گفتگوی روزنامه آرمان با استاد ادیب برومند درباره هفت دهه شاعری اش
استاد ادیب برومند، در دهه نهم زندگیاش همچنان قبراق و سرحال به کار شاعری و تتبع در فرهنگ و ادبیات ایران مشغول است؛ اخیرا دوره دو جلدي مجموعه اشعار وی در نشر نگاه چاپ شده است.
اين كتاب دربرگيرنده هفت دهه شاعري آقاي اديب برومند است كه در آن به موضوعهاي مختلفي ميهني- سياسي، اجتماعي، عاشقانه در قالبهاي غزل، قصيده، مثنوي و ديگر قالبهاي شعري پرداخته است. اين شاعر پيشكسوت چندان اعتقادي به شعر نو ندارد و معتقد است شعر نو به نوعي انحراف از شعر اصيل پارسي است؛ در اين گفتوگو تاكيد دارد اگرچه شعر نو فتح باب خوبي بود اما از آن سوءاستفاده شد، برخلاف نيما يوشيج كه وزن را در شعرش حفظ كرد بسياري ديگر وزن هم به كناري گذاشتند و به مهملهايي روي آوردند به نام شعر سپيد. در اين گفتوگو با بحث درباره سياق شاعري اديب برومند و همچنين نظرش درباره شعر خوب پرداختم. او ميگويد از ديرباز دوست داشتم شاعری قدرتمند و کمنظیری شوم و اشعار ماندگاری از من به یادگار بماند. آخر اينكه از آكادمي نوبل ادبيات از اينكه تاكنون به ادبيات ايران توجه نداشته است، تعجبي گلهآميز دارد. این شاعر از سالهای جوانی تاکنون درکار سیاست هم بوده است. در همین روزهای بهاري به دیدارش رفتم؛ در خانهای دو طبقه و حیاط وسیع و باغچهای زیبا که بخش زیادی از آثار تمدن ایرانی در مقاطع مختلف تاریخ اعم از تابلوهای نفیس و صنایع و مضروفات بهویژه دوره قاجار را در خودش جای داده است و همین سبب شده است که وی علاوه بر شاعری و فعالیت در عرصه سیاست از مجموعهدارهای پیشکسوت ایرانی باشد. به قلم این شاعر و نویسنده آثار متعددی چاپ شده است از آن جمله به کتابهای «سرود رهایی»،«پیام آزادی»، «پژواک ادب» ميتوان اشاره کرد. گفتوگوی ارمان با وی را در ادامه می خوانید.
جناب ادیب برومند کلیات اشعارتان دربرگیرنده سرودههايي از سالهای دهه بیست تا نود خورشیدی است؛ شعرهای دیگری هست که در این مجموعه نیامده باشد؟!
بله به اندازه یک جلد دیگر شعر مانده است که در دوره دو جلدی کلیات اشعار نیامده است؛ باید در مجلد سوم تدوین و ارائه شود. هماکنون هم در کار تدوین آن مجلد پایانی هستم. همینطور است که میگویید این همه اشعار من نیست جلد سومی هم خواهد داشت. با موضوعهای تازه، حرفهای بکر، مضامین نو که در شعرهای تازه هست. شماری از سرودههای چاپ نشده در دهه اخیر است که جاماند و به این کلیات نرسید، همچنین پارهای از اشعاری هم پیشتر گفتهام را در بر میگیرد در این مجموعه چاپ نشده است.
پیشتر گفتید، شیوه شاعری شما متاثر از شعر مکتب مشروطه است و خود را دنبالهرو این مکتب میدانید؛ علت علاقهمندی شما به شعر مشروطه در چیست؟
بله همینطور است. مکاتب ادبی میتواند دوران زندگی طولانی داشته باشند. مانند سبکهای شعر خراسانی، عراقی، بینابین و دیگر سبکها سالهاست در عرصه ادبیات حضور دارند. البته برخی معتقد به سبک آذربایجانی هم هستند و شاعری مانند خاقانی را باید در ذیل سبک آذربایجانی نوشت ولی این گفتار مورد قبول اکثریت نبوده است. اینطورنیست که بگویم دوران سبکها کوتاه است؛ از اینرو شعر مکتب مشروطه هم هنوز به حیاتش ادامه میدهد. مکتب ادبی مشروطه بسیار جالب بود. میدانید که شاعران دوران بازگشت به تقلید از شعر سبکهای خراسانی، عراقی روی آورده بودند؛ زیرا فخامت و انسجام زبان شعر در سبک هندی از بین رفته بود و شعرها دشوار و به شکل معماگونه در آمده بود، پس شاعران دوره بازگشت میخواستند با تقلید از شعر سبک خراسانی آن فصاحت و بلاغت اشعار حافظ، سعدی، فرخی سیستانی و دیگر شعرا را احیا کنند. هر چند تا حدی راه شعر فاخر را هموار کردند اما در حد تقلید ماندند و با مدح ممدوح قصیده را تمام میکردند و هیچ مطلب تازهای نداشتند که حاکی از دعوت مردم به تعالی و پیشرفت باشد. این موضوع مهم در شعرهای دوره بازگشت دیده نمیشد. شاعران در پی اقتباس فرهنگ و تمدن غرب نبودند و از نظر محتوا هیچ چیز ترقیخواهانه در آنها دیده نمیشد. اینان همانطور که زبان را نجات دادند باید از نظر معنا و محتوا هم مقلد قدما نباشند اما نتواستند. تا اینکه دوران مشروطیت رسید از آنجایی که انقلابی پدید آمده بود برای جای انداختن مشروطیت و به کرسی نشاندن فکر آزادیخواهها و مشروطهخواهان، به ادبیات بیشتر از گذشته نیاز بود. در شرایطی که بسیاری فداکاری صورت گرفته بود و درخت مشروطه به بار آمد. در بسیاری از شئون تغییرهایی حاصل شد. در همه ارکان و شئون زندگی بایستی این پیشرفت فراهم میشد پس شعر و فرهنگ هم که از برگزیدهترین شئون ملی و فرهنگی است. نثر و نظم باید گونه دیگر پیدا میکرد. شعر مکتب مشروطه بر اساس این ضرورت از پدیدههای انقلاب مشروطیت بود؛ شعری نوآیین از جهت مطالب و معنایی پدیدار شد. برخی شاعران مشروطه در سرودههایشان مردم را به پیشرفت، میهندوستی، آزادیخواهی و مشروطهطلبی دعوت میکردند. علت تعلق خاطر من هم به شعر مشروطه از همین جهت است که در شعر مکتب مشروطه، بیشتر راجع به وطندوستی، احترام به قانون و حقوق مردم، حفظ تمامیت ارضی سخن میرود. همچنین مردم را به اقتباس تمدن غرب و ترقی دعوت میکند از همینرو یک مکتب شعری مترقی بوده و هست.
جناب استاد، کلیات اشعار شما متنوع است و موضوعهای مختلفی در آن مطرح شده است، این ناشی از چیست؟!
بله به خاطر اینکه مکتب شعریام اقتضا میکند که به آزادیخواهی توجه داشته و خواهان مسائلی باشم که به حیات ملی و جهانی ارتباط داشته باشد. آنهم جهان کنونی که مانند یک دهکده است. در نتیجه مسائل ملی و مملکتی بر موضوعهای جهانی و بر عکس تاثیر میگذارد. از طرف دیگر زمینهها سیاسی – اجتماعی و فکری که من در آن رشد کردم در تنوع موضوعهایی که به آن بپردازم تاثیر داشته است. من به عنوان یک شاعری که در ایران به دنیا آمدهام و زندگی کردم ناگزیرم برای کشورهای دیگر هم الهامبخش باشم و باید حرفهایی بزنم که در دنیا هم خواهان داشته باشد. این تنوع روی همین فکر و مسائل گوناگون کشور بوده است. پس حرفهایی که میزنم فقط جنبه داخلی نداشته باشد، بلکه با مخاطب دیگر فرهنگها هم ارتباط بگیرم تا وقتی شعرهایم به زبان دیگر ترجمه شد مردم کشورهای بیگانه هم هواخواه آن باشند.
شما در قالبهای مختلف شعر فارسی، اعم از غزل، قصیده، مستزاد، ترکیببند، مثنوی و… طبعآزمایی کردید.
بله همینطور است در همه قالبها شعر نوشتهام و در همه قالبها هم موفق بودهام. نخست غزلسرا بودم دیدم اگر بخواهم فقط غزلسرا باشم نمیتوانم موضوعهای میهنی – سیاسی را در قالب غزل بیان کنم این شد که فقط به غزلسرایی اکتفا نکردم. در همین کتاب دوجلدی کلیات اشعار ۳۶۰ غزل دارم، اگر واقعیت را بخواهید حد غزل را در حد توان خود ادا نمودهام؛ قصیدههایی هم که سرودم از نظر خوانندگان همه سطح عالی بوده چون مسائل سیاسی – میهنی و اجتماعی جایش در قصیده است. از آنجایی که قصیدههایی در این باب گفته و انتشار دادهام بیشتر به قصیدهسرایی شناخته شدهام. صرفنظر از قصیدههایی که گفتم قالب شعری مثنوی را هم امتحان کردم؛ دیدم که در این قالب شعری و دیگر قالبها هم موفق هستم. در این دیوان دو جلدی شما ده بیت پیدا نمیکنید که قدری از دیگر اشعار پایینتر باشد. بسیاری از شعرای بزرگ که در قالبهای مختلف طبعآزمایی کردند من هم همینگونه رفتار کردم. سعدی هم غزلسرا هم نثر نویس و هم قصیده سرا بوده است. در همین کتاب یک مثنوی درباره اصفهان است که خوب درآمده است و مطالبش بیسابقه است.
چه شد شما هیچوقت سراغ شعر نو نرفتید اصلا اعتقادی به شعر نو ندارید؟!
درباره شعر نو خیلی فکر کردم. فتحباب آن کار جالبی بوده است اما از این فکر چقدر حُسن استفاده شده است یا به عکس؟!. به نظر من سوءاستفاده بیشتر بوده است. چیزهایی به نام شعر نو گفته شده است که نه تنها من بلکه اکثر سخنشناسان هم هرچه خواندهاند چیزی دستشان را نگرفته است.
به اعتقاد شما شعر نو انحراف از شعر فارسی است؟
انحراف هست و نیست، به این معنی که وزن لازمه شعر است و بدون آن اصلا نمیشود کلام بیوزن را «شعر» دانست؛ اما بسیاری آمدند وزن را به کناری گذاشتند. نیما وزن را حفظ کرد. بسیاری از نوپردازان وزن را زائد دانستند و شعر سپید را عنوان کردند که یک نوع نثر بیجاذبه است و چنان که جاذبه معنایی داشته باشد نامش نثر ادبی و سخن شاعرانه است. اگر بی معنی باشد دیگر مهمل است. در قدیم هم نثر شاعرانه داشتهایم مثلا در آثار عبدا… انصاری و مقامات حمیدی و غیره… کسی هم به آن نثرهای مسجع عنوان شعر اطلاق نکرده است. من اما درباره شعر نو یک قسمت را تایید کردم. اسمش را گذاشتهام «شعرواره» خودم هم چند نوع از این شعروارهها گفتهام. کسی با یک فصاحتی شعر میسراید ولی مصرعها را کوتاه و بلند میکند و وزن و معنی محفوظ است؛ خُب اینگونه فرد «شعرواره» گویی است مبرز و سخنش قابل تحسین است. این نوع سخنان از دید من از تبار شعر است، مستزاد و بحر طویل که از تبار شعر هستند؛ اما شعر تمام معنا نیست. اگر کسانی هم «شعرواره» را خوب بگویند من با تحسین میپذیرم. خودم هم درباره فردوسی یک «شعرواره» سرودهام که از خواندنش لذت میبرم.
جناب اديب برومند از نظر شما ویژگی شعر خوب چیست؟!
اول باید وزن داشته باشد؛ دیگر فصیح و فاخر باشد همچنین یک رهنمودی داشته باشد و خالی از حال و هوای شاعرانه نباشد. اگر شاعری میخواهد غزل عاشقانه بگوید حتما باید مبتلا به یک نوعی عشق شده باشد، بدون عشق به عزل روی نیاورد بهتر است. همچنین در هر نوع دیگر گوینده باید انگیزهای قوی داشته باشد و سخنش بلیغ و فصیح باشد.
شما نه تنها به مسائل آزادیخواهی در ایران بلکه به مسائل مبتلا به جهان هم پرداختهاید این ناشی از کجاست؟!
برخیها فارغ از مسائل پیرامون هستند و برخیها مانند من هم بیاعتنا نیستند و از یک رقتقلب و تندی احساس برخوردارند و نسبت به ظلم و بیداد در جهان خاموش نمیمانند. در موضوع خیزشهای ملی در جهان و همواره موضعگیری کردهام و نسبت به همه آنها همدلی کردهام. برای قیام دیگر کشورها طوری شعر گفتهام که انگار برای خود ایران میگویم. مثلا دوست شاعر فرانسوی داشتم.من شعري برای قیام مردم الجزایر گفته بودم به آن زبان ترجمه شد و با واکنشهای بسیار خوبی در سالها پیش همراه شد. آن دوست من میگفت شعر بسیاری از شاعران الجزایری را خواندم اما هیچکدام به زیبایی و احساس این شعر من نبوده است. بهم میگفت مثل این است که این شعر را برای ایران گفتید، همانجور که برای ایران از بن دندان شعر میگویید برای الجزایر هم شعر گفتهاید. کتاب «پیام آزادی» من سرتاسر تایید قیامهای ملی در کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین است که به ۲۸ زبان ترجمه شده است.
شما درباره موضوعهای مهم سیاسی – اجتماعی مانند ملی شدن صنعت نفت و همینطور دگر رویدادهای اجتماعی شعر گفتید، آیا همین مساله برای ماندگاری شعر کافی است یا شاعر باید به مسائل بلاغی و زیباییشناسی هم در شعرش توجه کند؟!
همه این شعرها که جنبه سیاسی داشته است، سعی کردم همه شرایط بلاغی و تزئینی آن را برای حفظ جنبه شعري رعایت کنم. تا اگر کسی علاقهمند به مسائل سیاسی – تاریخی هم نباشد شاعرانگی اثر او را جلب کند. مخاطب را مجاب کند تا آخرش را بخواند. این ویژگیهای اشعار من است که ازهمه صنایع ادبی و تناسبات و ریزهکاریهای استادانه برخوردار است.
برخی میگویند بعد از جامی، غزل رو به افول گذاشت؛ در حالی که بخش زیادی از سرودههای شما هم غزل است پاسختان به منتقدان غزل چیست؟!
به نظرم این حرف کاملا اشتباه است. اینطور نیست پس از او غزلسرهای خوبی آمدند، طبیب اصفهانی، مجمر اصفهانی، فروغی بسطامی، یغمای جندقی، عاشق اصفهانی و دیگران همچنین در دوران معاصر هم امثال امیرفیروزکوهی، محمدحسين شهریار، رهی معیری، ابوالحسن ورزی و گلچین معانی غزلهایشان کم از جامی نیست. اینجور نیست که میگویند آنها از غزل اطلاع ندارد که چنین میگویند حرف مطالعه نشده بیربطی است. غزل چون زبان گویای احساسات گوناگون بشری است تا در کرهزمین آدم هست غزل هم پایدار است و هیچگاه کهنه نمیشود.
برخی میگویند سرودههای شما کلاسیک است، مانند قدما شعر میسرایید خُب این…
بله. من خوشوقتم که در مسیر صحیح سخنسرایی گام برداشتهام. استخوانبندی شعرهای من کلاسیک است اما محتوای آنها تازه است و به زبان امروز گفته شده است. از این جهت شاعری نئوکلاسیک هستم. حرفهای تازهای که من گفتم در ادبیات کلاسیک ما نیست و نمیشود آنها را کلاسیک دانست بلکه نئوکلاسیک است.
ازاینکه شاعر هستید و هفت دهه شاعری کردید چه احساسی دارید؟
از دیرباز آرزوی من این بود که شاعری قدرتمند و کمنظیری شوم و اشعار ماندگاری از من به یادگار بماند بزرگترین افتخار برای من این بود که از این طریق به میهنم خدمت کنم و با اینکه تمام عمرم در سیاست و مبارزات آزادیخواهانه گذشته است؛ هیچگاه برای کسب مقامات عالی قدم بر نداشتم و به آنچه از این بابت برایم فراهم آمده نپذیرفتهام و زیر بار مناصب نرفتهام. هیچ چیزی به اندازه سرودن یک شعر مرا ارضاء نکرده و نمیکند. معادل آن خدمت به کسانی است که استحقاق دارند. این روزها و سالها بزرگترین وقت خوش و خرم زندگی من این است که سرم خلوت باشد تا کلیات دو جلدی را در بیاورم همینطور آنها را ورق بزنم و گاه تعجب میکنم من کی این شعرها را گفتم. دیگر آنکه شاکر خداوند هستم و این را ناشی از تاییدات الهی میدانم.
معمولا خیلیها رویای نوبل ادبیات دارند، شما هم آیا از این دست رویاها داشتهاید و هیچوقت به این جایزه فکر کردهاید؟!
من هم فارغ از این فکر نبودهام و از اینکه ایران سرزمین شعر و ادب بوده تاکنون جایزه نوبل ادبیات نصیبش نشده است تعجبی گلهآمیز دارم. چند سال پیش خانم روزنامهنگار فیلیپینی با نام رودا ربیسانتو در مالزی ترجمه انگليسي کتاب «پیام آزادی» مرا خوانده بود؛ سخت تحت تاثیر آن قرار گرفت. بیش از حد مجذوب این کتاب شد که سراسر همگامی با قیام استقلالطلبانه کشورهای آسیا، افریقا و آمریکای لاتین بود. یکبار دیگر ترجمه انگلیسی کتاب را چاپ کرد و خودش آن را به محافل ادبی کشورهای مختلف فرستاد. بعد از آن به عدهای از مترجمان دیگر داده بود، آنها هم با علاقه شعرهای آزادیخواهانه و ضد استعماری کتاب را به زبانهای دیگر ترجمه کردند، در نهایت به بیست و هشت زبان ترجمه شد که ترجمه کتاب به زبانهای مختلف در رسانهها به عنوان یک خبر مهم منتشر شد. بعد از آن دو – سه تن از دوستان جوان من سایتی را در مالزی راهاندازی کردند. غیر از کتاب «پیام آزادی» غزلهایی از من ترجمه شده و در سایت قرار گرفته است. خانم رودا ربیسانتو ترجمهای از آثارم را به کمیسیون مربوط به جایزه نوبل در سوئد فرستاده است. همچنین من از طرف جمعی از ادبای فرنگی به کمیسیون نوبل معرفی شدم تا بعد آنها آثارم را بررسی کنند مرا به عنوان نامزد نوبل معرفی کنند یا نه؟