skip to Main Content
  • شعر

اي هموطن، به کوي وفا سر زن

دامان همتي به کمر برزن

برخيز و دست غيرت ايراني

در کار سرفرازي کشور زن

از کوي زندگاني کم حاصل

برتر گراي و خيمه فراتر زن

ايران تو راست، مادر مهرآيين

دست وفا به دامن مادر زن

يک موي او به ملک جهان ارزد

بر تارکش ز جان و دل افسر زن

رزم مهاجمش به شکست افکن

بزم مخالفش به هم اندر زن

چون ژنده‌پيل، حمله به دشمن بر

چون شرزه شير، بر صف لشکر زن

اول به رزم، دفع اجانب کن

زان پس به بزم، پر شده ساغر زن

زيبنده رخت دولت جاويدان

در ظلّ اين درخت تناور زن

بر گرد گنج‌خانة فرهنگش

اژدر صفت معاينه چنبر زن

جانها نثار گشته در اين سودا

تو نيز جان و سر به همين در زن

در آتش ارادت و اخلاصش

خود را عيان به سان سمندر زن

خارا شکن ارادة رويين را

بنماي و قيد سدّ سکندر زن

شاهين‌شکار باش و پلنگ‌افکن

کي گفت رو غزال و کبوتر زن؟

خرگاه عزم و همّت والا را

يکسر به بام برج دوپيکر زن

چنگ حماسه را به خروش آور

راه تهمتنان دلاور زن

گلرنگ در بهار رقابت شو

کوس ظفر به طارم اخضر زن

در ذم اختلاف درون‌مرزي

ضرب‌المثل، به آل مظفّر زن

سامان اقتصادي کشور را

از علم و عدل، پايه و محور زن

آماس کرده زخم مفاسد را

هرگز ميار مرهم و نشتر زن

در راه راست کوش و توانگر شو

ني رهزنانه راه توانگر زن

هم رو نهان ز زهد ريايي کن

هم پشت پا به رسم قلندر زن

با فرّ خسروانه به حقگويي

فرياد قهر بر سر قيصر زن

هرگز ستم‌پذير مشو، ليکن

آتش به خانمان ستمگر زن

پر چون عقاب قلّه‌نشين بگشا

وندر هواي عزّ و شرف پر زن

بس ناتوان به سعي توانا شد

پس خود بکوش و تکيه به داور زن

ز انديشه‌هاي ثاقب و نوراني

نقبي به سوي خاطر انور زن

وز گفته‌هاي نغز، «اديب»آسا

نقش بقا به صفحة دفتر زن