skip to Main Content
  • شعر
چو نوعروس فلک راه حجله‌خانه گرفت

سپيدة سحري جشن شادمانه گرفت

به نازمنديِ طاووس و خوشخرامي کبک

در آسمان به دوصد جلوه هر کرانه گرفت

سرود خوشدلي از بام آسمان برخاست

زمانه سرخوشي از دلنشين ترانه گرفت

چو برق تيغ جهانگيرش از فلک رخشيد

خروشِ فتح جهان، گونة فسانه گرفت

سروش عالم غيب از فراز بام سپهر

نويدبخش زمان شد، غم از زمانه گرفت

به طردِ تيره‌شب جوْر و بت‌پرستي و جهل

خجسته پرتوِ خورشيد، تازيانه گرفت

به جاي بوم ضلالت، هماي عزّ و شرف

به بامِ گيتيِ آشفته، آشيانه گرفت

ز مادري مَلَک‌آئين بزاد فرزندي

که از خداي احد، برترين نشانه گرفت

مِهين خزانة خلقت به حکم بارخداي

درخششي دگر از گوهري يگانه گرفت

يگانه گوهر تابان عالم ملکوت

گزيده جاي، به رخشانترين خزانه گرفت

«محمد» آمد و شد نخلبندِ باغ وجود

درخت دين، به مراعات او جوانه گرفت

به خاکبوس ِ مبارک قدوم فيروزش

خدا فريشتگان را بدو روانه گرفت

به يُمن رحمت پوياي بيکرانة وي

جهان سعادتِ پاياي جاودانه گرفت

هر آنچه طاير قدسي در آسمانها بود

برين درخت همايون نشست و لانه گرفت

ره نجات سپرد آن کسي به سوي بهشت

که تيرِ مهرِ وي اندر دلش کمانه گرفت

سريرِ شهره اميرانِ مار منظر را

ز يُمن بعثت او خيلِ موريانه گرفت

بهينه خلق در آغاز بعثتش آن بود

که بار خدمتش از جان و دل به شانه گرفت

نداشت سقف و ستوني بناي دين حنيف

بر او پيمبر ما سقف و استوانه گرفت

نبود بام و در، احکام آسماني را

هم از شريعت اسلام ، آسمانه۱ گرفت

از آن مقام بلندي که حق بدو بخشيد

فرشته در قدمش سر بر آستانه گرفت

خجسته زيور فردوس، طُرفه طاووسي است

که از کرامتِ دست وي آب و دانه گرفت

«اديب» لطف زبان‌آوري از او آموخت

چنان که شمع، شب‌افروزي از زبانه گرفت

___________________

۱- آسمانه: سقف

codex19x