skip to Main Content

اين قصيده تاريخى كه در ديماه ۱۳۳۲ سروده شده
آينه‏ى تمام نماى حقايق مربوط به كودتاى ۲۸ مرداد
است كه مساعى امپرياليزم انگليس و امريكا را در
ساقط كردن حكومت ملى دكتر محمد مصدق و
بازگرداندن شاه دست نشانده روايت مى‏كند.

 

كنون كه داد رخ زردم از ملال خبر

بيار ساقى گلچهره باده‏ ى احمر

بريز باده مرا آن چنان كه از مستى

نه سر زپاى شناسم دگر نه پاى از سر

مگر فرو بنشانى ز آب آذرگون

خود اين شراره كه بر خاست مر مرا ز جگر

سپندوار چو دل سوزدم در آتش غم

ز سينه سر كشد آهم چو دود از مجمر

چنان كه ماهى مسكين درون تابه گداخت

دلم به سينه گدازان بود ز تابِ شرر

هلال‏ وار چو هر شب فزايدم اندوه

به سان بَدْر به كاهش گرايدم پيكر

قرين آه و فغانم چو نور با مشعل

انيس جوش و خروشم چو تيغ با جوهر

دچار سوز و گدازم، قرين آتش غم

اسير درد و عذابم غريقِ آب بصر

پر است دامنم از گوهرِ سرشكِ ملال

ز دست جور خيانتگرانِ بد گوهر

ز غم خراب نگر كشور وجود مرا

كنون كه كشور ايران خراب شد يكسر

چه گويمت كه ز بيداد خائنان رخ داد

يكى مصيبت هائل ز هر بَلّيه بتر

ز كينه توزى اغيار، فتنه ‏اى برخاست

كه گَردِ آن ننشاند به روزگار، مطر[۱]

شگرف سانحه ‏اى رخ نمود و چهره گشود

به رغم پاك‏نژادانِ دلنشين منظر

بدان زمان كه شد ايران ز فرِّ نهضت خويش

به دفع شّرِ اجانب قرين فتح و ظفر

بدان زمان كه بس آوازه شهامت و شور

فتاد در همه گيتى ز خلق اين كشور

بدان زمان كه غَريوِ قيام و جنبش خلق

به جنب و جوش برانگيخت خِطّه خاور

بدان گهى كه در ايران نهال استقلال

ز خون پاكدلان سر كشيد و داد ثمر

بدان گهى كه (مصدق) ز كان نفت جنوب

نمود خلع يد از «انگليس» غارتگر

چو آتشى كه فتد در چنار، دشمن را

از اين ستيزه فراخاست دودكين از سر

به زَرق و حيله در اِغواى دولت آمريك

فزود سعى، بريتانياى حيلت ‏ور

رضاى «روس» به كف كرد، هم بدين هنجار

كه بر دو ديده‏ ى همسايه ‏اش زند نشتر

به دست يارى هم انگليس و امريكا

شدند يك دله در طرح گونه گونه صور

به دفع نهضت اين مُلك هر دوان همدوش

زدند دامن همت زچابكى به كمر

بر آن شدند كه  از خائنان گروهى را

كنند در پى اين كار اجير و فرمانبر

نخست رو به سوى مجلس سنا كردند

كه بود مجمع جمعى شيوخ تن پرور

در آن مكان ز پى دفع (دولت ملى)

زمينه چينى دشمن بُروز داد اثر

ولى به فضل خداى جهان به خير گذشت

فرا رسيده بلايى كه بود همره شر

به سر رسيد ز تفسير مجلس شورا

نخست دوره ‏ى منفور مجلس ديگر[۲]

سپس به عامل تفريق رو نهاد رقيب

فكند تفرقه در جمع كهتر و مهتر

به حكم «تفرقه انداز و خود حكومت كن»

كه بود و هست شعار حريفِ حيلت‏گر

ميان (جبهه ملى) فكند سنگ نفاق

كه در كنار كشد شاهد فراغ ايدر

وزان سپس به نهم روز در مهِ اسفند

بزاد فتنه‏اى از خصم، چون ز سنگ آذر[۳]

وليك بى‏اثر آمد ز جنبشِ احرار

خروش و غلغل درباريانِ كين گستر

سپس به مجلس شورا نهاد روى اميد

كه بود چند نماينده‏ اش كهين چاكَر

به يك اشاره كه فرمود چاكران را خصم

زدند دست بصد رشته كار بس منكر

به مجلس اندر از اعمال چند خائن دون

نفوذ عامل تخريب شد نمايان‏تر

ولى به سعىِ نمايندگان نهضت بود

كه گشت سعى و كيلان هر زه پوى، هدر

به ختم هفدهمين دوره داد رأىِ دُرست

ستوده ملت والانژاد والافَر[۴]

به انحلال كشانيد ملت آن مجلس

كه بود مركز اخلال چند بى‏ مشعر

چو خواست ملت ايران بقاى دولت خويش

به رغم دشمن بدخواه و حاسدِ مضطر

ز بهر زيرو زبر كردن بناى اميد

كشيد خصم دغا پيشه نقشه‏ ى آخر

بريخت طرح يكى كودتاى وحشتناك

به دست شاه و اميران خائن لشكر

نويد داد به دستار بندِ دربارى

كه تخت و تاج دهد اقتدار بر منبر

نثار كرد بر اولاد ناخلف زر و سيم

كه تا زنند به پهلوى مام خود خنجر

چنان كه خدمت بيگانه را كمر بستند

دو تن ز لشكر (دارا)، به كام (اسكندر)

به قصد كشور دارا خود آن سكندر خوى

بسا سپهبد و سرهنگ را خريد به زر

چو (ماهيار) و چو (جانوسيار) بدفرجام

شدند اجنبيان را، سپاهيان ياور

به نام حامل فرمان عزل، سرهنگى

به آشيان (مصدق) شتافت گاهِ سحر

به امر شاه خيانت پناه شد مأمور

به طرد دولت آن پيشواى نام‏آور

دو تن وزير و نماينده‏اى ز مجلس را

كشيد نيمه شب (كودتا) به بند اندر[۵]

نيوفتاد وليكن بفضل بار خداى

به چنگ ديو لعين رهبر فرشته سِيَر

ز هوشيارى مستحفظان پرده سراى

شد آشكاره بدانديشى ملامت خر

به امر آمر دولت فتاد اندر بند

خود آن فريفته مأمور ايستاده به در

چو بامداد خبر يافت شه زوقعه‏ى دوش

به سوى خارج اين سرزمين گُزيد سفر

چو تيغ بر رخ ملت كشيده بُد، ناچار

گريخت از خطر انتقام و شد ز مقر

نهاد روى از ايران به سوى مرز «عراق»

كه بيمناك بُد از خشم ملت و كيفر

عقيم ماندن اين نقشه‏ ى شآمت بار

ز بهر ملت ما بود يك خجسته خبر

پىِ نكوهش عمّال «كودتا» افتاد

خروش ملت ايران به گنبد اخضر

گذشت يكدو صباحى و اندر آن ايام

بريخت خصم دغل طرح كودتاى دگر

به دستيارى عمال خويش گِرد آورد

گدا و لوطى و قدّاره بند از همه در

سپس گشود سرِ بَدره‏ى[۶] زر آمريكا

بداد سيم و زر اوباش ملك را بيمر

اشاره كرد كه بلوا كنند در همه شهر

به نام حامى شاه و مخالف رهبر

به هم نوايى‏ اينان سپاهيان را نيز

مِثال داد كه غوغا كنند در معبر

فريفت عربده جويان ملك را به (دلار)

كه در عناد حكومت كنند عربده سر

به بيست و هشتم «مرداد» فتنه‏اى برخاست

بتر ز حادثه ‏ى ننگ بار «شهريور»[۷]

به قصد جان گرانمايه پيشوا آن روز

روان شدند اجامر به سان جيشِ تَتَر

روان شدند و به دست اندر آلت تخريب

كه آشيانه ‏ى ملت كنند زير و زبر

دُرُست در پىِ اشرار، جمع لشكريان

به توپ گشته مجهز براى عرض هنر

شدند حمله ور آن گهَ به خانه ‏ى «صدونه»

كه بود قبله‏ ى آمال چل كرور نفر

به توپ بسته شد آن خانه همايون پى

كه بود قدرت او قدرِ مُلكرا مظهر

ز بس گلوله كه بر بام در فرو باريد

بر آن سراى مبارك نه بام ماند و نه در

در آن دقيقه «مصدق» بروى مسند خويش

نشسته بود و به گِردش سران دانشور

ز هاى و هوى شغالان به پشت بام سراى

نداشت بيم بانند شير شرزه‏ى نر

بگفت كز اثر خون من به باغ وطن

نهال «نهضت ملى» رسد به برگ و به بر

چه باك از اين كه شوم كشته در مسير قيام

كه شد شهيد همين راه «پور پيغمبر»

هزار رهبرِ چون من فداى ايران باد

كه اوست ثابت و ماييم جمله راهگذر

منم فدايى آزادى وطن كِامروز

به خون خويش بغلتم ببالش و بستر

ولى ز خانه برون برده شد به دوش خواص

در اين ميانه كه سودى نداشت بوك و مگر

مهاجمان به چپاول زدند يكسره دست

بسان لشگر چنگيز و فرقه‏ى بربر

هر آن چه بود در آن‏جا به باد يغما رفت

ز فرش و زيور و اسناد و خامه و دفتر

به ساعتى دو به ويرانه ‏اى مبدل گشت

خود آن عمارت آباد و ساحت انور

چو شد خراب، درو سر بسر عيان گرديد

هزار گنج لآلى ز جاه و شوكت و فر

به خانه نام و نشان ماند و افتخار و شرف

كه بود بر در و ديوار خوشترين زيور

هر آن گلوله كه باريده بود بر در و بام

بجاى هشته نشانى ز فّر و جاه و خطر

بجاى هشته نشانى ز فخر و جانبازى

كه هست صفحه‏ ى تاريخ را بهين مفخر

در اين قضيه عدو خواست ذكر اين مقصود

كه از حمايت ميهن حذر كنيد حذر

وليك غافل از آن كآتش وطن خواهى

به قلب ما نشود تا به حشر خاكستر

هماره مهر وطن در درون سينه‏ى ما

چو آتشى‏ست فروزان كزو جهد اخگر

سزد كه فخر كند بر شهان زريّن تاج

هر آن كه راست ز عشق وطن به سرافسر

بر اين مصيبت عُظمى گريست پيرو جوان

چو داغديده پدر در عزاى مرگ پسر

نژند و غمزده شد هر كس از صغير و كبير

پس از مشاهده‏ ى اين جنايت اكبر

به پايتخت مسلط شدند در همه جاى

سپاهيان كه بكف داشتند تيغ و سپر

شد استماع كه فرمان شه بود صادر

به نام (زاهدى) آن خائن جنايتگر

برون شتافت همان لحظه از نهانگاهش

رئيس دولت غاصب امير لشكر شر

به گِرد او شده مجموع، دسته‏ يى ز اشرار

چو گِردِ جيفه بسى كركسان رِشكين پر

گرفت در كف منحوس خود زمام امور

چنان كه «ميرغزان» در قلمرو «سنجر»

فكند جمله ‏ى احرارِ مُلك در زندان

گرفت گردن اخيارِ شهر در چنبر

ز بهر خادم ميهن، نهِشت جاى قرار

ز بهر حامى ملت، ببست راه مفر

به كينه تيغ ستم آخت بر سر مسلم

به خيره عزّ و شرف باخت در ره كافر

انيس و همدم او هر كه جاهل و احمق

پسندِ خاطر او هر چه ناقص و ابتر

كشيد سطح فضيلت فرو به حّداقل

رساند اوج رذيلت فرا به حَدْاكثر

به عهد او هنرى مرد پاكباز وطن

نه خرمى به سفر ديد ونى خوشى به حضر

فتاد قاعد ملت به كنج زندان‏ها

چنان كه در دل ويرانه گنج دُرّ و گهر

به نام خائن و اخلالگر گرفت و ببست

هر آن كه آمد از احرار نامور به شُمر

هر ان چه لوطى و كباده كش به ميدان بود

شد از براى وطن پيش كسوت و سرور

گسيل داشت سپاهى به صحن دانشگاه

كه تا محصّل بر ناكُشد در آن محضر

گسست بند زبان‏ها شكست كلك و بنان

كه كس نگويد و ننويسد آن چه رفت ايدر[۸]

بساخت مجلس اعيان و مجلس شورا

به دست شوم «بريطانياى» دستانگر

به كام ملت آزاده ريخت زهر ملال

چنان كه بر سر بيگانه بيخت تَنْگِ شكر[۹]

به شرّ و مفسده كارى كه كرد خواهد بود

هماره تا به ابد ننگِ دودمان بشر


[۱]. مطر: باران.

[۲]. مجلس ديگر: مقصود سناست كه با تفسيرى كه مجلس شورا از اصل پنجاهم قانون

اساسى كرد مدت نمايندگى سناتورها دو سال تعين شد.

[۳]. بزاد فتنه‏يى: مقصود رويداد نهم اسفند سال ۱۳۳۱ است كه شاه به طور ساختگى

مى‏خواست به خارج سفر كند، و توطئه‏اى چيده شده بود كه در آن روز حكومت مصدق را واژگون سازند

[۴]. ختم هفدهمين دوره: اشاره به همه پرسى دولت مصدق از ملت ايران بود كه مجلس

منحل شود يا دولت برود؟

[۵]. دو تن وزير و نماينده‏اى ز مجلس را: مقصود دكتر حسين فاطمى وزير خارجه و

مهندس جهانگير حقّ‏ شناس وزير راه و مهندس احمد زيرك‏زاده نماينده‏ى مجلس است كه در شب ۲۵ مردادماه از سوى كودتاچيان باز داشت شدند.

[۶]. بدره زر: كيسه زر.

[۷]. مقصود شهريور ماه ۱۳۲۰ است كه ايران به وسيله متفقين اشغال شد.

[۸]. ايدر = اينجا

[۹]. تنگ شكر: بفتح ت بار شكر.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.