بر «غزِه» بنگر با دو چشم اشكباران
كز ابر ماتم خون ببارد جاي باران
در شوره زارِ خونِ طفلان لاله رويد
رنگ عزا بارد ز چهرِ لاله زاران
تانك از زمين، بمب از هوا ريزد به سختي
بس خاك و آتش در نهاد گلعذاران
نوزاد در گهواره كودك در دبستان غرقه در خون
آه از دل خونينِ خيلِ داغداران
آه و فغان و ضجّه فرياد و شيون
گم گشته در بانگ هواپيماي غُرّان
افغان طفلان، بانگ و فرياد ضعيفان
افكنده آشوبي به شهر جانسپاران
چونان كه ابر از ناودانها آب ريزد
جوهاي خون ريزد به پاي چشمهساران
نفرين برآن نسل جنايتكار جنگي
صهيونيان؛ آتش برانگيزان دوران
طوفان جنگ نابرابر زير و رو كرد
بنيان هستي را ز جمع صد هزاران
اينگونه بيرحمي نيايد ز آدميزاد
درّندگانند اين وحوش و گرگساران
نيمي ز دنيا غرق اندوهند و نفرت
زين ناجوانمردانه جنگِ نابكاران
با اين همه بيداد بايد آفرين گفت
بر بيپناهانِ فلسطين، پايداران
بس طعن و نفرين شد نثارِ قوم ظالم
قومي كه كردند اين ستم بر جان نثاران
با اين جنايتها كه سر زد زين تهاجم
لعن ابد بادا بر اين وحشي تباران