skip to Main Content
  • شعر

اي آنكه دولت گفتار از زبان داري

به فكرِ بِكر زباني گهر فشان داري

زبان و فكر و تعقل مدد رسان هم است

از اين سه بهره نگيري چه در ميان داري

به خود مبند حقارت و زين نشو غافل

كه در نهادِ وجودت بسي توان داري

به صيد لحظه ی هستي بكوش و غره مباش

كه هر زمان ز براي عمل زمان داري

به عمق فكر و ضمير تو كيمياي وجود

نهفته است و نداني چه در نهان داري

ز نقد و نقل چو عنقا مصون نِئي در دهر

اگر چه بر زبرِ قاف آشيان داري

به فكرِ خلقِ اثر باش و يادگار ابد

كه با تامل و همّت توان آن داري

به غير غارت و آشوب و قتل و ويراني

چه ياد ها ز تواريخِ باستان داري

به هوش باش كه چون كوچ مي كني ز زمين

به سوي عالم بالا چه ارمغان داري

تو شاد مان و بر آن كوش در زمانه اديب

كه خاطري ز خود از مهر شادمان داري

 

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.