skip to Main Content

گفتاری پیرامون شعر پژمان بختیاری

 


به قلم استاد ادیب برومند و شعر استاد در وصف قوم بختیاری… (به مناسبت درگذشت عبدالعلی ادیب برومند، چهره برجسته ادبی و سیاسی معاصر و از اعضای جبهه ملی)

      عبدالعلی ادیب برومند شاعر دفترهای شعر نامه های وطن، روزگار دژم، پیام آزادی، حاصل هستی، گلهای موسمی و راز پرواز است. تصحیح دیوان حافظ، تصحیح و بازنویسی داستان های رستم و اسفندیار، سیاوش و سودابه، به پیشگاه فردوسی، هنر قلمدان و تراز سخن از دیگر آثار اوست. ادیب برومند متولد سال ۱۳۰۳ در شهر گز برخوار اصفهان بود و در ۲۳ اسفند۹۵ درگذشت.

   …در مهر ماه سال ۱۳۸۲ به پیشنهاد انجمن ادبی پژمان بختیاری دشتک و به همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان چهارمحال بختیاری «کنگره بزرگداشت پژمان بختیاری شاعر بزرگ معاصر» در شهرکرد برگزار گردید. در این همایش اساتید صاحب نام شعر و ادب از سراسر کشور مقالات و سخنرانی های خود را ارائه دادند.

  ازجمله این اساتید زنده یاد ادیب برومند بود که در مقاله ای تحت عنوان «گفتاری پیرامون شعر پژمان بختیاری» به زیبایی و استادی تمام، ویژگی های شعر پژمان بختیاری را بیان کرده است. این مقاله در فصلنامه فرهنگ بام ایران(سال ۱۳۸۳) و در کتاب استاد برومند به نام «فراز سخن» (سال ۱۳۹۳) و گزیده ای از آن نیز در کتاب «زندگی و اشعار پژمان بختیاری» (منتشره سال ۱۳۹۴) آمده است.

کنگره پژمان بختیاری ـ 1382سخنرانی ادیب برومند در کنگره بزرگداشت پژمان بختیاری ـ شهرکرد ۱۳۸۲

گفتاری پیرامون شعر پژمان بختیاری

 ادیب برومند

  زبان شعر امروز وامدار دوران نوزایی سبکی‌ست که در میانه‌های قرن دوازدهم در انجمن ادبی مشتاق اصفهانی پی‌ریزی شد و طومار سبک هندی را در اندک زمانی درنوردید.  این سبک عبارت بود از بازگشت به شیوه گفتار استادان بزرگی که معیار شیوایی و رسایی را از عهد «فردوسی و عنصری» به بعد به دست داده و آثار فاخر و دلپسندی به یادگار نهاده بودند.

از وقتی که در اواسط دوران صفوی «سبک اصفهانی» که در جای خود زیبا و دل‌انگیز و دارای مضمون‌های حکیمانه و دلنشین بود و در نتیجه سیر و سفر شاعران و مراوده با هندوستان به غلظت و باریک‌اندیشی‌های مرتاضانه گرایید و به «هندی» مبدل شد.

زبان فصیح و بلیغ شعر فارسی که پس افکند سده‌ها کار و ممارست و آزمایش و تمرین استادان گذشته بود جای خود را به زبانی ناشیوا و غلیظ و مبهم و عاری از دستور زبان شعر داد و پهنه صاف و هموار آن را به سنگلاخی دست و پاگیر جابه‌جا گردانید، راه بازگشت در حقیقت رستاخیزی بود بر ضد آن مکتب و اگر این قیام و خیزش صورت نپذیرفته بود، زبان امروز ما هرگز شسته رُفتگی کنونی را نداشت و رها از قید و بند مضمون‌های معماگونه و کسالت‌آور نبود و ما نمی‌توانستیم به فصاحت و شیرینی زبان امروز شعر بگوییم وسخن بسراییم.

خوشبختانه در انجمن مشتاق شاعرانی برخاستند که پرچمدار مخالفت با سبک هندی و منادی مکتب پیشینیان شدند و هر روز بر عده آنان افزوده گشت و ذوق عمومی شعرگویان و شعردوستان، کم کم سکه سبک هندی را از رواج انداخت و مدت دویست سال به کلی متروک گردانید. از عهد «زندیه» تا دوران مشروطیت شاعرانی نظیر «مشتاق، عاشق، آذر، هاتف، صباحی، مجمر، سحاب، نشاط، صبا، قاآنی، فروغی، شیبانی، سروش» و عده ای دیگر از شاعران گرانمایه بنیادگذار و پیرو مکتب «بازگشت» بودند و زبان فارسی را در سیاق شعر و شاعری به راه مستقیم و هموار هدایت کردند.

خدمت ستودنی شاعران یاد شده به ادبیات منظوم از آن بابت بود که گفته شد، ولی ناخشنودانه اینان در پیروی از شیوه شیوای استادان پیشین، در تقلید از محتوای شعر هم به تقریب، همان‌گونه عمل کردند و دریچه‌های تازه‌ای از تفکرات شاعرانه را بر روی دوستداران ادب نگشودند. چنان که در قصیده سرایی همان ستایشگری‌های رایج در زمان‌های پیش را دنبال کردند و در انواع موضوع‌های دیگر همان روش‌های سابق را پی گرفتند.

خوشبختانه عصر مشروطیت فرا رسید و دگردیسی‌های سیاسی و اداری و اجتماعی در شعر هم اثر گذاشت و زبان فارسی که مدتی بود از کوره راه سبک هندی بیرون آمده، در شاهراه فصاحت حرکت می‌کرد، آمادگی خود را برای پروراندن افکار نو و اندیشه‌های ترقی خواهانه و تغییرات تازه و احساسات ملی و تحولات اجتماعی نشان داد و از آن پس شاعران روشن‌اندیشی که اقتضای زمان را دریافته بودند، با استفاده از زبان معیار به شاعری و طرح تفکرات اصلاح‌طلبانه و آزادی‌خواهانه‌، پرداختند و مکتبی که به این ترتیب پایه گرفت «سبک مشروطه» نامیده شد. از جمله شاعران این مکتب در سطوح مختلف می‌توان از «ادیب الممالک فراهانی، ملک‌الشعرای بهار، ایرج میرزا، جلال‌ الممالک،؛ عارف قزوینی، ادیب‌ السلطنه سمیعی، عشقی همدانی، فرخی یزدی، حسین مرور، حسن وثوق (وثوق‌الدوله)، وحید دستگردی» نام برد. در این مکتب دیدگاه‌های متنوعی در موضوع‌های گوناگون به ظهور رسیده شعر را از نظر محتوا و مضمون و بیان شاعرانه و زبان مأنوس ترقی داد و چشم‌اندازهای زیبنده‌ای را در بازگویی نظریات اجتماعی و عواطف میهنی نمایان ساخت.

  مکتب مشروطه، شاعران بزرگی را پرورش داد و شعر و شاعری را در جهت پیشبرد جامعه به سوی تکامل و تعالی رهنمون گردید، چنان‌که بیشترین تاثیر را در مسیر آزادی‌خواهی و تجدد طلبی و اقتباس تمدن عصری و روشن کردن افکار عمومی از خود به جا نهاد.

   این مکتب بعد از سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ که بار دیگر شکوفایی یافت تا زمان ما رونق خود را پاس داشته و هنوز شاعران برجسته و نام‌آور معاصر پیرو این مکتب‌اند. هر چند در اثر پاره‌ای از کجروی‌های بدعت‌گونه، هرج و مرج بی‌سابقه و مسخره‌مانندی در شعر و نثر فارسی امروز به وجود آمده ولی درگیراگیر این آشفتگی و خوان یغمای شعر و ادب، مکتب مشروطه نه تنها اصالت خود را حفظ کرده و از مسیر خود به بیراهه منحرف نگشته بلکه با کژراهگی‌های غربی مأبانه و تقلیدی، دست و پنجه‌ای هم نرم کرده است.

سبکی که در برابر این مکتب خودی نشان داده، به عنوان نوپردازی شهرت یافته که در آن ویژگی‌های شعر اصیل به کنار زده شده است و از مختصات آن شکسته شدن وزن و به کنار افکندن قافیه است و چون دارای قاعده‌های معینی نیست اطلاق سبک بر آن جای تامل است. چنان‌که گاه عاری از وزن و قافیه و معناست و نثری است مبهم و از لحاظ دستوری غلط ولی پاره‌ای از سروده‌های این سبک دارای وزن و معناست وبا وجود شکستگی افاعیل عروضی و کوتاه و بلندی مصرع‌ها، می‌توان به عنوان «شعر واره» از آنها نام برد و از شنیدنش محظوظ شد.
***

     روانشاد «حسین پژمان بختیاری» همراه کاروان مکتب مشروطه حرکت کرده است که شعرش به مقتضای زمان بیان‌کننده احساسات عالی بشری و مبتنی بر جامعه‌شناسی و اندیشه‌های عصری است نه برای مصلحت شخصی که سودی بر آن متصور باشد. او شعر را به خاطر عشق و عشق را به رهنمایی شعر خواسته و برگزیده است و گفته‌هایش همچون آیینه‌ای است که واقعیات فکری و احساسی او را نمایان می‌سازد.

   شعر پژمان نئوکلاسیک است؛ بدین معنا که در عین رعایت اصالت شعر فارسی در اسلوب پیشین، نوآوری‌هایی در صورت و معنای شعر خود ارائه نموده و نشان داده است که شاعر عصر خویش است و به شیوه مطلوب زمان شعر می‌گوید. شیوایی و رسایی که از ویژگی‌های شعر خوب است؛ در آثار او موج می‌زند و تعقید و ابهام که از عیب‌های شعر و نثر به شمار می‌رود، در اشعار وی دیده نمی‌شود.

   پژمان به حکم وراثت و زاده شدن از مادری شاعر به نام «ژاله قائم مقامی» خلقاً و فطرتاً شاعر آفریده شده،‌ به طوری که می‌توان گفت سراپای وجودش شعر است. اشعار او حاکی از وجود شاعری است عاشق پیشه و زیباپرست که هرچه را زیبا و خاطر فریب دیده، از چهره ماهرویان گرفته تا مناظر فرح‌بخش، همه تأثرات خود را در کالبد شعر ریخته و به شیرین‌ترین و دلاویزترین طوری ادا نموده است.

    شعر پژمان نمونه بارزی است از نواندیشی و نوپردازی که بدون درهم ریختن اسباب و عواملی که لازمه زیبایی سخن و ارکان اساسی شعر است، گفته‌هایی نغز، فراخور درک و فهم و سلیقه معاصران با ذوق سروده و خدمت خود را به ادب فارسی ایفا کرده است. نگاهی به اشعار پژمان به ما می‌نمایاند که عشق همواره در سینه این شاعر جوش می‌زند و شعرش ترجمان عشق آتشینی است که پیوسته دمساز اوست. عشق برای وی زندگی‌ساز و امیدآفرین است و در ژرفنای وجودش نشاطی زوال‌ناپذیر ایجاد کرده است.

    در شعر پژمان در هر دوره از زندگی که زیسته و سخن سروده، طراوت جوانی و شادابی احساس می‌شود و انسان را شکفته خاطر می‌سازد. او با وجود ناخرسندی‌اش از وضع زندگانی که بیشتر مربوط به دوران کودکی و نوجوانی و جدایی اصلاح‌ناپذیر پدر و مادرش از یکدیگر است، لحن ناله و شکایت‌گزاری در اشعار خود کمتر دارد و این همه از دولت سر، حکمرانی، عشق است که در هر برهه از زندگی بر وجودش استیلا داشته است.

    او به‌طور کلی نسبت به عالم هستی و زندگانی این سرای سپنجی خوش‌بین نیست ولی لحن شاعرانه وی این بدبینی را طوری ادا نمی‌کند که آدمی را یکسره به کوره راه دلسردی و نومیدی بکشاند. پژمان ناهمواری‌ها و نابهنجاری‌ها و بی عدالتی‌ها و ترقیات فراتر از استحقاق افراد را در جامعه نکوهش می‌کند، اما این به گونه‌ای نیست که آتش امید را در دل انسان به کلی خاموش سازد.

   او در این عالم چیزی را شرط چیزی نمی‌داند و کلاً این افت و خیزهای بی‌حاصل را به مسخره می‌‌گیرد ولی از هر موضوعی نتیجه‌‌های حکیمانه به دست می‌دهد.  آنجا که با صراحت از دوران بی سرو سامانی خود تا سی‌سالگی بیان حال و احوال می‌کند، آدمی را متأثر می‌سازد و چون در کودکی، پدر خود را از دست داده و از محبت مادر سهمی نداشته است و پیش نامادری می‌زیسته و قیّمش سرداری خودخواه و به تأمین رفاه او بی‌اعتنا بوده است، عقده‌هایی در دلش ریشه دوانیده که در نتیجه آن همواره یک نوع حقارتی در خود احساس می‌کرده است.

   این موجب آن شده که در پاره‌ای از اشعارش قدر خویش را نشناسد و مقام شامخ خود را در سخن سرایی پاس ندارد؛ در حالی‌که بایستی شاکر می‌بود که در ازای آن ناکامی‌ها، شاعری توانمند شده و جاودانگی آثارش جبران کمبودها را کرده است.

وعده‌های سر خرمن به من افشاند و بداشت
تا به نُه سالگیم در بر خو ناخرسند
دستِ کوتاه منِ غمزده ز آن شاخ بلند
نه گلی چید و نه دردامن او بافت‌بری
یک پشیزم ز همه مال پدر بهره نشد
که نه بودم سندی نه زتمول خبری
مال من در کف او، جان من اندر کف او
ناتوانی چه کند آخر با زوروری؟
حس خود کوبی و خجلت‌زدگی شاخ مرا
سوخت چونان که بر او ماند نه برگی نه بری

   پژمان شاعری توانا، درس خوانده و دانشمند و آگاه از رموز سخن سنجی است که در نتیجه سال‌ها ممارست و مطالعه و تحصیل فنون ادبی به پایه استادی رسیده است. عده‌ای از همراهان وی در کاروان مکتب مشروطیت عبارتند از: «صادق سرمد، امیری فیروزکوهی، رهی معیری، نصرت‌الله کاسمی، گلچین معانی، ابوالقاسم حالت» که برخی از اینان از جمله پژمان در انجمن حکیم نظامی از محضر وحید دستگردی استفاده می‌کرده‌اند.

   پژمان نوسرایی را در بیان مطالب نو وشفافیت گفتار و صراحت در ذکر مکنونات ضمیر می‌داند و در دوبیتی‌های پیوسته و شکل‌های تازه‌ای از ترادف ابیات سخنان موزون و مقفا و دلپسند می‌سراید. به موجب آنچه درپیشگفتار کتاب «کویر اندیشه» نوشته است، مُثله کردن بحرها و حذف قوافق و نفی موسیقی زیبای شعر فارسی را خیانتی اغماض‌ناپذیر به ایران و ایرانی می‌شناسد.

   بیشتر اشعار پژمان، غزل و قطعه و دوبیتی‌های پیوسته است. به مثنوی توجهی ندارد و قصیده‌های او که فراوان نیست، اکثر به شیوه قطعه‌سرایی است؛ یعنی یک قطعه طویل است که در آن حکایتی را بیان و موضوعی را گزارش می‌کند. از قبیل قصیده‌هایی که در شرح حال خود و نابسامانی‌های دوران کودکی و نوجوانی خویش سروده است.   غزل‌هایش کوتاه و بیشتر عاشقانه است و در آنها سادگی، لطافت، بی‌ریایی و واقعیت‌ نمایان است. آنچه می‌سراید، طبیعی و بیان حال اوست و ساختگی نیست.

دارم هزارگونه شکایت ز دست دوست
دردا که ناله راه تکلم گرفته است
بیزارم از علاقه و ابراز عشق تو
کو رفته‌رفته رنگ ترحم گرفته است

منم و یک دل حساس خدایا چه‌ کنم
یک دل خسته و یک شهر تمنا چه کنم
همه شورم همه عشقم همه سوزم همه درد
عاشقم‌عاشقم ای راحت دل‌ها چه کنم
دیشب ای عطر گل، ای نور مه از پیش نظر
رفتی و نعره زدم من که خدایا چه کنم

از که نالم، بر که نالم کاندرین خاموش جای
نیست گوش باز و ما را هم سر فریاد نیست

عشق هم دلبسته جاه است و تاخسرو بجاست
بهرمند از بوسه شیرین لب فرهاد نیست

   در قطعه‌سرایی، پژمان دستی قوی دارد و نتیجه‌های متفکرانه و آموزنده‌ای که از این قطعه‌ها برداشت می‌شود، ژرف‌بین بودن شاعر را در شئون گوناگون به نظر می‌رساند:
دامن صبر و تحمل چاک شد
زین سپس دامان غم را چاک کن
شام غم را با صبوری نور ده
اشک خود را با تبسم پاک کن
از بهار، از باده عشق و صفا
گفتگوها با دل غمناک کن
تا زهر خارت دو صد گل بشکفد
فطرت افزون طلب را خاک کن
از حسد، از کینه، از حرص و غصب
تا توانی لوح دل را پاک کن

    پژمان در ساختن ترکیبات نغز و تشبیهات زیبا و توصیف‌‌های دل‌انگیز چیره‌دست و تواناست و عنصر تخیل در آثار او جایگاهی شایسته دارد. برخی از ترکیبات که در شعر خود به‌کار بسته، عبارت است از: آهنین جگر، شاه‌مرد، تملق‌گر، شیرین بوی، عشق‌آور،‌ شکر بوسه، تَروَر، ستمبر، یاوه‌درا، دورنشین،‌ یاری‌گستر،‌ کامور. از تشبیهات: گیسوی بلوطی رنگ، بلورین شانه، آسمانی جلوه…

بربلورین شانه، گیسوی بلوطی رنگ او
سایه‌ بیدی‌ست کاندر آب روشن گوهریست
روح‌پرور پیکرش در پرنیانی بسترش
چون گلی برسینه‌ای، چون آتشی در مجمریست

در پاره‌ای از اشعار پژمان، طنز ملیحی در حین جدی بودن نهفته است؛ مانند قصیده «ورود به قرن‌ها دور» بدین مطلع:

خوش آن زمان که نام قضا و قدر نبود
وز نقشبند عالم هستی خبر نبود

یا این دو بیت:
ناتوان مردی با همسر خویش
گفت روزی ز سر منفعلی:
هوس مرد شدن داری؟ گفت:
بهر خود نه، ز برای تو بلی

     روی هم، پژمان شاعری است که حرفهایی گفتنی برای گفتن دارد؛ ولی یک هدف مشخص فکری و مرامی در مسیر آثارش مشاهده نمی‌شود، زیرا چنان که در پیشگفتار کتابش گفته، برای خود وظیفه یا به اصطلاح امروز رسالت ارشاد و رهبری قائل نیست.

   من با پژمان در انجمن ادبی فرهنگستان که به ریاست مرحوم ادبی‌السلطنه سمیعی تکمیل می‌شد، در سال‌های ۱۳۲۹ آشنا شدم ولی در سال‌های اخیر زندگانی او با هم دوست شدیم و رفاقتی پیدا کردیم. در طی سالیان او را مردی آرام و متین، بی‌ریا و عاری از کین و حسد و پای‌بند دوستی یافتم.    شعر خوب را از سردقت می‌شناخت و تحسین می‌کرد و از شعر متوسط بیزار بود. در سالخوردگی هم از عشق و عاشقی دم می‌زد و چنان می‌نمود که هنوز دلی به گرو دارد. در محفل دوستانه مردی خوش صحبت و خوش اخلاق و گشاده‌روی بود. چنان که به عکس در کار اداری به قول همکارانش کمی خشن می‌نمود.

   به ایران و ایرانی دلبستگی فراوان داشت و به همین جهت نسبت به نغمه ناساز تجزیه طلبی در آذربایجان تنفر و تأثر خود را در چند شعر باز نموده است؛ از جمله در «پیام به استالین» و قصیده آذربایجان افزون بر این‌ها در ترکیب بند«پاسخ یعقوب به خلیفه عباسی» حمیت ایرانی خود را نشان داده و اثری مؤثر و با روح آفریده است. در شعری با صداقت و بی‌ریایی گفته است:

اگر ایران بجز ویرانسرا  نیست
من این ویرانسرا را دوست دارم
نوای نای ما گر جانگدازست
من این نای و نوا را دوست دارم…

    پژمان نسبت به خدا و ائمه معصوم اعتقادی کامل عیار داشت و اشعار نغزی که در ستایش حضرت علی (ع) گفته، گواه این مدعاست.  از جمله برتری‌های اخلاقی وی، گذشت نسبت به کسانی است که با او بد کرده‌اند، مثلا با این که «جعفرقلی خان» سردار سعد که از خویشاوندان نزدیک اوست در هنگام قیم بودن از صرف مال موروثی پژمان در حق وی دریغ می‌ورزیده است، پس از درگذشت «سردار»، ماده تاریخی برایش سروده و از بدی‌هایش اغماض کرده است.

عبدالعلی ادیب برومند ۱۳۸۲ 

منابع: ۱- ادیب برومند، گفتاری پیرامون شعر پژمان، فصلنامه فرهنگ بام ایران، فرهنگ و ارشاداسلامی چهارمحال بختیاری، شماره ۱۸، بهار ۱۳۸۳، صص، ۶ الی ۹٫
۲ـ زندگی و اشعار پژمان بختیاری، پژوهش و تدوین رضا بهرامی دشتکی، نشر سامان دانش، تهران، بهمن ماه ۱۳۹۴ ص ۱۲۷ الی ۱۳۱

وسروده ای از استاد ادیب برومند در وصف قوم بختیاری:

درود باد زِ من ایلِ بختیاری را
خجسته مردمِ ایران‌ پرستِ کاری را
درود باد به قومی که در حوادثِ دهر
به دستِ هم‌وطنان داد، دستِ یاری را
به روزِ معرکه بنشست بر سمندِ مراد
نمود تازه، کهن رسمِ شهسواری را
به روزِ حادثه برخاست همچو شیرِ ژیان
فزود سُلطه‌ ی سلطانِ بیشه زاری را
زِ بهرِ پاسِ وطن روزِ گیر و دارِ نبرد
نَبُرد ره به گریز و شکست، خواری را
دلاورانه به‌ پاخاست روزِ حادثه‌خیز
گرفت قلّه‌ ی تسخیرِکوهساری را
به یک دو حمله برون راند از سوادِ وطن
به نورِ همت و ایمان گروهِ تاری را
به نامِ مادرِ میهن نمود سینه سپر
به دوش بُرد گران‌ بارِ جانسپاری را
در اوجِ غیرت و همّت زِ سربلندی و ناز
به‌ سنگ زد سرِ تسلیم و شرمساری را
زِ خونِ غیرتِ ملّی که در رگش جاریست
زِ چهرِ مامِ وطن کرد، رخ‌نگاری را
چه طرفه منظره‌ ها بینی از نبردِ حیات
چو نیک درنگری کوچِ خانواری را
به کوچ‌ های زمستانی و بهاری برد
چه رنج‌ ها که نفرسود بُردباری را
دوان دوان پیِ احشام و بانگِ زنگله‌ ها
بود مصاحبِ وی گَردشِ صحاری را
گهی رَوَد به فراز و گهی فتد به نشیب
به پای، رُفته گذرگاهِ خار زاری را
به کوچگاه روانست و نی به لب گهگاه
کند به زمزمه‌ ای شکرِ ذاتِ باری را
بود به دوشِ زنان بار و کودک و اسباب
نشان‌ دهنده به شو رسمِ دستیاری را
به راهِ نهضتِ مشروطه قد علم کردند
به جبر، چیره نمودند اختیاری را
زدند تیشه به بیخِ درختِ استبداد
به شاهِ مستبد افزوده رنجِ خواری را
به راهِ خدمتِ آزادگی و آزادی
گرفته دامنِ توفیق و کامگاری را
هزار گونه ملامت نثارِ شه کردند
همان به خلوتِ بیگانگان حصاری را
سرانِ ایل نمودند در چنین ایام
زِ خویش همت و عزم و خردمداری را
«ادیب» از سرِ کلکِ حماسه‌سازِ وطن
نمود منزلتِ ایلِ بختیاری را

منبع 

 

نشست مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب به یاد عبدالعلی ادیب برومند – بخش دوم

۱۴۸اُمین نشست مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب «به یاد عبدالعلی ادیب برومند» شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۹ – بخش دوم

سخنرانان بخش دوم:

دکتر امیربانو کریمی

دکتر میرجلال الدین کزازی

دکتر هومن یوسفدهی

نشست مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب به یاد عبدالعلی ادیب برومند – بخش اول

۱۴۸اُمین نشست مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب «به یاد عبدالعلی ادیب برومند» شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۹ –

بخش اول

سخنرانان بخش اول:

دکتر اصغر دادبه

دکتر محمدرضا راشد محصل

دکتر حمیدرضا قلیچ خانی