مجموعه «گفتوگوهای ادیب برومند» شامل ۱۵ مصاحبه استاد عبدالعلی ادیب برومند با رسانه ها و روزنامه ها به مناسبتهای گوناگون است که به همت آقای امیر راسخی نژاد گردآوری شده است . مصاحبه با آخرین نسل از جبهۀ ملّی اول و شاید واپسین قصیده سرا. او را میتوان تاریخ شفاهی معاصر ایران دانست، سینه ای پر از حرف و خاطره.
لباس فاخر بر تن شعر بپوشانيم
روزنامه خورشید – ۱۳۹۱
روزگار طولاني است كه ايرانيان را در جهان با شعر و شاعري ميشناسند، بزرگاني كه با سپري كردن عمري در اين راه آثاري را براي مملكت خود به يادگار گذاشتند كه به نوعي افتخار مردم آن است. يكي از اين افراد دلسوز استاد عبدالعلي برومند شاعر ملي است، عبدالعلي برومند معروف به اديب برومند ۲۱ خرداد ۱۳۰۳ در روستاي – شهر فعلي – گز از شهرستان بُرخوار استان اصفهان به دنيا آمد، او فرزند مصطفي خان برومند از خوانين گز بود و در ۳ سالگي با شنيدن اشعار پرستار خود به شعر علاقه مند و همين امر باعث شد در ۱۷ سالگي به شعر و شاعري روي بياورد. او با روي آوردن به مكتب مشروطه مشكلات ايران و ايراني را در قالب شعر آورد، وي پس از حادثه ۳ شهريور ۱۳۲۰ و اشغال ايران توسط متفقين در جنگ جهاني دوم به سرودن شعرهاي سياسي و ميهني پرداخت، اديب برومند به عنوان وكيل دادگستري با حضور در محافل ادبي و سياسي عمر خود را سپري كرده، وي در گفتگو با خبرنگار خورشيد درد دلهاي چندسالهاش را بازگو ميكند.
در آن زمان فارغ از بحثهاي سياسي، چه عاملي باعث شد كه جلسات و تشكلهاي ادبي مفيد شكل ميگرفت؟ مسألهاي كه امروزه شاهد آن نيستيم؟
واقعاً از ضايعات دنياي امروز، نبود تعامل بين هنرمندان است. اما بايد توجه كرد كه در ايران شعر همواره بهترين وسيله براي تبليغ يك مطلب يا متني بوده است. به عنوان مثال در زمان نهضت مشروطه، روح مشروطه طلبي در اشعار آن زمان مشاهده ميشد. تصانيف عارف قزويني، اشعار بهار و … اصولاً از دلايل اوج گرفتن مشروطه بود. اين اشعار در محافل ادبي بوجود ميآمد، اما حال جاي آن خالي است. در آن زمان امكان نداشت روزنامه اي باشد كه ستون شعر نداشته باشد، اما حال كمتر روزنامه اي است كه شعر در آن باشد. باوجود مشكلات امروزي و گرفتاريها وجود شعر در روزنامه ميتواند وسيله اي براي بيان آن مشكلات و گرفتاريها باشد.
تكنولوژي، سايتها و فضاهاي اينترنتي و … باعث از بين رفتن جوامع و محافل ادبي نشده است؟
متأسفانه اين تكنولوژيها نه تنها باعث از بين رفتن محافل ادبي بلكه باعث از بين رفتن مطالعه شده است. جوانان وقت خود را صرف كارهايي ميكنند كه اصلاً به سود آنها نيست و بيتوجه به اين مسئلهاند كه شعر سازنده چقدر ميتواند مؤثر باشد و هويت آنها در بالا رفتن سطح روحي و معنوي يك جامعه است و اگر شعر و شاعري را از جامعه بگيرند ديگر جامعه از بابت هويتي هيچ ندارد. به عنوان مثال جوانان امروزي را ميبينيم كه متأسفانه سعدي، حافظ، مولانا و … را نميشناسند. يا شناختي از تاريخ عمومي و جغرافيايي كشور ندارند يا به آنها كمتوجه هستند، اينها هويت يك ملت است. شعر در گذشته همراه با پند، اندرز و نصيحتهاي انسانسازي بوده و اصولاً بار مفهومي داشت، اما بسياري از افراد كه شعر امروزي را ميگويند فكر نميكنند كه مأموريت شعر چيست. آنها متوجه نيستند موضوعات و گرفتاريهاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي امروزي ميتواند موضوع شعرسرايي قرار بگيرد. شاعران بايد آن مشكلات را از دل جامعه بيرون آورند و نتايج آن را در بازخورد جامعه ببينند، اما متأسفانه ديگر امروزه از شعر صحبت نميشود و صحبت از هنر، معطوف به هنرهاي نمايشي شده است، درحالي كه هنر اصيل و ظريف ما ايرانيان شعر است، شعر مادر هنرهاي ما است.
با توجه به اين صحبتها وضعيت شعر معاصر را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ و بزرگترين مشكل شعر امروزي ما از كجاست؟
متأسفانه شعر معاصر وضعيت نابساماني دارد. شاعران مفهوم شعر را عوض كردهاند، آنها هر نثر بيمعني را شعر مينامند. افرادي بيتجربه يك مشت كلمات را پشت سر هم ميگذارند و خود را شاعر مينامند و مشكل اصلي اينجاست كه يكسري روزنامه و جرايد تخصصي با چاپ آن نثرهاي بيمعني به آنها رسميت ميبخشند، همين باعث ميشود افرادي به عنوان شاعر پا به عرصه وجود هنر بگذارند در حالی که بویی از شعر نبردهاند، متأسفانه اين حرفها از زمان نيما شروع شد.
بايد گفت نيما در زمينه شعر كلاسيك حرفي براي گفتن نداشت و به اين دليل بعدها روش تازهاي را پايه گذاري كرد. وي معتقد بود كه با حفظ اوزان عروضي، كوتاه و بلند شدن مصرعها و دخالت احساسات در گفتن آن جملات، شعر نو بوجود ميآيد. نيما اين اشعار را گفت اما افراد بيتجربه و بيسواد از آن سوءاستفاده كردند. نيما در تضاد با قدما شعر نو ميگفت و معتقد بود كه بايد آن بتها را شكست. البته او هيچگاه نميخواست شعر به اين حال و روز دچار شود. حالا هم هركسي هرچيزي را بگويد، ميشود شعر نو. اين كلمه شعر نو باعث شده كه هركسي متاع بيارزش خود را در بازار آشفته شعر امروزي عرضه كند. حالا اينكه روزنامه و جريدهاي بعضي از اين شعرها را چاپ ميكنند جاي تعجب و فكر دارد. اين كارها نه تنها به حال شعر مفيد نيست بلكه ضررهاییدارد چون فخامت و ارزش شعر را از بين ميبرد و روزنامههای طرفدار این گونه سخنان بی معنی به عالم مطبوعات خیانت میکنند.
آيا همين عوامل دست به دست هم ميدهد كه ما در دوران معاصر هيچگاه به سبكي در شعر نرسيم؟
ما يك سبك داشتيم كه از زمان مشروطه شروع شد، طبق صحبتهاي قبلِ من، در زمان مشروطه، شعر وسيله اي براي بررسي مسائل مبتلا به جامعه بود. مسائلي مانند آزاديخواهي، وطنخواهي، مخالفت با بيگانگان و مخالفت با استعمار كه اين مكتب و سبك از زمان ملكالشعراي بهار آغاز شد و تا زمان پهلوي اول پيش آمد و متأسفانه در زمان رضاخان مانند خود مشروطه اين اشعار نيز دچار ایستایی شد. افرادي مانند عارف قزويني كه طرفدار رضاخان بود، اما چون اشعارش بوي سياست ميداد و با سلطنت هم مخالف بود او را به درة مرادبيك تبعيد كردند. از آن زمان سياست از شعر قطع شد.
بنابراين اين مكتب و سبك به علت اينكه شعر، گویای مبتلا به جامعه و سياست است از بين رفت، اما پس از سوم شهريور دوباره اين خون در رگهاي خشكيده شعر جاري شد و روزنامه هايي مانند باباشمل، توفيق و … به زبان فكاهي اشعاري را به چاپ ميرساندند که جنبه سیاسی داشت. در آن زمان مكتب شعري من مكتب مشروطه بود. يعني مسائل و گرفتاريهاي مردم و آنچه جوانها به آن توجه داشتند در اشعارم ميگفتم. دربارة ايران، كوهها و رودهاي ايران، فرهنگ ايراني، زبان فارسی و … همواره سعي داشتم به وسيله شعر جوانان را علاقهمند به تماميت ارضی ایران كنم.
آيا غزل پستمدرن، غزلروايي و … همان اشعار كلاسيك قدما نيست كه با شرايط روز خود را وفق داده و به اين شكل درآمده است؟
شرايط روز يك شرايط خاص نيست، اما شعر روز را با زبان روزمره نميگويد، ما شعر را بايد با زبان فاخر بگوييم نه زبان عاميانه و كوچه و خيابان. من شعر نو و غزلهاي مدرن و پستمدرن را رد نميكنم، اما سوءاستفاده از اين نوع شعر باعث شده كه ديگر جايي براي اشعار فاخر در مطبوعات و محافل ادبي باقي نماند.
وضعيت ترانه سرايي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
متأسفانه ترانه سرايي دچار غربت است. حال ترانه نيز مانند شعر به زبان عاميانه گفته ميشود. متأسفانه جوانان ميخواهند ره صدساله را يكشبه بپيمايند. بايد در هر فن زحمت كشيد ما در حال حاضر نه ترانهسراي خوب داريم و نه آهنگساز خوب. از اساتيد گذشته مانند رهي معيري، نواب صفا، بيژن ترقي و … كسي باقي نمانده و رحيم معيني كرمانشاهي در بستر بيماري است. برخي آهنگسازان دلخوش به ترانه گذشتة آنها هستند. آن اساتيد در زماني تريبت شدند كه اوضاع اقتصادي، اجتماعي و … مانند امروز نبود در آن زمان فرصت بسيار بود، اما حال نه فرصتي مانده و نه وضع حاكم بر هنر ما مساعد است. هنر در سايه قرار گرفته، در گذشته سه غزل مرا حسين خواجه اميري (ایرج) در برنامه گلها خواند. در زمان پژمان بختياري كه رئيس برنامه گلها بود چند تا از اشعار من استفاده شد. اساتيدي مانند محمودي خوانساري و … اين اشعار را خواندند.
شما يك اثر به صورت مجموعه با همكاري پرويز ياحقي و جليل شهناز براي خرمشهر اجرا داشته ايد، چطور شد كه اين كار را انجام داديد؟
آن شعر و قصيده را من پیشتر در محفلي خوانده بودم و گويي در جايي ضبط شده بود و اينها شنيده بودند. زندهياد پرويز ياحقي به من گفت اين بايد به حالت نوار و با موسيقي همراه شود، چون قصيده من در مورد ايران و خرمشهر بود بسيار موردپسند آنها قرار گرفت. ما در منزل آقاي ياحقي كه استوديوي او محسوب ميشد به همراه تار آقاي شهناز آن نوار را به دست مردم و هنردوستان رسانديم و خوشبختانه با همكاري آن اساتيد بسيار مورد استقبال قرار گرفت.
سخن پاياني شما؟
نقيصه امروزه در كار برخي جرايد است، بايد بدانند چاپ شعر خود باعث راهگشايي مردم ميشود، آنها نبايد هر شعري را چاپ كنند، آنها توجه ندارند كه ميتوان در شعر با بيان مسائل روز، گرفتاريهاي مردم را گفت. ما بايد دوباره لباس فاخر بر تن شعر بپوشانيم. در قديم ما شعر پيش پا افتاده و بازاري داشته ايم اما در جا و مناسبت خاص خود گفته ميشد. سيد اشرف الدين «نسيم شمال» شعر عاميانه ميگفت اما معناي آن بسيار بالا بود. شعري كه با لباس كلاسيك باشد ولي عاميانه، اصلاً و اصولاً درست نيست، بايد حد و رسم شعر مشخص باشد.