skip to Main Content

روايت/خاطرات استاد اديب برومند
وقتي كار كشور سامان پذيرفت و عوامل مجوّزِ كودتا از ميدان رفت و حكومت مركزي توان يكپارچه كردن سرتاسري مملكت را از خود نشان داد، بايد نهادهاي دموكراسي‌ براي آغاز كردن اصلاحات بنيادي اعتبار خود را بازيابد و قانون اساسي چيرگي خود را در پاسداشتِ حكومت و حاكميت قانون بار ديگر به دست آورد و آزادي و جلوه‌هاي حكومت مردمي خودي نشان دهد، كودتاگران هم يا كنار روند يا شيوه دموكراسي را دنبال نمايند.
متاسفانه بايد گفت كه كودتاي رضاخان و سيدضياء به سياست بريتانيا وابسته و در آغاز از رنگ و سنگ ملي بي‌بهره بود. سيد پيشينه «آنگلو فيلي» يعني هواداري انگليس داشت و رضاخان دست پروردة قزاق بود كه تشكيلاتش به دست افسران روسي بنياد پذيرفته بود. بنابر اين وقتي رضاخان با لقب سردار سپه وزير جنگ شد و با زمينه‌چيني‌هايي، سيدضياء را كه يك فرد سياسي و آگاه از اوضاع جهان بود دست به سر كرد، روحية سپاهي‌گري رضاخان در باب حكمت متوجه اصلاحات نظامي شد و در اين كار موفق شد تا سر و صورتي به نظام بدهد و قدرت مركزي را تثبيت كند كه البته اين از مهمترين گرفتاري‌هاي گريبان‌گير پيش از اين بود كه مرتفع گرديد. اما او از جهت سياسي پياده بود و با موازين قانوني و از آن جمله اهميت قانون اساسي آشنايي نداشت و خواستار آن بود كه به شيوة ديكتاتوري حكومت كند و مقتضيات زمان را در نمي‌يافت.
بنابر اين كودتاي ۱۲۹۹ از يك سو جنبة ايراني ملي صرف نداشت و اميد چنداني نمي‌شد بدان بست و از سوي ديگر رضاخان كسي نبود كه پس از مدتي سر و صورت دادن به اوضاع درهم ريخته لشكري و كشوري بخواهد به عنوان يك نخست‌وزير مسئول و دموكرات، اصلاحات مورد نياز جامعه را به شيوة دموكراسي و اصولي پيش ببرد، بلكه بلندپروازي‌هاي او مقامي را مي‌طلبيد كه پايدار و خود صاحب اختيار كلي مملكت باشد و در عين حال از مسئوليت مبرا بوده ديكتاتور شود؛ كه هيچ كس نتواند در برابر تصميمات او ابراز وجودي بنمايد.
اين مطلب در اندك زماني جامة عمل پوشيد. او از وزارت جنگ به رياست دولت ارتقا يافت و پس از مدتي كه در اين مقام همه كاره بود به فكر رياست جمهوري افتاد و چون زمينة جمهوري شدن كشور در‌ آن زمان به علت مخالفت روحانيون مهيا نبود و انگليس‌ها هم وجود يك حكومت مقتدر بي‌رقيب را براي سد كردن پيشرفت كمونيست‌ها در ايران لازم مي‌دانستند، به اشاره آن‌ها فيل رضاخان هواي هندوستان كرد و تصميم گرفت اريكة پادشاهي ايران را تصاحب كند.
اوضاع ايران همچنان كه گفته شد به واسطة بي‌لياقتي احمدشاه و اختلافش با محمدحسن ميرزا وليعهد و غيبت‌هاي متوالي از ايران و نيز به علت چند ردگي بين آزادي‌خواهان و سياسيون روشنفكر و مشروطه‌خواه، به طور كلي مختل بود و زمينة سلطنت را براي رضاخان فراهم نمود؛ مخالفت اقليت مجلس هم به جايي نرسيد و اكثريت به ميل يا به رعايت مصلحت شخصي قانون اساسي را ناديده گرفته انقراض پادشاهي سلسلة قاجار را تصويب كردند و با تشكيل يك مجلس مؤسسان ساختگي رضاخان را به تخت سلطنت نشاندند. نمايندگان مجلس مؤسسان مذكور از دست نشاندگان پهلوي بودند و با زور سران قشون در استان‌ها و شهرستان‌ها برگزيده شده بودند.