skip to Main Content

در انتظار تو، يارى نكرد اختر من
كه خوشدلم كنى اى يار ماه منظر من
كنون مرا به شبستان دل، فروغى نيست
كه نيست در برم آن ماهپاره دلبر من
به ياد وصل تو، خوابم نمى‏برد شب‏ها
كه بوى زلف تو دارد هنوز بستر من
در اشتياق رخ ماهت اى هلال ابروى
نهاده روى به كاهش وجود لاغر من
در انتظار تو شد كاسه غمم لبريز
ز بس كه خون دل از ديده شد به ساغر من
ز من نهانى و در ماوراى پرده فكر
مجسّم است خيال تو در برابر من
كنار لاله خونين، كناره جوى مباش
ز ياد اين دلِ در بحرِ خون شناور من
ز اشك خامه گهى روى نامه‏اى تركن
به ياد ديده گريان و چهره تر من
ز دست ناز تو، از پا فتاد و گفت اديب
چه‏ها كه از غم عشقت رسيد بر سر من

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.