skip to Main Content
  • شعر

این شعر درباره حمیت ملّی معزالدوله ، سردار و امیر سلسله ی دیلمیان ایران است .

درودی را بود شایسته هر دم

معزّالدوله آن سردار دیلم

مهین سردار ایران پرور راد

گرامی پاسدار کشورِ جم

که نتوانست زیر بار رفتن

به حکم تازیان از بیش و از کم

چو تازی از هجوم وحشت انگیز

در ایران داشت جای پای محکم

گران آمد بر آن شایسته سردار

که بیند خصم را نازان و خرّم

بر آن شد تا بر اندازد ز بنیاد

بنای جور و آن توهین مبرم(۱)

بر آن شد تا کشاند خود سران را

به سرکوبی گران در زیر پرچم

به تنبیه خلافت گشت عازم

سوی بغداد با جِیشی(۲) منظّم

پس از تسخیر «بغداد» آن کلانشهر

که بودی مرکز حکّامِ اعظم

خلیفت را براند از حکمرانی

به بدرود مقامش کرد ملزم

فرود آوردش از تخت فرازین

که می نازید بر اولاد آدم

سپرد آن بار گه را پس بدان کس

که سر بر درگه شه داشتی خم

بگفتش گر سر از فرمان بپیچی

بپیچانم تو را گردن همان دم

کشانم روزگارت را به خواری

کنم اسباب خلع ات را فراهم

فری بر شهریار کشور آرای

معزّالدوله سردار معظم

که بگرفت انتقام جور و بیداد

ز خصم آن بنده دینار و درهم

نشان داد اقتدار شاه ایران

به اعراب دژم در هاله ی غم

چنین باید بُدن ایرانی راد

که باشد یادگار از «سام نیرم»(۳)

——————————-

۱-      توهین مبرم: کنایه از لشگر کشی تازیان به ایران زمین در زمان خلیفه دوم (عمر) است. مبرم : استوار و محکم

۲-      جیش : سپاه و لشکر

۳-      سامِ نیرم: نیای رستم قهرمان ملّی ایرانِ باستان است.