آتش قرار دادهاند.
زـ تابلوي هفتم. «جنگ نادر با عبدالله پاشا» فرمانده سپاه عثماني به قطع۱۵×۲۶. در اين تابلو ايرانيان سپاه عثماني را شكست دادهاند و كشته «عبدالله پاشا» را پيش پاي اسب نادر انداخته و سه تن در برابر نادر ايستادهاند كه يكي از آنان كتابي در بغل گرفته و اين همان ميزرا مهدي خان، نويسنده تاريخ جهان گشاست. ح- هشتمين تابلوي «مجلس تاجگذاري نادر در دشت مغان» است، به قطع۳/۱۶×۱۹، كه چادر سلطنتي بزرگي را نشان ميدهد، در حالي كه نادر با سرافرازي هرچه بيشتر بر روي مسند مجللي نشسته و شمشيري در برابر اوست. در دو طرف، وي رضا قلي ميرزا در سمت راست و «نصرالله ميرزا» و «امامقلي ميرزا» در سمت چپ ايستادهاند. عدهاي از سران كشورنيز در حاشيه مجلس با قيافههاي مختلف ولي با لباس همانند به ترتيب تشريفاتي ايستاده و نشستهاند و ظرفهاي پر از شيريني پيش آنهاست. نواختن موزيك شاهي و شليك توپها، نشانه اعلام و رسم تاجگذاري است. چند ظرف زرين سرپوشدار و بيسرپوش نيز در ميان مجلس ديده ميشود. وضع ايستادن و نشستن حاضران به گونه قرينه سازي است.
ط ـ تابلوي نهم، «محاصره قندهار» را در سال ۱۱۵۰ق ارائه ميكند، به قطع۲۰×۱۶، نادر كنار خندق پيرامون شهر سوار بر اسب دستور داده است توپها را به سوي بارة شهر آتش كنند، عدهاي از سپاهيان نردبانهاي بزرگ را از اين سوي خندق به باروي شهر تكيه داده، مشغول بالا رفتن و نصب پرچم پيروزي بر فراز حصارند، در حالي كه پاسداران شهر نيز تفنگها را از روزنهاي بزرگ برج و بارو به سوي محاصره كنندگان نشانه گرفتهاند.
ي ـ در دهمين تابلو به قطع۱۶×۲۲،«نادر در صحراي كرنال» با هيبتي درخور فاتح هندوستان ديده ميشود كه بر اسب نشسته است و گروه بيشماري از لشكريان ايران و هند مشغول زد و خوردند. «سعادتخان» سردار سپاه هند در هودجي كه روي فيل قرار دارد، با كتف بسته به حضور نادر آورده شده است.
ك ـ در تابلوي يازدهم اندازه۱۳×۱۶، كاخ محمد شاه گوركاني ـ پادشاه هند ـ به نظر ميرسد كه شاه روي مسند مجلل برمتكاي مرواريد نشاني تكيه زده و در سمت راست مجلس «نصرالله ميرزا» روبروي وي نشسته و چند تن از ايرانيان پشت سر «نصرالله ميرزا» ايستادهاند و در سوي چپ عمارت چند تن از بزرگان هندي كنار تخت پادشاه گوركاني حضور دارند. در اينجا يك قطعه الماس درشت كه «كوه نور» يا «درياي نور» است در كف دست «محمد شاه» مشاهده ميشود كه با چهرهاي درهم آن را به نصرالله ميرزا ميدهد.
ل ـ تابلوي دوازدهم همان عمارت سلطنتي را نشان ميدهد. نادر برروي يك زير انداز زرين و مليله دوزي شده نشسته و سادة مرواريد نشاني با نقوش طلايي در پشت او قرار دارد. محمدشاه با نهايت خضوع، دستها در بغل پيش او زانوي تذلل بر زمين زده، در حالي كه نادر جقهاي به كلاه او ميزند. در اين مجلس نصرالله ميرزا و عدهاي از ايرانيان پشت سر نادر ايستادهاند و چند عود سُوزِ زرين بر روي زمين در پايين شاه نشين جلب نظر ميكند.
م ـ تابلوي سيزدهم جنگ نادر با «ايلبارس خان» و فتح خوارزم است، به قطع۱۷×۲۴ كه از همه تابلوهاي كتاب بزرگتر است در اين اثر نادر پيشاپيش سپاه در حال تاختن است و سپاه ايران تركمانان را كه رو به فرارند دنبال ميكنند و بسياري از آنان را به خاك هلاكت ميافكنند.
ن ـ تابلوي چهاردهم، اين تصوير منظره جنگي را بر دامنه كوهي نزديك قلعهاي استوارنشان ميدهد و از دو جهت با تصاوير ديگر فرق دارد: يكي از جهت صحنهپردازي و درخشندگي و تلألؤ رنگها كه قابل مقايسه با تصويرهاي ديگر نيست و به نظر ميرسد كه شاگرد نقاش اصلي كتاب به نگارش آن دست يازيده است؛ و ديگر آنكه بر خلاف ساير صحنهها، نادر در ميدان جنگ ديده نميشود.
نظر به اينكه مجالس نامبرده عاري از رقم است، نگارگر آن مشخص نيست وبه احتمال ممكن است «محمد علي بيك» نقاشباشي دربار نادر يا «علي بن محمدزمان» يا «علي اشرف» نگارندة اين صحنهها باشند.
اهميت تصويرها از لحاظ هنري
چنان كه ميدانيم مينياتور از ميانههاي دوره تيموري در هرات پايتخت تيموريان به همت استاداني چون «سلطان احمد بغدادي» ترقيات همه سويه خود را آغاز كرد و در اواخر اين عهد و اوائل روزگار صفوي به والاترين پايه پيشرفت و تكامل و پختگي رسيد. نمونه بهترين كارهاي اواسط عصر تيموري، تصويرهاي شاهنامه بايسنغري است كه از درخشندگي و زيبايي و فخامت خاصي برخوردار است. اين مكتب چند سال بعد به وسيله «استاد كمالالدين بهزاد» و «درويش محمد هروي» و «پيرسيد احمد باغ شمالي» و ديگران به مراتب لطيفتر و ظريفتر گرديد و كمكم نفوذ سبك ايلخاني را پشت سرگذاشت و چهرهها و اندامها و جامهها و منظرهها رنگ و سنگ و ملاحت ايراني به خود گرفت. اين تصرفات استادانه در ايرانيتر كردن مكتب هرات باعث رواج و اعتبار كارهاي بهزاد و شهرت پردامنه وي و شاگردانش گرديد و اين مكتب را از لحاظ غناي هنري بلند آوازه ساخت. در همان روزگار مكتب ديگري در بخارا پديد آمد كه يكي از بنيانگذاران و ترقي دهندگان آن «محمود مذهّب» بود كه به «محمود مصور» نيز شناخته ميشد. او با چند تن ديگر مكتب بخارا را در شكوه وريزه كاري و چند گونگي مناظر به پايگاهي بلند رسانيد.
پس از پايان يافتن حكومت تيموريان و آغاز سلطنت شاه اسماعيل مكتب هرات كمكم به تبريز منتقل شد و با ارشاد «استاد بهزاد»، «سلطان محمد»، «قاسم علي»، «ميرحسين دهلوي» و «ميرزينالعابدين» و «خواجه عبدالعزيزكاشاني»، مكتب تبريز با ويژگيهاي تازه و امتيازات ديگري به ظهور رسيد كه اعتبار بسيار كسب كرد و روز به روز در راه پيشرفت به تكامل خود ادامه داد، مدتي بعد از آن وقتي پايتخت صفوية به قزوين انتقال يافت، بار ديگر مساعي استاداني چون «شيخزاده» و «محمدي» و «ميرزا علي» و «سياوش گرجي» و «ميرسيد علي» و ديگران موجب پديد آمدن «مكتب قزوين» گرديد كه يك انشعاب ذوقي و هنري لطيف در مكتب تبريز بود و در جاي خود بسيار پسنديدة طبع هنرشناسان قرار گرفت.
پس از گذشتن سالي چند از رونق و اعتلاي مكتب قزوين كه به تشويق فرمانرواي نقش آفرين يعني شاه طهماسب به بلندترين پايه زيبايي و ظرافت رسيد، استقرار پايتخت صفوي به اصفهان افتاد و با كوشش و هنرنمايي استاداني چون «صادقي بيگ افشار»، «آقا رضا كاشاني» ملقب به «نادرالزمان»، «رضاي عباسي»، «فرخ بيگ گرجي»، «افضل»، «معين مصور» و ديگران مكتب ممتاز ديگري بر مكاتب سابق افزوده شد كه داراي شيوههاي متمايز و مستقل نسبت به مكتبهاي پيش بود و به «مكتب اصفهان» نامبردار گرديد. ظهور مكتب اصفهان با دوران پادشاهي شاه عباس اول مقارن بود و در آن هنگام بر اثر تشويق نقاشان و هنرمندان بزرگ از سوي يك دوره درخشان در تاريخ هنر ايران طلوع كرد و اصفهان به شكل يك كانون هنري بيمانند شهرت و تجلي يافت.
متاسفانه در نيمههاي نزديك به پايان عصر صفوي، از بلند پايگي و اعتبار مينياتور در تمام مكتبها كاسته شد و مكتب نو پايه و پرشكوه اصفهان نيز به سراشيب انحطاط فرو افتاد. در آن سالها غير از استادان معدودي همانند «شفيع عباسي»، «معين مصور»، «محمد مقيم»، «محمد يوسف»، «مهدي مصور»، ديگر تتبع كنندگان سبك اصفهان حق مكتب را ادا نكردند و كمتر كسي اميدوار بود كه ديگر، استادان بزرگي نظير «بهزاد»، «سلطان محمد»، «رضاي عباسي»، «ميرك» و «مظفر علي» پديد آيند. به اين سبب زمنيه ذهني براي بنيادگذاري يك مكتب كاملاً جدا از مينياتور در ايران به وجود آمد. و ذوقها به شيوه ديگري معطوف شد، خاصه اينكه مدتي پيش از آن مكتبي منتزع از مينياتور و نزديك به طبيعت سازي در هند به ظهور رسيده بود و نقاشان ايراني از آن آگاهي داشتند.
پديد آمدن مكتب ايراني سازي
مكتبي كه به نام «ايرانيسازي» شهرت يافت، بعد از تكامل و سپس انحطاط تدريجي مينياتور كه به غلط «چينيسازي» ناميده ميشد، پديد آمد. ظهور اين مكتب در نتيجه كوشش و موقعشناسي چند تن از استادان بلندپايه اواخر عهد صفوي بود و فتح باب تازهاي در تاريخ هنر ملي به شمار ميرفت.
اين مكتب از نظر نزديك بودن طبيعت و درست بودن اندازههاي قرب و بُعد در ترسيم مناظر و نقشبندي اشخاص صحنه با شباهت تام از لحاظ چهره و اندام و لباس و حركات و مددگيري از رنگهاي زنده و رعايت چشمانداز يا «پرسپكتيو» بس جالب و زيباست و در دوران تكامل خود با عاليترين نمونههاي مينياتور يعني مينياتورهاي متعلق به مكتب پيش از آن رقابت و برابري كرده است.
نامگذاري مينياتور به «چينيسازي» و تسميه مكتب بعد به «ايرانيسازي» بيشتر جنبه اصطلاحي داشته است و منشاء اين نامگذاري در درجه اول متمايز ساختن دو مكتب از يكديگر است ودر ثاني شباهت نقاشيهاي دوره ايلخاني با قسمتي از نقشهاي چيني است كه در اواخر عهد تيموري كاملاً جنبه ايراني پيدا كرده بود. بدين سبب نقاشان دوره بعد از مينياتور، اصطلاح «چينيسازي» را به اين مكتب اطلاق كردهاند. در سبك ايرانيسازي، شيوه درستنگاري و رعايت قواعد طبيعتسازي با چاشني مينياتور و ظرافت و سليقههاي ايراني پسند دست به دست هم داده سبك جالبي به وجود آورد كه معرف ذوق متعالي هنرمندان ايراني است.
بنيانگذاران اين مكتب در درجه اول «شيخ عباسي» و «محمد زمان» و از آن پس «علي قلي جبادار» (ارنا اوت) و «محمدحسن رضوي» و «محمد قاسم» هستند كه در اثر آشنا شدن با شيوه نقاشي اروپا و انس قبلي با نقاشيهاي هند كه متأثر از فرنگ بود، اين مكتب را پديد آوردند و پس از آن «محمد علي بن محمد زمان» و «اَبدال بيك» و «محمد علي بيك» و «آذر» و «علي اشرف» به تكميل آن همت گماشتند.
در ميان مؤسسان مكتب ايراني سازي، سهم عمده را «محمدزمان بن محمد يوسف» دارد و او بود كه بنابر آنچه مشهور است، از طرف شاه عباس دوم براي تحصيل نقاشي به ايتاليا فرستاده شد و او در آنجا سخت زير تأثير نفوذ نگارگري اروپا قرار گرفت و سالها در رشته آب و رنگ و گاهي رنگ روغن به تمرين نقاشي فرنگي و رونگاري از تابلوهاي آنان پرداخت.
محمد زمان پس از بازگشت از ايتاليا مدتي در هند و در دربار پادشاه بابري هند به سر برد و سپس به ايران برگشت و از درهم آميختن سبك نقاشي ايتاليا با سبكهاي هند وايران مكتبي خاص به وجود آورد كه مبناي شيوه ايرانيسازي شد و در آن به تدريج جنبه ايراني را بر دو جنبه ديگر غلبه داد و سبكي مستقل و جذاب و لطيف پديد آورد كه مورد استقبال نگارگران معاصر وي قرار گرفت و مدتها بعد تا اواخر عهدزنديه سر مشق استادان بزرگي چون «آقا صادق» و «ميرزا بابا» بود.
محمد زمان از استادان بزرگ نقاشي ايران است كه از نظر پيشقدم بودن در تأسيس مكتب ايراني سازي و چيره دستي تام در پديد آوردن نقشهاي دلنواز و بديع حق بزرگي به گردن هنر ملي ما دارد، شيوه او كه «شيخ عباسي» و «علي قلي جبادار» نيز از نمايندگان برجسته آن بودند، پس از وي تكامل و پختگي بيشتري يافت. و در عهد نادري و زنديه آراستگي تام و آمادگي تمام براي ايفاي تعهد هنرهاي ايراني پيدا كرد و به اوج شكوهمندي رسيد، ولي از اواخر زنديه، كمكم دستخوش دگرگونيهايي اندك شد كه در اينجا مجال بحث آن نيست.
باري تصويرهاي كتاب مورد بحث از لحاظ هنري عاليترين نمونه سبك ايراني سازي و بهترين نماينده مكتب تكامل يافته «محمد زمان» است كه به تمام جهات حاكي از تجلي نبوغ ايراني در نشان دادن يك روش جذاب در هنر نقاشي است. درخشندگي چشمگير و جاذبه رنگ در تصويرهاي اين كتاب با نمايش حركت و جنبش و جست و گريز سپاهيان در هر صحنه، همه و همه حكايتگر آن است كه اين شيوه اصيل و ظريف همدوش با اعتلاي سياسي عهد نادر به والاترين درجه ترقي خود رسيده و همزمان با افول ستاره قدرت و توان نادري به تدريج سوي ضعف گراييده است.جاي كمال تأسف است كه از آن دوران نقاشيهاي ديگري بدين پايه از تعالي هنري و سنديت تاريخي به دست نيامده و مهمترين عصر تكامل چنين سبكي دلنشين و جذاب از اين نظر پر حاصل نبوده است.در پايان ياد آور ميشود كه جلد اين كتاب مقواي مزين به گل و بوته زرين و مرغش با حواشي زرنشان است و به طور مسلم از كارهاي نقاش و مذهّب مشهور دوران نادر يعني «محمدهادي» است. كه مورد حمايت «ميرزا مهدي خان استرآبادي» بوده و در ساختن جلدهاي مزين به گل و مرغ و زرنشان براي كتابهاي او اهتمام ميورزيده است.
مآخذ:
۱ـ گلستان هنر، تأليف قاضي ميراحمد بنشرفالدين حسين منشي قمي، با مقدمه آقاي احمد سهيلي خوانساري.
۲ـ نگاهي به نگارگري ايران در سدههاي دوازدهم و سيزدهم، آقايان ب. و. رابينسون ـ يحيي ذكاء ـ كريم امامي.
۳ـ هنر قلمدان، پژوهش و نگارش عبدالعلي اديب برومند.
منبع مطلب: روزنامه اطلاعات
با سلام
سپاس از زحماتتان در عرصه فرهنگ و هنر
از شرح و وصف كتاب مصور جهانكشاي نادري لذت علمي و روحي فراوان برده و بخود باليدم ، از محضرتان سئوال داشتم كه : آيا تطبيق تاريخ نگاره ها با تاريخ نگارش كتاب مورد تاييد مراكز علمي هست؟
اين كتاب اكنون در كدام موزه نگهداري ميشود؟
آيا براي نيازهاي تحقيقاتي چگونه ميتوان به نگاره هاي اين تاب دسترسي داشت؟
با درود بر شما.
این کتاب تاریخ نگارش و تاریخ نگاره های آن همزمان است و به دستور میرزا مهدی خان استر آبادی منشی مخصوص نادر شاه تهیه شده و اکنون در تصاحب یکی از صاحبان ذوق و با شناخت است که در حال حاضر به ایشان دسترسی نداریم .
شما می توانید نسخه چاپی آنرا که عیناً تصاویر و نوشته های کتاب اصلی را منعکس کرده است جویا باشید. احتمالاً نسخه ای از کتاب چاپی در کتابخانه ملی ایران موجود باشد.