skip to Main Content

هنگامى كه زمزمه‏ هاى تجزيه ‏طلبانه از سوى سيد جعفر
پيشه‏ ورى بنيادگذار حزب دموكرات آذربايجان در زير
چتر حمايت روسيه شوروى به قيام آن حزب بر ضد
تماميت ايران و تشكيل دولت خودمختار در آن استان
انجاميده بود، اين چكامه سروده شد و در چندين مجله و
روزنامه انتشار يافت. افزون بر اين، برگه ‏هاى چاپ شده
آن مخفيانه به آذربايجان فرستاده شد، به طورى كه از
برخى از تبريزيان و اهل اروميه دو سال بعد از ختم غائله
آذربايجان شنيدم، آهنگ‏سازان روى ابيات اين قصيده
آهنگ گذاشته بودند و در پاره‏ اى از دبيرستان‏ها، شاگردان
به صف مى‏ ايستاده و دسته‏ جمعى آن را مى‏ خوانده ‏اند.

تو اى آذرآبادگان جاودانى

ز كيد ستم‏ پيشگان در امانى

مخور غم گر از كينه دشمنانت

كنون چند گاهى است بى ‏خانمانى

مينديش اگر ساليانى به سختى

ستمديده در زير بار گرانى

مينديش چندى گر از جور گردون

دل ‏افسرده سرگرم آه و فغانى

حوادث حبابى است ناچيز و فانى

تو باقى چو رود اَرَس جاودانى

تو بر فرق اين ملك، زيبنده تاجى

تو در جسم اين مرز، نوشين‏ روانى

تو شمع دل ‏افروز شب‏هاى تارى

تو روشنگر بزم ايرانيانى

تو بر جسم ايران، سرى تاجدارى

تو بر تخت كشور شه دادبانى

تو يكتا علمدار جنگ و ستيزى

تو تنها نگهبان ملك كيانى

تو خاكى پر از كانِ لطف و صفايى

تو گنجى پر از گوهر و بهرمانى[۱]

بنازم تو را كز شكوه دلارا

به‏ يادآورِ حشمت باستانى

بنازم تو را كز پى پاس ايران

به تدمير[۲] بدخواه، بسته ميانى

«پس از پيرى و دادمردى كه دادى»

هنوز از فروغ شهامت جوانى

هنوز از پس قرن‏ها رنج بردن

نماينده تاب و توش و توانى

دريغا كه ناخوانده مهمان غم را

گذشته است چندى و تو ميزبانى

دريغا كه چون بخت برگشته مردم

به سوى ديار مشقت، روانى

دريغا كه چون گلشنى سبز و خرّم

گرفتار تاراج باد خزانى

دريغا كه چون طايرى پر شكسته

نگون‏بخت و آواره از آشيانى

دريغا كز آسيبِ تيرِ حوادث

خميده‏ قد و خسته‏ دل چون كمانى

تو اى آذرآبادگانى، در ايران

همانا كه محبوب پير و جوانى

تو همواره در دفع اعداى كشور

سلاح‏ آخته، شيردل پهلوانى

گرامى شمارند ايرانيانت

كه سرمايه فخر اين دودمانى

گهِ امن و آرام، سيمين ‏عذارى

گه جنگ و پيكار، خونين‏سنانى

به دشت تعب، رُسته در خارزارى

به بزم طرب، خفته بر پرنيانى

به برزيگرى چرب‏دست آبيارى

به سوداگرى، پخته بازارگانى

به زور و شجاعت چو شير عرينى[۳]

به سهم و صلابت چو پيل دمانى

به بزم صفا، نامور نكته‏ سنجى

به دشت وغا[۴] آهنين قهرمانى

ز ابيات فردوسى آكنده گوشى

به اشعار سعدى گشوده دهانى

به باغ وطن، نغمه‏ ها داده ‏اى سر

كه مرغ خوش‏الحان اين بوستانى

مبر نام ايران ز ياد اى برادر

كه «حب‏ الوطن» را مِهين ترجمانى

تو اى آذرآبادگان، بهر ايران

برومند فرزند والانشانى

تو در كاخ عزت، گرانمايه ميرى

تو بر بام رفعت، مهين ديدبانى

گهِ سوگِ اين مملكت، سوگوارى

گهِ عيشِ اين سرزمين، كامرانى

به غمخوارى ميهنت، غمگسارى

به خشنودى كشورت، شادمانى

تويى آن كه همچون زر تاب و بى ‏غش

نه شرمنده در بوته امتحانى

تويى مهد «زرتشت» فرخنده‏ آيين

كه بى ‏شك نظر كرده از آسمانى

تويى مهد «قطران» و «بنگاه صائب»

كز آنان سرافراز، اندر جهانى

تو از «شمس» تبريز و «شيخ شبستر»

به كرسىّ ارشاد، عارف نشانى

تويى آن نگارين بهشت زمانه

كه غرق گل و سنبل و ارغوانى

تويى آن كهن رزم گاهى كه گلگون

ز خون شهيدان جنّت‏مكانى

تويى مجلس‏ افروز آزادى ما

كه گهواره پاك آزادگانى

تويى لاله‏ گون پهن ‏دشتى دلارا

كه جولانگه اسب «ستارخانى»

كنونت سيه‏ روز خواهند جمعى

كه بينند بر فرق ما سايبانى

ز مادر جداييت خواهند زيرا

سرافراز فرزندِ پاكيزه جانى

ولى غافل‏اند از تو و نيّت تو

كه با مادر خويش، همداستانى

وگر بشنوى نغمه فرقتش را

رساننده فرياد تا كهكشانى

حذر بايدت زين گروه سيه‏ دل

ازيرا كه فرزانه و نكته‏ دانى

نگونسار كن رايت[۵] ناكسان را

كه تو درخور پرچم كاويانى

برانداز بنياد اين قوم ننگين

هم‏ اكنون كه تو نامور پهلوانى

سزد گر بدرّانى اين روبهان را

تو كز خشم، غرّنده شير ژيانى

اميد است همواره از بهر ايران

به تأييد دادار، پاينده مانى

خدايت نگه‏دارد از قصد دشمن

كه پيوسته با دوستان همعنانى

به وصفت چه خوش گفتم اين نغز چامه

كه الحق سزاوار اوصاف آنى

تو اى آذرآبادگان جاودانه

پرستش گه شاعر اصفهانى

دى ماه ۱۳۲۴


[۱]. بهرمان: ياقوت.

[۲]. تدمير: هلاك كردن.

[۳]. عرين: بيشه.

[۴]. وغا: ميدان جنگ، جنگ.

[۵]. رايت: عَلَم.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.