اگر چند ناپارسايى كنى
به تر دامنى خودنمايى كنى
ز آلودگى ها شوى ريمناك[۱]
گرايش به هر ناروايى كنى
چو ديوانه سان مردم ياوه گوى
تظاهر به بى محتوايى كنى
بَرِ ناكسان برده دست سؤال
همى دعوى بينوايى كنى
به هنجار ياران ناخوش نهاد
به تن جامه ی بيوفايى كنى
از آن بِه كه با بغض جمعى كثير
به شهر ستم كدخدايى كنى
[۱]. ريمناك: چركين