به مناسبت انتشار «آفرینِ ادیب»
ادیب برومند از دیدگاه نویسندگان
ایرج نادری
پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۳
مقدمه
کتاب «آفرینِ ادیب» که مدتی قبل به همت شرکت سهامی انتشار و با حضور شخصیتهای فرهنگی کشور در بنیاد موقوفات افشار رونمایی شد، شامل مقالاتی از نویسندگان سرشناس و معتبر کشورمان است.
در این کتاب، نویسندگانی نظیر: محمدابراهیم باستانی پاریزی، حسن احمدی گیوی، توفیق سبحانی، ژاله آموزگار، داود هرمیداس باوند، محمد صادقی، ناصر تکمیل همایون، کتایون مزداپور، شروین وکیلی، کامیار عابدی و… از زوایای مختلف به بررسی اشعار و افکار استاد عبدالعلی ادیب برومند پرداختهاند. شاعرانی نظیر مظاهر مصفا، توران شهریاری، هما ارژنگی، خسرو احتشامی و… سرودههایشان را تقدیم کرده و یادداشتهایی از سیمین بهبهانی، احمد سمیعی و بانو فرشیدافشار هم در این کتاب منعکس شده است. گردآوری این مقالات و تنظیم و نشر آن در کتاب «آفرینِ برومند»، حاصل پیگیریهای دلسوزانه شاهین آریامنش و شرکت سهامی انتشار است.
***
کوهها با هماند و تنهایند – محمدابراهیم باستانی پاریزی
مقاله محمد ابراهیم باستانی پاریزی در کتاب «آفرینِ ادیب» یکی از لطیفترین مقالات است. او نکاتی را در اشعار ادیب برومند مورد توجه قرار داده که شایان توجه است، مثلاً قصیدهای در وصف کوههای ایران که به گفته وی در شعر فارسی کمتر دیده میشود و به این تفصیل هم اثری از آن در دفاتر شعر فارسی موجود نیست.
او تحت تأثیر این قصیده محکم از خود سوال میکند که «چرا این حرفها را من در این مقاله به زبان قلم آوردم؟» و خود جواب میدهد: برای این است که میخواهم یاد کنم از یک قصیده زیبای کمنظیر که یک استاد بزرگ قصیدهسرای معاصر، یعنی «ادیب برومند» که همین روزها ساخته در وصف کوههای ایران. اول عرض کنم که ـ همان طور که من چند جای دیگر پیش از این نوشتهام ـ اگر دو سه تن نبودند، دو سه چیز در شعر فارسی فراموش میشد و کنار گذاشته میشد؛ چون عصراتم و روزگار کمپیوتر و اینترنت و انقلاب کنار گذاشتن کاغذ ادب فارسی آن را بر نمیتافت.
از این دو یکی «شعر نو» است که با نیما شروع میشود، و اگر توللی «بلم در کارون» نرانده بود، و همشهری عطار، کدکنی «به کجا چنین شتابان» اشعار را راهنمایی و رانندگی نکرده بود، و اگر سهراب سپهری «اهل کاشان» نیامده بود و اگر فریدون مشیری از «تفنگش را به زمین نگذاشته بود»، و اگر اخوان مشهدی نمیگفت: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است…» کسی گمان نمیکرد که شعری هم به نام شعر نو دوام بیاورد.
آری، اگر اینها و دو سه تای دیگر نبودند و نهال شعر نو را آب نمیدادند، همان روزها که مرحوم نیما تخم شعر نو را در جنگلهای مازندران پراکند، در زیر سایههای تنومند گیاهان جنگلی، این نهال نوپا نیز هرگز رشد نمیکرد و در همانجا به خاک فرو میرفت. مورد دوم، در شعر فارسی، «قصیده» است؛ شعری بلند و طولانی با مضمونهایی که تنها در عصر غزنوی و سلجوقی و مغول میتوانست اظهار حیاتی کند، اما بسا بود که به بوته فراموشی درافتد، اگر نبودند قصیدهسرایانی مثل طالب آملی وگوینده:
جهان بگشتم و دردا که هیچ شهر و دیار
ندیدمی که فروشند بخت در بازار
و منجنیق فلک، سنگ فتنه میبارد
من ابلهانه گریزم در آبگینه حصار
و یا همین ملکالشعرای بهار گوینده «قصیده دماوندیه»، و یا قصیده تجلیلیه از نادرشاه در فتح دهلی:
دو چیز است شایسته نزدیک من
رفیق جوان و رحیق کهن
رفیق جوان غم زداید ز دل
رحیق کهن روح بخشد به تن
من در باب انواع شعر، نظر خودم را یک جای دیگر، در مقدمهای که بر کتاب «دیوان توران» خانم شهریاری زرتشتی کرمانی نوشتهام، بیان کردهام و اینجا جای تکرار آن نیست. تنها در مورد رباعی، من نظر خاصی دارم که در همانجا بدان اشاره کردهام که آنها که رباعیگویی میکنند، اگر دلشان خواست، بخوانند؛ ولی به هر حال انواع شعر فارسی ـ که قصیده هم یک نمونه مهم آن است ـ سخن بسیار است و اینجا فقط گذرا از آن گذشتیم.حالا که کمی به مقصود نزدیک شدم، به اصل مطلب بپردازم: من همیشه فکر میکردم دیگر جنازه پرطول و عرض قصیده بعد از بهار بار دیگر به گور رفته بود، اگر پدید نیامده بود شاعری مثل ادیب برومند که تخصص دارد در قصیدهسرایی، و برای مضامین روز و مباحث مورد گفتگوی جامعه قرن بیست و یکم را با کمال استادی و در لطیفترین کلمات و متلائمترین بحرها و سبکها توانسته قصایدی بسازد که آخرین افکار مورد اعتنای بشر قرن بیستم را در آن بگنجاند. و البته قصاید او عموماً از روحیه ملی و طبیعت ناسیونالیستی ـ در جنبههای مثبت آن ـ هرگز خالی نیست؛ مسائلی که کم و بیش در قرن بیستم و بعد از آن مورد گفتگوهای مخالف و موافق قرار گرفته و میگیرد.
در مقیاس کوچکتری، حرف ناتالیا جینز بورگ ایتالیایی را در این مورد میتوان تکرار کرد، آنجا که در تمجید از رمان «صدسال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز گفته است:«… صدسال تنهایی را خواندم.
مدتها بود این چنین تحت تأثیر کتابی واقع نشده بودم. اگر حقیقت داشته باشد که میگویند: رُمان مرده است، و یا در حال احتضار است، پس همگی از جای برخیزیم و به این آخرین رمان سلام بگوییم…» مخلص پاریزی هم مثل بسیاری از دوستان تصور میکردم، دوران قصیدهسرایی به سبک امیرمعزی و فرخی سیستانی به سررسیده، و به قول همان فرخی سیستانی:
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر، که نو را حلاوتی است دگر
فســـانه کهـــن و کـــارنامــه بـــه دروغ
به کار ناید ـ رو در دروغ رنج میر
حداقل این بود که فکر میکردیم دوران قصیدهسرایی با مرگ بهار و یا ادیبالممالک فراهانی پایان یافته است، و اینک با خواندن قصاید بدیع آقای ادیب برومند با مضامین جدید، باید حرف ناتالیا را تکرار کنیم و «برخیزیم و به این آخرین مجموعه قصیده سلام بگوییم…»
اینک که یادوارهای در بزرگداشت هشتاد ـ نود سالگی ادیب برومند با مقالات و اشعار دوستان و ارادتمندان او به چاپ میرسد، مخلص پاریزی نیز خود را در جمع هواداران ادیب، ناخوانده فراخوانده، این سطور را در بزرگداشت او به رشته تحریر میآورم و چه بهتر آن مقاله آراسته شود به این «قصیده کوهستانیه» ادیب برومند که جزء شاهکارهای ادب فارسی امروز است، و یکی از همان قصایدی است که گفتم در قرن بیست و یکم و عصر کامپیوتر و اینترنت، قصیدهسرایی به سبک انوری و فرخی سیستانی را توجیه میکند.
***
شاعر ملی- مظاهر مصفا
مظاهر مصفا، شاعر بزرگ ایران و سراینده اشعار ناب و عاشقانه، در وصف ادیب برومند میگوید:
ای برومند ادیبی که به فضل
مایه فخر سپاهانی تو
به نکورویی و خوشخویی و لطف
رشک باغ و گل و ریحانی تو
گوهری از دل دریای عمان
لعلی از کان بدخشانی تو
به فضیلت به مروت به شرف
معنی کامل انسانی تو
نه گزاف است که من میگویم
شاعر ملی ایرانی تو
مظاهر مصفا که سابقه دوستیاش با ادیب برومند از چهل سال میگذرد در «آفرینِ ادیب» به ذکر احوالات و اخلاقیات ادیب برومند پرداخته و روحیات انسانی او را ستوده است. به اعتقاد مصفا، انسانیت برومند درجه والایی دارد و صفات انسانی موهبت بزرگی است:«شاید آدم انیشتین باشد اما صفا و محبت نداشته باشد.»
به نظر او بیشتر امتیازهای برومند در شاعری اوست و بزرگان شعر ایران همچون فردوسی، سعدی و نظامی در شعرش موثر بوده است. چون از کودکی و نوجوانی با آثار بزرگان ادب فارسی مانوس بوده. به نظر مصفا اگر قرار باشد به کسی عنوان شاعر ملی بدهند یکی از افراد شایسته، ادیب برومند است چون وطندوستی در اشعار ادیب برومند با ملکالشعرای بهار و چند تن دیگر همسان است. ممکن است در ادبیات فارسی شاعران به دنبال مضمون و قافیه و معشوق و چنین چیزهایی بوده باشند اما کم هستند کسانی که عشق وطن داشته و برای وطن میسرودهاند.
***
سرود آزادی – محمد صادقی
مقاله «نگاهی به شعر و اندیشه ادیب برومند» نوشته محمد صادقی یکی از بهترین مقالات کتاب «آفرینِ ادیب» است؛ زیرا پیوند تنگاتنگی که شعر ادیب برومند با رخدادهای تاریخی و فراز و نشیبهای تاریخ معاصر دارد را با تحقیقی کامل در اشعار وی بررسی کرده است. در ابتدا به دفتر «سرود رهایی» پرداخته که حساسیتهای ادیب برومند نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی در زمان اشغال ایران توسط متفقین و نابسامانیهای پس از آن را شامل میشود و سپس به دوره پس از کودتای ۲۸ مرداد پرداخته و مینویسد:«فضای سنگین و مهآلود اجتماعی و سیاسی ایران را پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شاید با اندیشیدن در فضای ادبی آن دوره بهتر بتوان فهم کرد.»
محمد رضا شفیعی کدکنی در کتابی یکی از درونمایههای اصلی در شعر آن دوره را، مسأله ستیز «امید» و «ناامیدی» بیان میکند. شعر «زمستان» سروده مهدی اخوان ثالث (۱۳۳۴) به عبارتی نمونه بارز یأس، سرخوردگی و پژمردگی میان مردم و بویژه روشنفکران جامعه است، که ائتلاف سیاه دربار، ارتش و استعمار (دولتهای انگلیس و آمریکا) در ۲۸ مرداد، آرزوهایشان را برای ایرانی آزاد و آباد درنوردیده بود. از میان دیگر شعرهای اخوان ثالث در سالهای پس از کودتا (۱۳۳۵) میتوان به این سروده غمانگیز اشاره کرد:
دیــدی دلا ، کــه یــار نـیـــامــد
گـــرد آمــد و ســوار نــیــامــد
بگداخت شمع و سوخت سراپـای
و آن صـبــح زرنـگـــار نـیــامــد
آراســتـیــم خـانــه و خـــوان را
و آن ضـیـف نـامــدار نـیــامــد
دل را و شــــوق را و تـــــوان را
غم خورد و غمگـســار نـیــامــد
سوزد دلــم بـه رنـج و شـکـیـبت
ای بـاغـبــان بــهــار نــیــامــد
وز سـفـلـه یـاوران تـو در جـنــگ
کــاری بــجــز فـــرار نــیــامــد
من دانم و دلت، کـه غمان چـند
آمــد ، ور آشــکـــار نـیــامــد
چندان کـه غـم بـه جان تـو بـارید
بـاران بــه کــوهـسار نـیــامــد
در برابر شعری که حکایت از سرخوردگی شدید در میان مردم داشت و بازگوکننده رنج و اندوه آنها بود، و میتوان گفت، زبان حال بیشتر مردم بود، شعری هم بود که تسلیم وضعیت موجود نشده و یأس را بر نمیتابید.
این شعر هرچند صدا و بازتاب بطن جامعه نبود ولی چون لبخندی بر فراز شبهای تیره، در پی شکستن فضای منجمد (آغشته از آهنگ ناموزون حُزن) و زمستانی جامعه بود. مثل این اشعار:
نیکوتر از جهان امید، ای دوست!
در عالم وجود، جهانی نیست
هر جای را خزان و بهاری هست،
در کشور امید خزانی نیست!
الف.ط ــ ۱۳۳۳
***
با آن که در میکده را باز ببستند
با آن که سبوی می ما را بشکستند
با آن که گرفتند ز لب توبه و پیمانه ز دستم
با محتسب شهر بگویید که هشدار!
هشدار که من مستِ می هر شبه هستم
سیاووش کسرایی ــ ۱۳۳۴
به اعتقاد محمد صادقی، علیرغم این صداها، شعر اعتراضی ادیب برومند پس از کودتا صدایی است که بیوقفه شنیده میشود. صدایی است که آرام و خواب از چشمانِ مستبدان، زورگویان و ستمپیشگان میرباید.
صدایی است که قلبهای کسانی را که در برابر کودتاگران راه مقاومت برگزیدند قوت میبخشد. نمونههایی از شعر ادیب برومند که با زبانی صریح بیان شده را در ادامه میخوانیم:
نشویم آلت اغراض بداندیش، دگر
در بر گرگ چو شیریم نه چون میش، دگر
با ستمگر نتوان کرد مدارا و سلوک
نتوان بود ستمدیده ازین بیش، دگر
در قبال ستم و جور قیامی باید
کی سزد دیده گریان و دل ریش، دگر
به رقیبان دغا پیشه بدخواه بگوی
نرود خودسری و جابری از پیش، دگر
کاندرین معرکه تا قدرت ملت باقی ست
اثر قاطع و خصم افکن نهضت باقی ست
***
تا فساد از همه سو یار و مددکار گرفت
ابتذال آمد و هرگونه هنر خوار گرفت!
بی حسابی چو به خودخواهی بی حد پیوست
ابتذال آمد و اندازه هر کار گرفت!
به نظر این نویسنده در واقع بخشی از شعرهای ادیب برومند، چیزی جز تاریخ منظوم یک ملت نیست. دفتر «پیام آزادی» هم از نظر این نویسنده دور نیفتاده، ادیب برومند در این دفتر به رخدادها و مسائل جهانی و آنچه در دنیا میگذرد نظر دارد و همچنان که در دفتر «سرود رهایی» به مقاطع حساس تاریخ، افتخارآفرین%:۸.۹E2