skip to Main Content
هواي پاك – فضاي سبز

گر آدمي نكند شكر نعمت دادار

نه در خور است كه آيد ز فيض ، بر خوردار

به شكر نعمت حق كوش دم بدم زيرا

كه هست نعمت يزدان فزون ز حد شمار

يكي ست ز آن همه نعمت هواي خوب و لطيف

كه روحِ تازه به تن در دمد مسيحا وار

صفاي روح به ما بخشد و سلامت تن

فضاي سبز و هواي لطيف و صحبت يار

چنان كه شاد كند لحظه هاي هستي را

نشاط باغ و صفاي گل و نسيم بهار

هواي پاك به پاكيزگي رساند جان

فضاي سبز به خرم دلي كشاند كار

هواي پاك به اعصاب ما دهد تسكين

فضاي سبز به ابصار ما دهد انوار

هر آن ديار كه گشت از هواي خوش محروم

درو نزيست به خوبي و خوشدلي ديّار

رهين منت ِ آب و هواست صحتِ تن

وزين عطيه بود روح ، ايمن از تيمار

فضاي سبز گشايد ز پاي خاطر بند

هواي پاك زدايد ز لوح ِ دل زنگار

ز تندرستي و حفظ حيات شد مهجور

كسيكه زيست در آب  و هواي نكبت بار

قرينِ عيش و نشاط آمد و نديم  سرور

هر آن كه رفت به خرّم ديار بهجت يار

محيط زيست روا باشد ار بود سالم

و گرنه هست به هر گوشه اش دو صد بيمار

محيطِ زيست نبايد بود دَوارانگيز

در ازدحام و هياهوي خارج از معيار

فغان ز كثرت «گردونه» در خيابانها

به ويژه چون كند از دود، آسمان را تار

كزين سُموم بلاخيز در مسير نفس

همي رسد به سر و سينه آفت بسيار!

به شهر در خطر افتد سلامت تن و جان

ازين سموم پراكنده نفوس آزار!

مصيبتي بود اين ماجراي آفت خيز

كه چاره جوئي آن شد وظيفتي دشوار

رواست كاهش گردونه ها به روي زمين

شود كشيده به زير زمين چو خطّ قطار

فضاي سبز ، دگر چاره اي ست پر تاثير

كه خوش كند به طراوت هواي شهر و ديار

وجود جنگل و باغ و گل و گياه به شهر

غنيمت است چو بر طرف جوي ، بيدو چنار

كه هر چه بيش بود موجبات خرسندي

وجود خلق ز خود بيشتر نهد آثار

خوش آن ولايت و شهري كه باشد از هر سوي

قرين آب و گل و نور و سبزه و اشجار

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.