skip to Main Content

تاريخ انتشار: چهارشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۹۵– ۱۶ جمادي الثاني ۱۴۳۸ـ ۱۵ مارس ۲۰۱۷ـ شماره ۲۶۶۸۲

هنر نگارگري ايراني

 
گفتگو با استاد اديب برومند – كريم فيضي ـ بخش سوم و پاياني
19-36-05

اشاره: دو بخش از اين گفتگو چاپ شده بود كه استاد برومند به ديدار حق شتافت. دريغا مردي كه عمرش به نيكخواهي و ميهن‌دوستي و ادب‌پژوهي و خدمت‌رساني گذشت، از خاكدان جهان رهيد و اميد كه در جنان بيارمد. خداوند او را غريق الطاف بيكرانش سازد و به خاندان ارجمندش شكيبايي ارزاني فرمايد و ياد و راهش را پايدار بدارد. در اين بخش، زمينه گفتگو از مكتب‌هاي مختلف كتاب‌آرايي، به مينياتور و مكتب‌هاي چندگانة آن كشيده مي‌شود؛ اما از آنجا كه بخش پيشين به هنرمندان عصر تيموري پرداخته شد، بخش سوم نيز با يادكرد سلطان‌حسين بايقرا آغاز مي‌شود.
سلطان‌حسين بايقرا و امثال او خودشان را ايراني مي‌دانستند؟
بله، ايراني مي‌دانستند و به زبان فارسي خدمت كردند. ايران خاصيتي دارد كه هر كس از هر جايي آمده، تنفس در اين محيط، آنها را دگرگون كرده و به ايران وابسته و متعلق كرده است. اين از معجزات است، ترديدي نيست؛ از كارهاي مرموز آفريدگار است! هر كس از هر جهنم‌دره‌اي به اينجا مي‌آيد، يك آدم حسابي مي‌شود؛ مثل تيمور كه اولش خيلي آتش‌زني مي‌كرد، ولي به اينجا كه آمد، آدم شد! شاهزادگان تيموري هم خدمتگزار ايران شدند و با هم در كتاب‌آرايي رقابت داشتند. اين مملكت چيز خاصي است، بافت ديگري است! اين كه ما راجع به وطن اينقدر شعر گفتيم، بي‌خود كه نيست. چرا اينقدر شعر درباره ايران گفتم؟ اينجا محيط خاصي است كه آدم را رها نمي‌كند و مجذوبش مي‌شود.
با شناختي كه از نگارگري ايران داريد، اگر بخواهيد تاريخچه‌اي از مينياتور بگوييد، از كجا شروع مي‌كنيد؟
از ماني. اصل مينياتور از نقاشي‌هاي «ماني»‌ بوده است. ماني گرچه در مدتي بابِل زندگي مي‌كرده، ولي ايراني‌الاصل بود. او به هر حال، يك شخصيت هنري ايراني است، قطع‌نظر از اينكه به خودش جنبه آسماني داده و به نام پيامبر، مردم را دعوت مي‌كرده. معجزه ماني، نقاشي‌هايش است كه تا آن تاريخ نظايرش ديده نشده بود و به نام «شاپورگان» به شاپور ساساني تقديم كرد. بعد از اينكه ماني مورد استقبال شاه زمان قرار مي‌گيرد، به سعايت موبدان به عنوان يك كافر كه معتقد به ديانت زرتشت نيست، به قتل رسيد، در حالي كه بعضي از رگه‌هاي دين زرتشت در ادعاي پيامبري او هم وجود داشت.
بعد از او، شاگردانش از بيم گرفتار شدن، نقاشي‌هاي ماني را با خود برداشتند و به چين رفتند. آنها به‌خصوص در شهر سين‌كيانگ به نحوي كه محفوظ بمانند، نقاشي‌هاي ماني را منتشر كردند. اين نقاشي‌ها به وسيلة چيني‌‌ها مورد تقليد قرار مي‌گيرد و تغييرات متناسب با خلق و خوي و فرهنگ چيني پيدا مي‌كند. سده‌ها بعد، چون مغول‌ها به فتوحاتي نايل مي‌شوند و علاقه داشتند كه جهانگيري‌شان در صفحات تاريخ منعكس گردد، سعي كردند كه نقاشاني را در دستگاه خود بپرورانند كه به سياق نقاشي‌هاي ماني ـ ولي با تصرفات مغولي ـ منظرة جنگها و تمثال امراي مغولي را از چنگيز تا اولادش و ديگران، در قضايايي كه پيش مي‌آمد، ثبت كنند و مطالب تاريخي را با قلم خود نقش‌آميزي نمايند.
البته در اوايل كار، اين نقاشي‌ها، فوق‌العاده ابتدايي و تا حدودي نازيبا بود، ولي امروز اگر آن‌گونه نقاشي‌ها به دست آيد، قيمت بسيار گراني خواهد داشت. بعدا كم‌كم اين رشته رو به تكامل رفت و بنابراين عنوان نقاشي و صورت‌پردازي محلي از اعراب پيدا كرد. اينان وقتي به ايران آمدند، نقاشان مذكور را همراه خود آوردند.
و بدين‌ترتيب آنچه از ايران رفته بود، به ايران برگشت!
در پاره‌اي از كتابها، حتي كتابهاي ايراني كه ربطي به مغول‌ها نداشت، تصاويري را به همان سبك خود وارد كردند. در حقيقت ورود آنها به تبريز بود.
زماني را مي‌فرماييد كه در دوره ايلخاني براي مدتي مراغه و تبريز و سلطانيه مركزيت يافت.
بله، به همين جهت، مكتب اول مينياتور در ايران به‌وسيلة همين نقاشان آغاز گرديد كه پس از چندين سال مقداري تحت‌تأثير ذوق و پسند ايرانيان سبك به تمام معني مغولي، جاي خود را به سبك مغولي متمايل به پسند ايرانيان داد. به‌خصوص ايرانيان با علاقه‌اي كه نسبت به «شاهنامه» داشتند و مايل بودند تصاويري در نسخه‌هاي شاهنامه از قيافه جنگجويان ايراني و پهلوانان نامور ايران در شاهنامه نقش ببندد، نقاشان چيني ناچار بودند با دستياري نقاشان ايراني، تصاوير را به شكل چيني كامل نسازند.
بعد از اينكه مدتي از اين دوره گذشت، نقاشان ايراني به فكر افتادند كه مينياتور را دستمايه كارهاي هنري خود قرار دهند. خاصه اينكه طبيعت‌سازي و صورت‌پردازي به شكل واقعي مكروه يا حرام بود و مينياتور چون جنبة طبيعت‌سازي نداشت و حالتي خاص از اشيا و اشخاص نشان مي‌داد كه واقعيت طبيعي پيدا نمي‌كرد، به آن علاقه‌مند شدند و سعي كردند مينياتور را به سبك ايراني نقش‌بندي نمايند.
مكتب‌هاي مينياتور به چه صورت شكل گرفت؟
اين دوره كه دورة اول مكتب مينياتور است و در تبريز شكل گرفته، پس از چندي به پايان مي‌رسد و مكتب دوم به وسيلة سلاطين آل جلاير پايه‌گذاري مي‌شود؛ به اين ترتيب كه اصول مينياتور چيني تطبيق داده مي‌شود با شباهت‌هاي ايراني و دوران مقدماتي مينياتور ايران به‌ دست اين سلسله پايه‌گذاري مي‌شود. نقاشي‌‌هاي باقي‌مانده از جلايريان كاملا نشان مي‌دهد كه تفاوت محسوسي با نقاشي نگارگران مغولي دارد؛ ولي ايرانيان همچنان مشتاق بودند كه مينياتور بنيانگذاري شده به دست ماني را صد درصد جنبة ايراني و صبغة ايراني‌پسند بدهند. به اين جهت، هنگامي كه حوزه نقاشي در دربار بايسنقرميرزا رونق يافت و مورد تشويق و تأييد بايسنقر قرار گرفت، سعي نقاشان ايراني متمركز در تغييراتي ايراني‌پسند در مينياتور شد و با تنظيم «شاهنامة بايسنقري» و مينياتورهاي نقش بسته در آن، آرزوي ايراني كردن مينياتور، گوشه‌چشمي فرح‌انگيز براي ذوق ايراني نشان داد.
پس از اين دوره، در زمان سلطان‌حسين‌ميرزا به پايمردي اميرعليشير نوايي حوزه نقاشي رونق بسيار شايسته‌اي يافت و در اين مكتب كه «مكتب هرات» ناميده مي‌شود، بهزاد معروف زير نظر ميرك هروي به تمرين مينياتور پرداخت و سعي كرد مينياتور را به نحو بارزي صبغة ايراني دهد. هنگامي كه شاه‌اسماعيل صفوي هرات را به تصرف درآورد، بهزاد را كه به درجات كمال رسيده بود، با خود به تبريز برد و از او خواست كه عده‌اي از شاگردان طراز اول خود يا هر نقاشي كه به نحوي مورد قبولش است، به تبريز فرا بخواند و درنتيجه مكتب سوم مينياتور در تبريز به وجود آمد.
مينياتور در دوران صفويه به عاليترين درجات خودش رسيد؛ زيرا «مكتب هرات» كه خود مكتبي والا بود، به تبريز منتقل گرديد و اساتيد بزرگي كه سردسته آنان كمال‌الدين بهزاد و سلطان‌محمد بودند، آن را كاملتر از مكتب هرات به منصة ظهور رساندند. وقتي سلطنت به شاه‌تهماسب رسيد، او كه از جواني بسيار شيفتة هنرهاي زيبا بود، در دربارش مجمع بزرگي از نقاشاني همچون محمد سياه‌قلم، زين‌العابدين، ميرزاعلي، عبدالصمد، ميرك اصفهاني، مير سيدعلي (متخلص به جدايي) و ديگران را در كارگاهِ آماده شده براي مينياتورسازي گرد آورد و اينان مشغول كتاب‌آرايي با تذهيب و مينياتور شدند. خوشنويساني نظير: محمد هروي، محمود نيشابوري، عبدي نيشابوري، بياني و محمدقاسم هم نوشتن و خطاطي كتابها را برعهده گرفتند.
گفته‌اند خود شاه‌تهماسب هم نزد زين‌العابدين و عبدالعزيز مشق نقاشي مي‌كرد و ذوق و شوق فراواني در ترغيب و تشويق استادان خط و نقاشي به ظهور مي‌رساند. همين موضوع نشان مي‌دهد كه عبدالعزيز چه يد طولايي در نقاشي داشته و چقدر مقرب بوده است. نزد سلطان‌محمد هم گفته‌اند شاگردي كرده؛ چون او نيز نقاش بسيار خوبي بوده و جزو نام‌آوران اين فن است، مثل كمال بهزاد. من آثارش را ديده‌ام، اما نخريده‌ام. از كارهاي ميرزاعلي هم چيزي ندارم و او نيز نقاش ماهري بود.
در آن زمان بود كه مينياتور به قله ترقي و تعالي خودش رسيد. آثار بازمانده از آن دوران كه در «مكتب تبريز» و «مكتب هرات» كار شده بود، فوق‌العاده قيمتي و تا حدي كمياب است. متأسفانه در نيمة كار يعني در ميانه‌هاي دوران زندگي، شاه‌تهماسب به يكباره دست از هنرهاي ظريف بازكشيد و يك عنصر متحجر گرديد و از هرچه فراخور ذوق بود، روي برتافت! درنتيجة تغيير حال شاه، يك مكتب بسيار پربار و سرشار از توانايي ذوقي و هنري، كم‌كم رو به تنزل گذاشت؛ اما خوشبختانه بعضي از شاهزادگان صفوي، مثل ابراهيم‌ميرزا گرداگرد خود محفل كرامندي از شاعران و نقاشان و خطاطان فراهم آوردند و مكتب شاه‌تهماسب را كه بسيار پرآوازه بود، به نوعي ساده‌تر احيا كردند. برادر ديگرش سام‌ميرزا نيز چنين محفلي داشت و هنرمندان را گرد آورده بود و در نهايت هم عليه تهماسب ياغي شد.
آيا شاه‌تهماسب وسط كار «شاهنامه» تغيير حال داد، يا بعد از آن؟
نخير، شاهنامه ‌تهماسبي تمام شده بود و چند وقت بعد از آن، او تغيير حال داد و كارگاه هنري‌اش رو به انحطاط گذاشت. كثرت آثار باقي‌مانده از دوران شكوفايي مينياتور و كتابهاي مصور طوري بود كه اكثر موزه‌هاي مهم دنيا را از خود بهره‌مند كرد و بي‌نصيب نگذاشت و در هر جا كه راه پيدا كرد، بسيار معزّز و ديدني و با ارزش تلقي شد و در واقع به هر موزه‌اي آبروي شايسته داد.
چه كساني دست‌اندركار اين شاهنامه بودند؟
سفارش‌دهنده دربار صفوي بود، به‌ويژه شاه‌اسماعيل و پسرش شاه‌تهماسب؛ هنرمندان متعددي هم كار خوشنويسي و تذهيب و نگارگري‌اش را انجام دادند؛ مثل: سلطان‌محمد نگارگر يا همان ميرمصور، آقاميرک، ميرزاعلي، مير سيدعلي، مظفرعلي، دوست‌محمد، عبدالصمد و كسان ديگر. اين شاهنامه را به دربار عثماني پيشكش مي‌برند و چند قرن بعد سر از انگلستان درمي‌آورد كه متأسفانه برخي از اوراقش پراكنده مي‌شود، تا اينكه بخش عمده‌اي از آنها پس از انقلاب در معاوضه‌اي به ايران بازگردانده مي‌شود.
بعد از اين دوره، مي‌رسيم به دوران شاه‌عباس.
در دوران شاه‌عباس، مكتب تبريز به «مكتب اصفهان» منتقل مي‌شود. البته اول «مكتب قزوين» درست شد كه يادگار «مكتب تبريز» بود و همين يادگار به اصفهان منتقل گرديد و آثار باقي‌مانده از نقاشان زمان شاه‌عباس (از قبيل رضا عباسي، معين مصور، افضل‌الدين حسيني، گرجي و رجبي و شفيع عباسي و شيخ عباسي و ديگران) بيشتر مينياتور را در مكتب اصفهان كه با مكتب قزوين تفاوت‌هايي داشت، كار مي‌كردند؛ ولي مكتب اصفهان و كلا مكتب مينياتور تا اوايل دوران نادري ادامه داشت. آنگاه جاي خود را به مكتبي داد كه به «ايراني‌سازي» معروف گرديد.
و اين ادامه ماتب مينياتوري است؟
«ايراني‌سازي» را در مقابل «مينياتور» نامگذاري كرده‌اند؛ زيرا آنچه قبلا به نام نقاشي ايران معروف بود، بعضي‌ها به اشتباه و تسامح «چيني‌سازي» مي‌گفتند، درحالي كه چنين نبود. اُسّ و اساس مينياتور از زمان «ماني»، ايراني بود و كاري با چين نداشته است؛ منتها چون قسمتي از مينياتورهاي ماني را شاگردان او به چين منتقل كردند (آن هم در يكي از شهرهايي كه زبان فارسي داشته و هنوز هم به زبان فارسي مكالمه مي‌كنند)، چنين چيزي شايع شده بود.
از اواسط نادر به بعد دست‌يازيدن به كار مينياتور موقوف و ممنوع شد و مدت ۲۰۰ سال اين شاخة هنري با هو شدن به نام «چيني‌سازي»، متروك ماند و ضايعه‌اي به اين كار ارجمند وارد شد كه در اواخر قدري تنزّل پيدا كرده بود و به حال تعطيل درآمد.
چرا موقوف شد؟
به دليل دهن‌كجي نقاشاني كه به آن شيوه كار مي‌كردند، مثل مكتب هنري «دورة بازگشت» در ادبيات كه در زمان مشروطه هو شد. هنرها هم زير و بم داشته‌اند و دوران مختلفي را پشت سر نهاده‌اند.
در مكتب اصفهان، رضا عباسي چه جايگاهي دارد؟
رضا عباسي از اساتيد درجه اول زمانش به شمار مي‌آمد و امروزه كارهايش جنبه تاريخي پيدا كرده و شهرت و اعتبارش جهاني است. او از استادان معتبر مكتب اصفهان است و در مجلس‌آرايي به سبک پيشينيان، اين مکتب را به حد اعلاي ترقي رسانده است؛ و اين نشده مگر به مدد لطافت و جاذبه و تناسب الوان ملايم و قسمت‌بندي در تجسم اشيا و اشخاص و مناظر. قدرت او در قلم‌گيري و ظرافت سليقه و آفريدن نقشهايي که در عين دارا بودن اوصاف «مينياتوري» (يعني سبک صفوي)، ويژگي‌هاي شباهت در قيافه‌ها را هم دارد، به حد کمال است. افزون بر مجلس‌آرايي (يعني نقش‌آفريني يک موضوع خاص مرکب از اشخاص و اشياي مختلف در يک صحنة نقاشي)، او در ساختن تک‌صورت‌ها و نگاره‌هاي دوصورته و سه‌صورته نيز سبک مشخص و والايي دارد که پيش از او به اين شيوه و سياق سابقه نداشته است. در برخي از آنها هم اندکي متأثر از شيوة غربي است و به حدي در اين سبک توانايي نشان داده که در تراز نقاشان بزرگ جهاني قرار گرفته است.
عباسي معمولا رقمش را با ياء کوچک(ء) به صورت «رضاء عباسي» در کنار آثارش قرار مي‌داده و با اين حال خيلي‌ها او را با عليرضا عباسي خطاط اشتباه مي‌گيرند، در حالي كه نسبتي با هم ندارند؛ گرچه عليرضا عباسي هم گاهي به ندرت نقاشي هم مي‌كرد. در «صورالكواكب» كه من دارم، زيرش امضاي عليرضا هست. رضا عباسي شاگرداني را هم پرورش داده كه هر يک در جاي خود از استادان بي‌همال و بزرگ به شمار مي‌آيند؛ از آن جمله‌اند: «معين مصور»، «افضل‌الدين حسيني»، «شفيع عباسي»، «شيخ عباسي»، «محمد يوسف» که در تک صورت‌نگاري و شبيه‌سازي و آرايش مجالس استاداني نامور بوده‌اند.
اجازه مي‌دهيد برويم سراغ همين اشخاص؟
حرفي ندارم.
اول از همه معين مصور.
او به نظرم اصفهاني است و به «آقامعين» يا «آقا معينا» هم معروف است و كارهاي زيادي انجام داده است كه مكرر ديده‌ام و چيزهاي خوبي است؛ از جمله چند تصوير از استادش رضا عباسي و شاه‌عباس كشيده است. چند كتاب هم كار كرده. سبكش بين‌بين است؛ يعني شيوه‌اي ميان مينياتور و طبيعت‌سازي.
افضل‌الدين حسيني.
افضل‌الدين حسيني از نقاشان بزرگ صفوي و جزو اساتيد درجه اول آن زمان است. احتمالا اصفهاني است و كارهايش نه مينياتور كامل است و نه ايراني‌سازي. به هر حال هنرمند خوبي بود و به «مكتب اصفهان» رونق بخشيد. پسرش هم خوشنويس بود و يك كتابش در موزه ملك نگهداري مي‌شود.
شفيع عباسي.
محمد شفيع شاگرد رضا عباسي است و جزو استادان درجه اول روزگار است كه در خط و نقاشي دست داشت. كارهايش بسيار عالي است و مورد توجه شاه‌عباس بود. عمده كارش صورت‌سازي است و حيوانات را عالي مي‌كشيده. يك نقاشي از او دارم كه شيري را از پشت و در حال حركت ترسيم كرده است. توانايي‌اش در همين تصوير پيداست. رقمش اين بود: «محمد شد شفيع هر دو عالم» يا «کمينه، محمد شفيع اصفهاني».
محمد يوسف.
محمد يوسف از نقاشان مکتب اصفهان و پيرو سبک رضا عباسي است. با محمدقاسم و محمدعلي نگارگر به يك شيوه كار مي‌كرد. خوشبختانه آثار بسياري از او مانده است؛ ازجمله چند شاهنامه.
و حالا ديگر نوبت شيخ عباسي است.
او هم از شاگردان بزرگ رضا عباسي است و همچنان‌كه گفتم، در تک صورت‌نگاري و شبيه‌سازي و آرايش مجالس استاد بود. يك كارش، رفتن سفير هند به خدمت شاه‌عباس دوم صفوي است با رقم «بهاء گرفت چو گرديد شيخ عباسي».
*از نقطه تا نگار