skip to Main Content
مادر

كيست آن دلنواز جان پرور

آن زجان و ز تن گرامى ‏تر

كيست آن نازنين گرم آغوش

كيست آن دلفروزِ نيكوفر

كيست آن تكيه ‏گاهِ روح و روان

كيست آن جلوه ‏گاهِ نور بصر

كيست آن مرهم جريحه دل

كيست آن چاره‏ سازِ سوز جگر

كيست آن نازِ ما كشيده به مهر

كيست آن شورِ ما نهفته به سر

ياور ما به عهدِ برنايى

رهبر ما به روزگار صغر

آن به ‏صد شوقمان گرفته به دوش

آن به صد نازمان كشيده به بر

گشته از نوشخند ما خشنود

مانده در اضطراب ما، مضطر

آن‏كه كرد از دعاى نيمشبى

دور از گِرد ما هزاران شر

آن پرستار ما به بيمارى

آن شفاجوى ما به درد اندر

آن به كالاى پند و نقد كمال

رغبت انگيزِ ما به كسب هنر

پاسِ ما را نشسته بر بالين

ديده بر هم نبسته تا به سحر

آن به ما داده راه راست نشان

داشته بر حذر ز خَبط و خطر

گفته از بهر ما حكايت‏ها

از ديارى به از ديار بشر

در جهان خوشدل از محبت ما

فارغ از اشتغال فكرِ دگر

بازگشتِ من و تو را از كوى

دوخته چشم انتظار، به در

كيست اين آشناى مهراندوز؟

غيرآرام جان و دل «مادر»

***

مادر اى جان من تو را قربان

اى مرا همچو روح در پيكر

مادر اى زير مقدمت پنهان

جنّت خلد و چشمه كوثر

اى ز روى تو ديده ‏ام روشن

وى زياد تو خاطرم انور

اى صفايت فزون ز گلشن‏ها

وى لقايت به از گل صدپر

اى مرا شير داده از پستان

وى مرا خواب كرده در بستر

اى زلالايى تو گوشم پر

وى ز ناديدن تو چشمم تر

اى تو كرده به پاى من ايثار

نقد عمر و جوانيت يكسر

بوى آغوش مهرپرور توست

در مشامم چو نافه اذفر[۱]

شكرِ اين رنج‏هاى بى ‏حدّ را

كى توان آمدن ز عهده بدر؟

ذكر نام تو را هماره «اديب»

مى‏ كند زيب و زيور دفتر

============================

[۱]. اذفر: خوشبو

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.