اي آنكه دولت گفتار از زبان داري
به فكرِ بِكر زباني گهر فشان داري
زبان و فكر و تعقل مدد رسان هم است
از اين سه بهره نگيري چه در ميان داري
به خود مبند حقارت و زين نشو غافل
كه در نهادِ وجودت بسي توان داري
به صيد لحظه ی هستي بكوش و غره مباش
كه هر زمان ز براي عمل زمان داري
به عمق فكر و ضمير تو كيمياي وجود
نهفته است و نداني چه در نهان داري
ز نقد و نقل چو عنقا مصون نِئي در دهر
اگر چه بر زبرِ قاف آشيان داري
به فكرِ خلقِ اثر باش و يادگار ابد
كه با تامل و همّت توان آن داري
به غير غارت و آشوب و قتل و ويراني
چه ياد ها ز تواريخِ باستان داري
به هوش باش كه چون كوچ مي كني ز زمين
به سوي عالم بالا چه ارمغان داري
تو شاد مان و بر آن كوش در زمانه اديب
كه خاطري ز خود از مهر شادمان داري