skip to Main Content
تقديم به مادرم

اى مادر من، اى به تو روشن بصر من

يكسر به فداى تو همه جان و سر من

اى مام به مهر تو مرا دل تپد از شوق

چون روى تو در ديده شود جلوه‏ گر من

گفتار تو ضبط است به گوش دل و جانم

رخسار تو نقش است به لوح بصر من

روى تو بود آينه صبحِ اميدم

ياد تو بود مونسِ شام و سحر من

اى مادر دلبسته به مهر پسر خويش

وى همسر شايسته ز بهر پدر من

سرسبزْ نهالى شدم از شير تو سيراب

اى از تو همه ساق و بُن و برگ و برمن

ياد تو از آن روست مرا رهبر امّيد

كز دوره طفلى تو شدى راهبر من

ز آن رو كه بسى شب‏ها، خفتم به برتو

ياد تو كنون هر شب، خسبد به برمن

باشم ز كنار تو يكى شاخه نوخيز

اى من به فداى تو تناور شجر من

يك چند گرت من گل رخسار نبينم

گويى كه دو صد خار خلد در جگر من

سرمايه ی اخلاقى من از كَرم توست

اى گنج گرانمايه ی بس معتبر من

از توست گَرَم تربيت و فضل و كمالى ‏ست

از توست همه دانش و علم و هنر من

از پرتو مهر تو و دريا دلى توست

اين طبع سخن پرور و كان گهر من

دادى ‏تو مرا روز و شب از شيره جان قوت

اى شير تو نيروى تن مايه‏ ور من

بس رنج كشيدى كه به بار آوريَم ليك

همپايه رنج تو نباشد ثمر من

از سوز دل و تابش غم سوخته بودم

گر سايه ی مهر تو نبودى به سر من

من مرغ نواسنجم و هرگز نشود باز

جز در افق ميل و رضاى تو پرمن

اشعار «اديب» ار چه تر و تازه كند روح

در خورد نثارت نبود مشك‏تر من