skip to Main Content

اين قصيده توصيف مختصريست از ويژگى‏ هاى فرهنگ به منظور ارشاد افراد كشور براى تشكل بخشيدن به يك جامعه ‏ى با فرهنگ كه بتواند در مرز و بوم خود به نيكبختى و آسايش و استقلال زيست كند. (خردادماه ۱۳۵۳)

چيست فرهنگ؟

هر كجا تافت نورى از فرهنگ
يافت فَرّى قرين شوكت و هنگ
راهِ فرهنگ پوى و خوشدل باش
كه درين ره به خير يازى چنگ
بهر انسان گر امتيازى هست
باشد اين امتياز در فرهنگ
ورنه با خورد و خواب حيوانى
آدمى را چه ارج باشد و سنگ
چيست فرهنگ؟ بينشى والا
در نگارشگهِ حيات از رنگ
رنگِ شور و نشاط و رنج و ملال
رنگ عشق و اميد و شهد و شرنگ
رنگ دلباختن به حسن و جمال
رنگ پرداختن به نام و به ننگ
رنگ آداب در شؤون حيات
رنگ رفتار در شتاب و درنگ
رنگ جان پروريدن از اشعار
رنگ نقش آفريدن از بيرنگ
رنگ كسب فرح ز جلوه ‏ى گل
رنگ درك نوا ز نغمه ‏ى چنگ
رنگ زيبايىِ جمال افروز
رنگ دانايى كمال آهنگ
از فضايل به تن دميدن، روح
وز هنرها ز دل زدودن، زنگ
ره گشودن به مهر و صدق و صفا
دورماندن ز حقد و حيله و رنگ
بانگ وُجدانِ اجتماعى را
بودن اندر زمانه گوش به زنگ
شدن از سِيرِ بوستان دلشاد
شدن از رنج دوستان دلتنگ
ننهادن به شانه‏ ى كس بار
نشدن خود به دوش كس آونگ
مِهر بر آب و خاك ورزيدن
همچو بر دلفريبْ شاهدِ شنگ
مرز تكليف را ز حّد حقوق
نيك بشناختن چو روم از زنگ
داشتن حرمت حقوق كسان
نه همين حقّ خود به نامِ زرنگ
گر به فرهنگ ملتى خو كرد
راست قامت زِيَد چو تير خدنگ
نشود روز امتحان شهمات
در تدابير عرصه‏ ى شَترْنَگ
نشود دست ابتكارش سست
نشود پاى اقتدارش لنگ
ننهد سر به پاى استبداد
نفتد زير پايه‏ ى اورنگ
نكند خيره پشت بر قانون
نه ز اِجراش جبهه پر آژنگ
نشود با فريب، شائقِ صلح
نشود بى‏حساب، طالبِ جنگ
قدر بشناسد از رجال ادب
كه به فضلند جمله پيشاهنگ
بِگريزد ز ميلِ خودكامى
نه به يك ميل بلكه صد فرسنگ
نه برقصد به سازِ هر مُطرب
نه بخواند به راهِ هر آهنگ
نه شود محوِ عشوه ‏هاى اروپ
نه كند نفىِ جلوه‏ هاى فرنگ
نه بيفتد به دامن تزوير
نه بغلتد به بستر نيرنگ
به حقيقت نظر گشايد راست
به وظيفت كمر ببندد تنگ
قوم آزاده در چنين مقياس
ملت زنده را بود همسنگ

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.