skip to Main Content

روزنامه اطلاعات – تاريخ خبر: پنج‌شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۳- ۲۱ شعبان ۱۴۳۵ـ ۱۹ ژوئن ۲۰۱۴ـ شماره ۲۵۹۰۰

phoca_thumb_l_AmirSadeghi - Ravayatgare Shahnameh (18)
پيام منظوم استاد امير صادقي، مؤسس «فردوسي‌سراي ايران»
براي جشن نودسالگي استاد عبدالعلي اديب برومند

بنام خداوند هر دو سراي

خداوند امروز و روز جزاي

دوم، بر بزرگان گيتي درود

به هر جاي گيتي هر آنکس که بود

سوم، بر خداوند شهنامه‌ ساز

سرايندة گفته‌هاي دراز

چهارم، «برومندِ» پاکيزه‌کيش

که هرگز نکرده دلي را پريش

به پنجم، بزرگان اين انجمن

يکايک زن و مردِ پاکيزه‌تن

ششم، بر بزرگان اهل کتاب

که در راه دانش گرفته شتاب

به هفتم، اديبان و فرهنگيان

به ايران زمين تا به گرد جهان

به هشتم، همه شاعران جهان

خطيبان يكايك دلاور سران

نهم، بر بزرگانِ با خاک جفت

که هرگز کلامي نخواهند گفت

مگر گفته‌هاشان ميان کتاب

بمانده به کردار آب و گلاب

دهم، بر شهيدان راه وطن

از امروز تا روزگار کهن

که رفتند و ما را سپردند جاي

به فرمان يزدان، يگانه خداي

يکي انجمن شد ز نيکوسران

به فرّ خداوندگارِ جهان

بزرگان زِ هَر جا و هر گوشه‌اي

به چنگِ خرد هر يکي توشه‌اي

نشستند اينجا به پهلوي هم

ز هر دانشي يا زِ هَر بيش و کم

«اديب برومند»شان پيشرو

که گويد سخن‌ها همه نو به نو

برومند مردي، اديبي بزرگ

که باشد به کردار، کوهي سترگ

بزرگش بداريد و از او سخن

بگوييد هر جا به هر انجمن

سپاسش يکايک به جاي آوريد

حوالت به يزدان خداي آوريد

بزرگي که اکنون نود ساله اَست

که بر کار نيکو زده هر دو دست

به گيتي بسي رنج و سختي کشيد

و ديگر بسي گرم و سردي چشيد

مبارز به کارِ سياست چو شير

به هر جا درآيد به ميدان دلير

خرد در سر و مغز او بيشتر

به قلبِ تعصّب زده نيشتر

کتابت نمودي ز اندازه بيش

از آن شد جگرگاه او ريش ريش

ز کشور سخن گفت هر جا چو شير

نه هرگز درآورد سر را به زير

به چندين مجلّد به ديوان شعر

به آذين نمودي وطن را به چهر

گز اصفهان كرد نامش بلند

به فرّش بگويد بسي ارجمند

«اديب برومند» ما، شاعر است

به کار سخن در جهان ماهر است

يکي مرد خوش‌پوش و اهل ادب

بگويد سخن‌ها به سان رطب

کنون انجمن را به نامش زنيد

ز هر در بگوييد و هم بشنويد

کنون رونمايي کنندش کتاب

که فرموده ايشان به سان گلاب

کتابي که نامش بود «آفرين»‏

خدايا! نباشد همان آخرين

کنون «صادقي» از خداوند هور

خداوند آن اختران فکور

بخواهد که هرگز نباشد نژند

به هر آرزو هر دو دستش بلند

بماند به گيتي درون شاددل

ز درد و غمان گشته آزاددل

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.