skip to Main Content

من مُلكِ خجستة «خُزِستانم»

سرماية اعتبار ايرانم

با ميهن پرفروغِ جان پيوند

روشن گويم كه محوِ پيمانم

بسته است بلند رشته‌اي محكم

بر گردن بوم و بر گريبانم

مهر وطن است در دلم چونان

كاميخته با تمامي جانم

هر صبحدمي كه خور بر آرد سر

رُخسوده بر آن بلند ايوانم

غرّنده يلي منم ز شيرانش

كز سوي «جنوب» رامِ فرمانم

شهري است مرا به نام «آبادان»

آباد ز روزگارِ «ساسانم»

«اهواز» مرا بود چو پَرديسي۱

«كارونْشْ» چو كوثري ز رضوانم

از عشقِ منند طوطيان گويا

كز بخت بلند، شكّرستانم

جايي كه شكر دمد ز خاك من

بنگر كه چه خرّم است دهقانم

ايزد ز عطا و بخششِ ديرين

پر درّ و گهر نموده دامانم

تا جمله به پيشگاهِ هم ميهن

روزانه به رايگان بر افشانم

گنجينة زر پراكنم وانگه

«گردونه» به هر ديار گردانم

هر چند كه نرّه غولِ دستان زن۲

يك چند نشسته بود بر خوانم

آورد به ياد، خوان يغما را

دزدانه ربود زر، فراوانم

ليكن ز قيام آهنين گُردان

بگريخت چو ديوپا۳ ز سامانم

خَلقم عربند و پارسي همسو

در مهرِ وطن قرين و همسانم

باشند عرب وليك ايراني

چون پارسيانْ ستوده اِخوانم

خواهان جلال و جاه ايرانند

چون من كه هم آرزوي ايشانم

معدودي از آن ميان اگر بيني

خوردند فريب محض عدوانم

مطرود قبيله‌اند و منفورند

گويم كه حرام بادشان نانم

باري چه كنند خيل رنجوران

با مشتِ درشت تر، ز سِندانم

كو زبده دلاوري كه برخيزد

در چالشِ من كه «پور دستانم»

كو خيره مخالفي كه تاب آرد

در پيچشِ۴ من كه مردِ ميدانم

«شاپور» ز دخمه گر دهد فرمان

بنيان كنِ بانيان عِصيانم

رگبار مسلسلش نثار آرم

هر كس كه كند هواي طغيانم

با نان و نمك خورانِ من بر گو

مديونِ منيد و شكرِ احسانم

بر بند دهان ز ياوه، ‌اي گمره

با من كه دلير و تيز دندانم

رويش سيه و تنش كشم در خون

گر پشت كند كسي به ايرانم

بسرود «اديب» اين قصيدت را

از قولِ گهر فشانْ «خُزستانم»

——–
روزنامه اطلاعات- تاريخ خبر: پنج‌شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱ ـ ۱۷ ربيع‌الثاني ۱۴۳۴ـ ۲۸ فوريه ۲۰۱۳ـ شماره ۲۵۵۴۱
پي‌نويس:

۱ـ پرديس: بهشت

۲ـ دستان زن: حيله‌گر، مكار (مقصود، شركت نفت ايران انگليس است).

۳ـ ديو پا: عنكبوت

۴ـ پيچش: جنگ، جنگ تن به تن