skip to Main Content

تاريخ خبر: دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۱ ـ ۲۰ ذي‌الحجه ۱۴۳۳ـ ۵ نوامبر ۲۰۱۲ـ شماره ۲۵۴۴۸

كوهها باهم‌اند و تنهايند
دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي /بخش چهارم

من اين مقدمات را براي اين چيدم كه از اين قصيده اديب برومند يادي به ميان بياورم در مجموعه‌اي كه اينك به صورت يادواره به نام اين گوينده بزرگ معاصر به چاپ مي‌رسد. يكي از قصايدي كه اديب برومند به رشته نظم درآورده، قصيده‌اي است منحصراً و مخصوصاً در حق كوههاي ايران. آري، كوههاي ايران. البته در شعر فارسي بحث كوه و بيابان و دشت غريب نيست؛۱ولي اينكه شاعري بيايد و يك قصيده خود را تماماً در وصف كوههاي ايران ساخته باشد، مثل اينكه در شعر فارسي نيست، يا اگر هم هست، به اين تفصيل نيست.

اديب برومند براي نخستين بار يك قصيده تمام‌عيار براي كوههاي ايران ساخته، و در آن قصيده، شيفتگي خود را به اين پديده بلند طبيعت آشكار ساخته، و روحيه ملي و ايران‌دوستي و وطن‌خواهي خود را با نام اين كوهها، و با ميخهاي زرين و آهنين آن، در دل ريگزارهاي مملكت پهناور ايران فرو كوفته است؛ تعبيري كه در قرآن كريم نيز براي كوهها آمده: «و جعلنا الجبال اوْتادا». و اين همان ميخهايي است كه به كمك ريسمان فرهنگها، خرگاه مدنيت ايراني را در برابر تندباد حوادث مصون نگاه داشته است؛ تندبادهايي كه نمونه كوچك آن طوفان اسكندري و هاريكان قادسي و سونامي مغولي و صدها تندباد ديگر با سرعت صد و دويست كيلومتر در ساعت وزيده؛ ولي اين خرگاه مدنيت همچنان با شاه‌تير طبيعت خود برپا و پابرجا مانده است.

از دل و جان دوستدار كشورم دوستـدار كشـوري نام‌آورم

نام او از روزگار باستـان بوده بس فخرآفرين در دفترم

نام اين بشكوه مرز جان‌فزاي بسـترد گرد ملال از خاطرم

كوهـهاي سربلـندش آكنند پهلواني فرّ، غروري در سرم

عاشقم بر كوهسارانش به جان وآن غروب دلكش و زرين فرم

آتش افشاند «دماوند»م‌ به بر گر نباشد مهر ايـران همبرم

سر نهم بر دامن «البرز» كوه تا سـرآيد قصـه از زال زرم

بوسه بفرستم فراوان با درود بر «دنـا»، فرخنده بام كشورم

مي‌ستايم «كركس» و «سيوند» را همچـو «بينـالود» زيبا منظرم

سر سپارم بر در «الونـد كوه» آن كه ياد از مادهـا آرد برم

باد بر زنجيرة «زاگرس» درود آن حصـار محكم بام و درم

با سمند آذري تازم به شوق زي «سهند»، آن كوه صولت‌پرورم

غافلم از «قافلان» كوهش مدان كو كند شاد از شكوهي ديگرم

كوه در كوه تنيـده با نهـيب مي‌خروشد گوييا چون تندرم

مي‌خروشد تا كند بيدار خيز از بدانديشان اين بوم و برم

كوه گردون‌ساي مغرور از ثبات سروري را شد نمادين رهبرم

واله‌ام بر كوهسـاران شـمال قصه‌پردازان «توس» و «نوذرم»

باشدش جغرافياي پرشـكوه سرزمين مـهر و مهر خاورم

زنده‌باد ايران و كهسارش، اديب ياورش پـروردگار داورم۲

اديب برومند،‌ صاحب يك مجموعه بزرگ از گرانبهاترين آثار هنري ايران نيز هست كه در خانوادة قويم و قديم آنها كه در گز برخوار اصفهان قرنها به برومندي و آبرومندي زيسته‌اند، جمع آمده است.۳ و اين مجموعه‌اي ‌است شامل كتب خطي گرانبها و تابلوهاي نقاشي بي‌نظير و نمونه‌هاي خط بزرگترين خطاطان و نويسندگان ايراني و شامل كارهاي دستي ظريف اصفهان، كه هيچ‌كدام را نمي‌توان قيمتي روي آن گذاشت. اديب برومند همچنان كه هويت و شخصيت ملي خود را در تمام تحولات اجتماعي امروزه ايران حفظ كرده و آنها را در ضمن قصايد دلپذير خود به منصه بروز و ظهور رسانده، در عين حال اين آثار را هم با كمال دقت محفوظ نگاه داشته و در حكم گنجينه و يك موزه كوچك است كه به ميراث، به ملت ايران سپرده خواهد شد.

براي اينكه مقاله ما به قول قديمي‌ها «پُر ‌توخالي نباشد»، دنباله مطالب را به آنچه در مقدمه گفتم، اختصاصاً به كرمان بپردازم. برگرديم به حرف خودمان و كوههاي كرمان و جمله طلايي وزيري كه مي‌گويد: «همه آبادي كرمان از اين سلسله كوه است.» البته آنها كه به قله اورست رفته‌اند، يا مُن‌بلان اروپا را زيارت كرده‌اند، يا حتي همين آرارات را مي‌شناسند، مي‌دانند كه همه آبهايي كه در اقيانوس اطلس بخار شده و بر اثر تفاوت درجه حرارت‌ هواي شمال آفريقا يا هوايي كه از قطب شمال مي‌آمده، پيچ و تابي به خود داده در مثلث برمودا به رقص و پايكوبي پرداخته، دور سرگردان و افتان و خيزان سواحل شرقي آمريكا را به طرف شمال پيموده، در منتهي‌اليه سن‌لران و در دهانه هاليفاكس ناچار تسليم حركت وضعي زمين شده، با آبهاي خروشان سن‌لران به طرف شرق، «ميرزا ميرزا» راه پيموده، جرياني در دريا پديد آورده به اسم «گلف استريم» كه درجه حرارت آن با حرارت‌ آبهاي اطراف چند درجه بيشتر و بالاتر است و بدين طريق همه بخارات آب را به تدريج تبديل به قطرات باران كرده، وقتي به درياي مانش و حوالي لندن مي‌رسد، كه از قديم گفته‌اند: «در لندن، روزهاي آفتابي هنگام خروج از منزل، حتماً چتر خود را همراه برداريد؛ اما در روزهاي باراني، البته مختاريد!» و در بلنديهاي مركزي اروپا (مُن‌بلان = كوه سفيد) تبديل به برف مي‌شود و رودخانه‌هاي عظيم و بالنتيجه قاره سبز را به وجود مي‌آورد، و همچنان كوههاي شرقي اروپا و قفقاز و سواحل شرقي مديترانه را سيراب كرده، بقاياي آن راهي ايران مي‌شود كه كوهستانهاي آذربايجان‌ و زاگرس، قسمت عمده آب آن را مي‌قاپند (به قول تركها)، يا مي‌چقارند (به قول كرمانيها)‌ و ته‌ماندة آن نصيب كوههاي مركزي ايران مي‌شود كه بختياري‌ باشد و كركس كاشان و شيركوه يزد.

آنها هم تا امكان دارد، قله‌هاي خود را به اين ته‌مانده بخار آب سفيد مي‌كنند و آنچه باقي مي‌ماند، سهم كرمان است كه با طوفانهاي ريگ بيابانهاي عربستان همراه شده، به جبال بارز و كوه جوپار و كوه بارچي و كوه تنبور (طمبدر) و كوه صفه و كوه كوفجان و كوه نرماشير و كوه تفتان و كوه هزار و تم هزار مردي همعنان مي‌شود و اينجاست كه بايد گفت در واقع «گردي به مردي نمي‌رسد» و با همه اينها مردم پاريز مي‌گويند كه اگر در شب عيد، يك لكه سفيد برف بر بالاي قله دالدان ـ از پاريز سه فرسخي آنجاـ به چشمتان خورد، بدانيد كه آن سال آبسال است.

كوههاي معروف كرمان عبارتند از:

كوه سگ‌كش‌۴ شهربابك: ۳۵۴۵ متر ارتفاع از سطح دريا

كوه چهل دختر: ۳۰۷۱ متر كوه زرند: ۳۹۷۰ متر

قله گل‌چين: ۳۰۹۳ متر (اين قله در حوالي جوشان و سه‌كنج و تنب واويلا قرار دارد) كوه پلوار: ۴۲۳۳ متر

قله كيش (=كيج):۳۷۵۲ متر قله تخت سليمان:۳۰۱۵ متر

قله جبال بارز بر سر راه جيرفت: ۳۷۹۵ متر

قله تافك سفيد (كوهستان پاريز و بردسير):۳۷۲۰ متر

قله بلوچي:۴۱۰۰ متر كوه هزار: ۲۴۶۵ متر

كوه تفتان:۳۹۵۰ متر (آتشفشان معروف بلوچستان كه نامش همراهش است و هنوز هم گاهي دودي از كله آن برمي‌خيزد) و به قول مولانا: اين زمين با سكون باادب / اندر آرد زلزله‌ش در تاب و تب!

كوه بزمان:۳۵۰۳ متر

كوه جوپار:۴۱۳۵ متر (شامل كيل جلال جلال‌كوه و كوه صفه و سه كنگره ، سه‌شاخ و رامين و زردرود)

كوه بهر آسمان (= و هر زمان، بهرزمان، پاريزمان): ۳۸۸۶ متر

كوه سيرچ:۳۵۲۰ متر كوه جفتان:۳۸۸۰ متر

كوه لاله‌زار (كارزار، مسكن اصلي كارآماني‌ها):۴۳۵۰ متر۵

اين البته اسامي قلل عمده و سلسله بزرگ كوههاي كرمان بود، وگرنه هر وجب و هر بدست از بن كوهها نام مخصوص به خود دارند؛ مثلاً همان جبال بارز مركب مي‌شود از كوه ميل فرهاد (كه لابد بايد آن شعري را كه در صدر مقاله در خصوص فرياد فرهاد آوردم، در حق اين كوه صادق دانست) ، و آبسكوه (كه در وقع نقطه مقابل آبسكون درياي خزر است)، و دونسازي، و خرپشت (كه لابد با اشتران كوه لرستان سرهمسري دارد)، و دشت كوچ (كه رودخانه شور جيرفت از آن سرچشمه مي‌گيرد و از بهادرآباد گذشته به جزموريان (باتلاق مانندي فرو مي‌ريزد)، و زيارتگاه پنج تن (در حدود ميش پدام)، و كم بندوك، و تنب، و تم نمرد، و تم دهلي (در باب اين دهلي باز هم حرف دارم)، و تم گوگردي (كه لابد بقاياي يك آتشفشان است)، و تم گفتاري (كه پناهگاه گفتارهاست، يعني بوده است)، و تم سولوهي و … امثال آن.۶

آنجا كه نوشته‌اند وهرز ديلمي ـ فاتح يمن در زمان انوشيروان ـ اصلاً كرماني بود و كريستن‌سن لقب او را «هزارمرد» نوشته است ـ بنا بر اسناد قديمي ـ من اشاره كرده‌ام كه بايد او از همين كوهستان و تُم‌ (=تمب) هزارمردي بوده باشد و اصلاً كوه هزار و گله‌هزاره كه منسوب به اين محل است، هم برخاسته از اين نام بوده‌اند.۷ ادامه دارد

پي‌نوشتها:

۱ـ مثلاً كتابي كه آقاي مهندس عباس جعفري، تحت عنوان «كوهها، و كوهنامه ايران»، (مجله تحقيقات جغرافيايي، دكتر پاپلي) چاپ گيتاشناسي، هرچند من آن كتاب را هنوز نديده‌ام.

۲ـ روزنامه اطلاعات چهارشنبه

۱۰ اسفند ۱۳۹۰/۲۹فوريه ۲۰۱۲م.

۳ـ مثلاً رجوع شود به مناسبات محمدرضا خان سرهنگ و ظل‌السلطان و مرحوم مدرس، (نون جو، چاپ ۶، ص۳۸۸)

۴ـ ربطي به سگ ندارد، سگ آن همان «سكا»ست و كفش آن همان كوه = كوه سكاها، طوايف سكائي و پارتي و اشكاني.

۵ـ بي‌خود نبود كه كوههاي استراليا را داخل آدم حساب نكردم!

۶ـ حاشيه جغرافيايي كرمان،

ص ۱۲۵، نقل از يادداشت حسين طياري. تم به معناي تپه و همان تنب است.

۷ـ شمعي در طوفان، برزكوه فردوسي، ص۲۱۲