اى مادر من، اى به تو روشن بصر من
يكسر به فداى تو همه جان و سر من
اى مام به مهر تو مرا دل تپد از شوق
چون روى تو در ديده شود جلوه گر من
گفتار تو ضبط است به گوش دل و جانم
رخسار تو نقش است به لوح بصر من
روى تو بود آينه صبحِ اميدم
ياد تو بود مونسِ شام و سحر من
اى مادر دلبسته به مهر پسر خويش
وى همسر شايسته ز بهر پدر من
سرسبزْ نهالى شدم از شير تو سيراب
اى از تو همه ساق و بُن و برگ و برمن
ياد تو از آن روست مرا رهبر امّيد
كز دوره طفلى تو شدى راهبر من
ز آن رو كه بسى شبها، خفتم به برتو
ياد تو كنون هر شب، خسبد به برمن
باشم ز كنار تو يكى شاخه نوخيز
اى من به فداى تو تناور شجر من
يك چند گرت من گل رخسار نبينم
گويى كه دو صد خار خلد در جگر من
سرمايه ی اخلاقى من از كَرم توست
اى گنج گرانمايه ی بس معتبر من
از توست گَرَم تربيت و فضل و كمالى ست
از توست همه دانش و علم و هنر من
از پرتو مهر تو و دريا دلى توست
اين طبع سخن پرور و كان گهر من
دادى تو مرا روز و شب از شيره جان قوت
اى شير تو نيروى تن مايه ور من
بس رنج كشيدى كه به بار آوريَم ليك
همپايه رنج تو نباشد ثمر من
از سوز دل و تابش غم سوخته بودم
گر سايه ی مهر تو نبودى به سر من
من مرغ نواسنجم و هرگز نشود باز
جز در افق ميل و رضاى تو پرمن
اشعار «اديب» ار چه تر و تازه كند روح
در خورد نثارت نبود مشكتر من