skip to Main Content

سرودن قصیده «فضاحت ملی» از سوی ادیب برومند کذب محض است

به گزارشخبرگزاری ایران(ایبنا)،سال گذشته در این خبرگزاری،گفت‌وگویی با منوچهر برومند، برادرزاده عبدالعلی ادیب برومند، ادیب و فعال سیاسی منتشر شد که در این گفت‌‌وگو منوچهر برومند، به نقل سخنان و بیان خاطراتی پرداخت که سبب واکنش‌های بسیاری در بین علاقه‌مندان ادیب برومند شد و موجب تکدر خاطر بعضی‌ را فراهم کرد. ایبنا در راستای اصل آزادی مطبوعات و بازگذاشتن فضای گفت‌وگو این حق را برای خانواده ادیب برومند قائل بوده که به این ادعاها پاسخ دهند، اکنون با اینکه یک‌سال از انتشار این مصاحبه گذشته، به دلیل بازخوردهای زیادی که داشته است، فرزندان ادیب برومند، جهانشاه، پوراندخت و شهریار برومند، این شاعر، نویسنده، هنرشناس، وکیل دادگستری و رئیس سابق هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران در ایبنا حاضر شدند و در گفت‌وگویی حضوری و با ارائه مدارک و مستنداتی که به همراه داشتند به تک‌تک ابهامات و مطالب عنوان شده پاسخ گفتند. لازم به یادآوری است که نشر این گفته‌ها از سوی خبرگزاری ایبنا به معنای تایید یا تکذیب آنها نیست. در ادامه شرح این نشست را می‌خوانید.

جهانشاه برومند صحبت‌های خود را اینگونه آغاز کرد:صحبت‌های آقای منوچهر برومند با خبرگزاری ایبنا با به تاریخ۲۸خرداد ماه۱۳۹۸حرف‌هایی است که بیشتر به یک رمان بی‌در و پیکر شباهت دارد تا یک مصاحبه معقول در رابطه با ادبیات، سیاست یا هنر… این گفته‌ها اگر مناظره می‌بود که نیاز به طرف دیگری بعنوان نماینده یا وکیل شخص مورد نظر را داشت و اگر یک نقد ادبی یا سیاسی باشد که باید علمی و بر مبنای مدرک و تاریخ و رویدادها استوار باشد، لکن هیچ‌یک از اینها نیست و آنچه هست یا پراکنده‌گویی‌هائیست بدون مدرک یا شنیده‌هایی که می‌تواند محاوره‌هایی محفلی باشد یا مزاح‌های دوستانه و نقل قول‌هایی نامکتوب، بدون صحت و سقم و البته بیشتر نقل قول‌های ایشان از کسانی است که نه در قید حیات هستند و نه آشنایی نزدیکی با ادیب برومند داشته‌اند و خیلی زود برای خواننده مصاحبه این سوال پیش می‌آید که براستی چنین صحبت‌های غیرمعمول چه اهدافی را دنبال می‌کند؟ به جز تخریب شخصیت فردی که به گفته بسیاری از دوستدارانش«ادیب برومند شخصیتی است که هرگز تخریب نخواهد شد»پوراندخت برومند:زندگی پر بار ادیب برومند با پاکدامنی و خوشنامی همراه بوده و یقینا گفته‌های سست و بی‌پایه منوچهر برومند در مصاحبه وی خدشه‌ای بر شرافتمندی پدر و شخصیت ادبی، سیاسی و اجتماعی ایشان وارد نمی‌کند. بدین سبب توجهی به گفته‌ها نکردیم و آن را درخور پاسخ ندانستیم. اما با گذشت بیش از یکسال از این مصاحبه و تبلیغات ناروای مصاحبه شونده در محافل مختلف ادبی و هنری و جمع دوستداران پدر که موجب تکدر خاطر آنان را نیز فراهم ساخته بود در پی روشنگری برآمدیم، هرچند سخنان تهی‌مایه را نیاز به پاسخ نیست و مسیر تابناک و درخشان زندگی پدر مصداق بارز ( آفتاب آمد دلیل آفتاب) است.

پوراندخت برومند

شهریار برومند: آقای منوچهر برومند در گذشته هم مطالب کذب و بی‌پایه و اساس بسیاری درباره شخصیت ادبی و اجتماعی و‌ سیاسی پدر گفته بودند که ما اساسا ترجیح می‌دادیم با بی‌محلی به این اعمال، قضاوت را به خوانندگان و‌ شنوندگان واگذار کرده و بر آن نبودیم تا با پاسخگویی به این قبیل اظهارات فرصت و مجال بیشتری برای مطرح کردن ایشان بوجود آید، لکن در مورد مصاحبه مفصل و تامل برانگیز مورخ ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ آقای منوچهر برومند باخبرگزاری کتاب ایران، از آنجایی‌که ایشان به طرح موارد کذب و غیر مستند جدیدی مبادرت کرده بودند لذا با توجه به اصرار و‌ پافشاری شمار زیادی از دوستداران استاد ادیب برومند مبنی بر لزوم پاسخگویی بازماندگان ایشان به این اظهارات سخیف، به این نتیجه رسیدیم که شاید سکوت و بی‌محلی بیش از این جایز نبوده و ممکن است برای بعضی از افراد نا آگاه این سکوت و خوبشتنداری به منزله ناتوانی از پاسخگویی به گفته‌های او قلمداد شود، از این رو با مشورت یکدیگر و با استفاده از حق قانونی خود سرانجام تصمیم به پاسخ‌گویی گرفتیم.در ادامه، فرزندان ادیب برومند به موارد مطرح‌ شده از سوی منوچهر برومند به شرح ذیل پاسخ‌هایی ارائه کردند:جهانشاه برومند: در ابتدای بیوگرافی یادآوری اینکه منوچهر برومند برادرزاده استاد برومند است چه ضرورتی دارد؟ علی الخصوص که منوچهر برومند در فحوای مصاحبه خود را فرد سرشناسی معرفی می‌کند و از استاد ادیب برومند هم به نیکی یاد نمی‌کند؟ پس چه دلیلی برای چسباندن نام خود به عموی خویش دارد؟آیا مرحوم پدر ایشان و سایر عموها که بنا به گفته ایشان وی را به بزرگان علم و ادب معرفی کرده اند سزاوار این نبودند که نام آنان در بیوگرافی در کنار نام عموزاده‌شان قرار گیرد؟

جهانشاه برومند

پوراندخت برومند: منوچهر برومند، یادداشت‌های تاریخی، خاطرات نوشته یا شنیده شده از دیگران را به خاطر سپرده و با تخیلش که در داستان‌نویسی نیز به کار می‌گیرد، همراه ساخته، با برداشت‌های خود خواسته و نتیجه‌گیری‌های ذهنی دور از واقع و قلم فرسایی حسدورزانه به رغم خود در صدد تخریب شخصیتی برمی‌آید که کارنامه روشن او در نیک‌اندیشی و ثبات عقیده و موقعیت والایش در عرصه ادب، فرهنگ و هنر بر کسی پوشیده نیست.منوچهر برومند با انتساب خاطرات دیگران به خود و بیان همنشینی‌اش در دوران نوجوانی با بزرگان علم و ادب و هنر چون جلال‌الدین همایی، فرخ خراسانی، احمد گلچین معانی، استاد محمد تقی شریعتی و … در خیال، پا جای پای بزرگان این مرز و بوم می‌نهد تا همسنگ آنان جلوه کند و رضایت خاطرش فراهم شود. شهریار برومند: بخش زیادی از گفته‌های منوچهر برومند حتی در مورد معرفی خود نیز با اغراق فراوان همراه است. ایشان متولد ۱۳۳۳ است و خاطراتی از تلمذ خود و‌ حضور در محضر اساتید بزرگ و کسب فیض از ایشان می‌گوید که باز می‌گردد به سال‌های نوجوانی او و در سنین ۱۴ الی ۱۸ سالگی وی که در آن سال‌ها همه این اساتید بنوعی کهنسال بودند و استفاده از محضرشان برای یک نوجوان امکان‌پذیر نبود. چگونه می‌توان پذیرفت نوجوانی که خودش و خانواده‌اش در شهر اصفهان ساکن بوده‌اند در آن سال‌ها بتواند از محضر استاد محمد تقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) که در مشهد سکونت داشته کسب فیض کند؟ البته ایشان مطرح کردند که در خلال چهار تابستان‌ متوالی به منزل خاله‌ام که در مشهد بود می‌رفتم و از محضر این اساتید بهره می‌بردم که مربوط است به سال‌های ۱۳۵۰-۱۳۴۷ و همان سنین ۱۴ الی ۱۸ سالگی وی و در مقطع تحصیلی دبیرستان در آن سال‌ها نوجوانانی در این سن و سال معمولا اوقات فراغت خود در فصل تابستان را به ورزش و یا شرکت در کلاس‌های زبان ، هنر و … می‌گذراندند نه اینکه به این آسانی موقعیتی را دارا باشند که بتوانند از محضر اساتید بزرگی چون استاد محمد تقی شریعتی و استاد محمود فرخ خراسانی و استاد جلال همایی و دیگران بهره ببرند.پر واضح است که گویا در بیوگرافی آن چنانی سن واقعی خود را فراموش کرده‌ است و چیزهایی را به خود نسبت می‌دهد که نمی‌توان نامی غیر از اغراق و زیاده‌گویی بر آن نهاد. منوچهر برومند سال ۱۳۵۶ و در ۲۳ سالگی به قصد ادامه تحصیل از ایران به فرانسه رفت و طبعا آن زمان نیز فرصت حضور در محافل ادبی و کسب فیض از محضر اساتید ادب ایران را نداشته است. وی بنا به گفته خود رشته معماری و بهسازی شهری را در دانشگاه سوربن پاریس ادامه داده است.در ادامه به طرح موارد ذکر شده از سوی منوچهر برومند پرداختیم.

ابتدا درباره صحبت منوچهر برومند درباره اختلاف دکتر حمیدی و ادیب برومند بر سر چاپ نکردن اشعار ادیب برومند در کتاب «دریای گوهر» حمیدی بفرمایید؟

پوراندخت برومند: ادیب برومند با دکتر حمیدی اختلافی نداشت و شعر دکتر حمیدی را به لحاظ استواری و استحکام تأیید می‌کرد. پدر در کتاب از نقطه تا نگار می‌گوید: قبل و بعد از شهریور ۱۳۲۰ من شاهد جهشی در ادبیات هستم و شاعرانی مثل رهی معیری، امیری فیروزکوهی و … و دکتر مهدی حمیدی در ادبیات معاصر هر یک نقشی و سبکی و شیوه‌ای داشتند که اعتلای ادب فارسی را در این دوران نشان می‌دهد. (کتاب از نقطه تا نگار، مصاحبه کریم فیضی با ادیب برومند، انتشارات روزنامه اطلاعات) ادیب برومند در مورد شعر کلاسیک و اصیل با حمیدی هم نظر بود. هرچند امری عادی است که عدم تفاهم و تجانس اخلاقی، مانع ایجاد صمیمیت بین آن‌ها شده باشد.

نظرتان درباره اختلاف ادیب برومند و دکتر حریری چیست؟ منوچهر برومند در مصاحبه قبلی بیان کرده است که چون دکتر حریری نتوانسته بود مجریان امور کلیسای سن ژان وی یِو پاریس را به حک نام ادیب برومند بر لوحه ورودی کلیسا وادار کند این دو با یکدیگر اختلاف پیدا کردند، آیا چنین گفته‌ای صحت دارد؟

شهریار برومند: این موضوع مسخره که پدر چنین خواسته و توقع بیجایی از دکتر حریری داشته باشند صحت نداشته است. سوال این است که مگر حریری شهردار پاریس بوده یا سمتی در کلیسای سن ژان وی یِو پاریس داشته که پدر چنین توقعی از ایشان داشته باشد؟منوچهر برومند در موضوع واهی دلخوری‌های برخی از آشنایان ادیب برومند، به ذکر مطالبی سر هم بندی شده درباره پدر می‌پردازد که در زمان حیات ایشان بازگو نکرده است. مطالبی که نه مفید فایده است و نه اثری بر آن مترتب می‌باشد و نقل آن از طرف شخص ثالثی که نقشی در این میان نداشته، افسانه‌پردازی کودکانه‌ای بیش نیست. شهریار برومند

منوچهر برومند مدعی شده که در سال ۱۳۴۱ادیب برومند منتخب شورای جبهه ملی دوم نشد؛ در حالی كه شادروان تختى منتخب كنگره شد و به عضویت شورا درآمد. اديب برومند از اين موضوع بسيار ناراحت شده و قصيده‌اى با عنوان «فضاحت ملى» سروده که آن را، ضمن گلايه‌هاى ‌ناشی از انتخاب نشدنش، براى دوستان هم‌مسلك مى‌خواند، نظر شما در اینباره چیست؟

جهانشاه برومند: آنچه آقای منوچهر برومند در رابطه با شعری به‌ نام «فضاحت ملی» و بنا به گفته وی سروده استاد ادیب برومند نگاشته‌اند کذب محض است. چنین قصیده‌ای نه در دست‌نویس اشعار ایشان وجود دارد و نه در جایی پخش یا منتشر شده و اگر هم شخص دیگری سروده باشد جعل است. ادیب برومند به مناسبت کنگره جبهه ملی ایران در سال ۱۳۴۱ قصیده‌ای تحت عنوان «رسالت ملی» سروده بود که در کنگره «جبهه ملی ایران» توسط ایشان خوانده شد و مورد توجه بسیار قرار گرفت.حال اگر ایشان با نارضایتی از کنگره و نتایج آن شعری با عنوان «فضاحت ملی» سروده بود، چگونه می‌توان این مسئله را توجیه کرد که شورای جدید فردی را که به مخالفت با شورا برخاسته و شعری در نفی عملکرد کنگره و شورا سروده است را دوباره به شورا دعوت نماید و علی‌الاصول چنین شخصیتی باید از شورا اخراج شود نه دعوت! از آن گذشته چنین موضوعی جعل ساخته و پرداخته‌ای چه ارتباطی با زنده یاد تختی دارد را خدا می‌داند و بس. محض اطلاع آقای منوچهر برومند این نکته را متذکر شوم که با استناد به مدارک بسیار، اساسا کنگره جبهه ملی در آن سال همانند بسیاری از کنگره‌های احزاب دیگر، پس از پایان مورد مخالفت برخی افراد که از نتایج آن رضایت نداشتند قرار گرفت و این شکایات نزد زنده یاد «دکتر محمد مصدق» نیز برده شد که در نتیجه موجب بروز چند دستگی‌هایی نیز گردید و عواقب گوناکونی در پی داشت.تازه، استناد منوچهر برومند به افواه هم به فرض صحت چه بسا می‌تواند دال بر عداوت شخصی باشد که با توجه به علاقه و ارادت بسیاری از بزرگان جبهه ملی به استاد ادیب برومند کلا مع الفارق است.آنچه ایشان در مورد زنده‌یاد جهان پهلوان «غلامرضا تختی» و نقل قول استاد ادیب از مرحوم تختی بیان داشته ، باید گفت آیا تعریف و تمجید از تواضع فردی متواضع چون زنده یاد تختی که این صفت او بر همگان معلوم است دلیل حقیر انگاشتن اوست؟ (برای آگاهی بیشتر رجوع شود به مصاحبه آقای فرید دهدزی در مجله پیام ابراهیم مورخ آبان ۱۳۹۷ به مدیریت زنده یاد اعظم طالقانی با زنده یادان حسین شاه حسینی و استاد ادیب برومند در ارتباط با شخصیت زنده یاد غلامرضا تختی) که در این مصاحبه جناب شاه حسینی با تواضع بسیار از خبرنگار خواسته است از ادیب برومند که در آن زمان منشی شورای مرکزی جبهه ملی بوده است مصاحبه را آغاز کند و فروتنی هر دو این بزرگان در تقدم انجام مصاحبه با دیگری خواندنی است.

در جایی که زنده‌یاد تختی می‌گوید، جای من در کنار مردان سیاست در شورای مرکزی جبهه ملی نیست ، ادیب برومند به او می‌گوید: پهلوان، لزومی ندارد که همه اعضای شورا افراد تحصیل کرده سیاست باشند و ما مردان پایبند به آرمان های خود را می‌خواهیم و شما واجد جمیع صفات انسانی و پایمردی هستی. حال، چه ذهنیتی باید یک انسان داشته باشد که این نقل قول حاکی از تواضع را دلیل خودپرستی و تکبر شخص نقل‌کننده بداند؟!پوراندخت برومند: پدر پس از درگذشت تختی قصیده‌ای با عنوان مرگ جهان پهلوان تختی سرود که در بسیاری از رسانه ها بازتاب داشت و در محافلی که به یادبود زنده‌یاد تختی برگزار می‌گردید خوانده می‌شد. بیت آغازین آن چنین است:برفت از جهان زی جهانی دگر قوی چنگ و پاکیزه جانی دگرسروده‌ای قوی و از دل برآمده که تختی را پهلوانی آزاده و بیدار دل چونان ستارخان توصیف می‌کند.هر آنکس که این قهرمان دید گفت بپا خاست ستارخانی دگرشعری که بیانگر علاقه پدر به تختی و مرام ایران دوستی و میهن پرستی او بود. در سخنرانی به مناسبت چهلمین سال درگذشت تختی که در حسینیه ارشاد تحت عنوان قهرمان ملی برگزار گردید، با تمجید از فروتنی و صفات انسانی تختی او را با پهلوانان شاهنامه و جوانمردانی چون پوریای ولی مقایسه می‌کند. حال اگر کسی بیاید و ادعایی طرح کند درباره شعری به نام «فضاحت ملی» که جایی چاپ نشده و مستند نیست، قابلیت آن را ندارد که مورد توجه قرار گیرد.

درباره آشنایی منوچهر برومند با اهل قلم که بیان کرده است توسط عموهای دیگر صورت گرفته چه نظری دارید؟

جهانشاه برومند: اما در مورد ارتباط آقای منوچهر برومند در کودکی و نوجوانی با شخصیت‌های ادبی و علمی، هنری باید به این نکته اشاره کنم علی‌رغم اینکه مرحوم پدر ایشان و دیگر عموهایشان انسان‌هایی پاک سرشت ، بی‌آلایش و مهربانی بودند، اما هرگز نه در عرصه ادب، هنر و یا سیاست کوچک‌ترین ارتباط و دوستی و معاشرتی با بزرگان این رشته‌ها نداشتند و تنها فردی که از نوجوانی مشوق او بوده عمویش، استاد ادیب برومند بوده است که چون وی را علاقه‌مند به ادبیات و آثار هنری می‌دیده در تشویق او از هیچ کوششی فروگذار نکرده است و لاجرم دریغ از این همه ناسپاسی!

در جای دیگری از گفت‌وگو منوچهر برومند مطرح کرده که ادیب برومند به این دلیل که هدفش کسب منفعت مالی بوده است، من را تشویق می‌کرد. چه صحبتی در این زمینه دارید؟

شهریار برومند: پدر با درآمد حاصل از شغل وکالت دادگستری و به لحاظ علاقه شخصی به شناخت و جمع‌آوری آثار هنری و عتیقه اهتمام می‌ورزید و نزدیک به ۶۰ سال در این زمینه فعالیت کرده و با چاپ کتابی تحت عنوان هنر قلمدان شناخت خود را از این هنر در اختیار علاقه‌مندان قرار داده‌ است.منوچهر برومند قبل از عزیمت به فرانسه و در هنگام فراغت نزد پدر می‌آمد و به لحاظ علاقه‌مندی به شناخت آثار هنری ایرانی از پدر سوالات زیادی در زمینه چگونگی جمع‌آوری آثار هنری می‌کرد که پدر هم با خلوص نیت، و توضیحات کافی و با صبر و حوصله فراوان به سوالاتش در این رشته پاسخ داده و همواره مشوق وی در جمع آوری آثار ارزشمند هنری بودند در صورتی‌که این قبیل تشویق‌ها هیچگونه منفعتی برای پدر نداشت زیرا پدر غالبا فروشنده آثاری نبودند که جمع آوری می‌کردند و صرفا علاقه‌مند بودند که او یا دیگر علاقه‌مندان به اینگونه آثار نیز بتوانند با شناخت به جمع‌آوری آنها بپردازند. در مجموع اکثر کلکسیونرهای آثار هنری علاقه مند به خرید و جمع‌آوری این آثار هستند و نه الزاما به فروش آنها و تمایل ندارند تا از مجموع آثار فاخری که در طی سالیان متمادی جمع‌آوری کرده‌اند چیزی کم شود.معمولا کسانی که این‌گونه آثار هنری را شناخته و گردآوری می‌کنند علاقه‌مند نیستند که دیگران نیز آن را فرا گرفته و در حقیقت برای خود رقیب بتراشند. اکثر کلکسیونرهای آثار هنری علاقه مند به خرید و جمع‌آوری این آثار هستند و نه به فروش آن‌ها و نمی‌خواهند از مجموع آثاری که جمع‌آوری کرده‌اند چیزی کم شود.

وقتی شما چنین شناختی را به شخص دیگری یاد بدهید در واقع برای خود رقیب درست کرده‌اید و پیدا شدن رقیب به ضرر شماست نه به نفع شما. لکن پدر از آنجایی که انسان بسیار خوش قلبی بودند بدون توجه به این موارد چون دریافتند که منوچهر هم همانند خودشان به این رشته علاقه‌مند است برآن شدند که در این راه مشوق او باشند و همچون معلمی که به شاگردی علاقه‌مند چیزی را یاد می‌دهد به او آموزش دادند و ناگفته نماند که منوچهر هم در این زمینه با استعداد بود و یاد می‌گرفت و بعدها خودش زمانی که در پاریس زندگی و تحصیل می‌کرد ظاهرا یک گالری نقاشی‌ راه‌اندازی کرده و در خارج از کشور آثار هنری را خریداری و در گالری خود در معرض نمایش قرار می‌دهد، اما اینکه این موضوع یاد دادن و تشویق چه منافع مالی‌ می‌توانسته برای پدر به‌دنبال داشته باشد را باید از خود منوچهر برومند سوال کرد؟

منوچهر برومند در مصاحبه خود گفته بود ادیب برومند تابلوهای حسین خطائی نقاش بلندپایه اصفهانی را که از روی نیاز به بهای اندک به وی فروخته بود و صدها برابر ارزش مادی داشت، به حساب نیکوکاری خود می‌گذاشت و از زمره‌کارهای خیر خود می‌دانست و در همه محافل هم از این عمل خود یاد می‌کرد، آیا چنین چیزی صحت دارد؟

پوراندخت برومند: شادروان حسین خطایی هنرمندی چیره دست بود که علاوه بر نگارگری در هنرهای دیگر از جمله طرح مینیاتور معرّق، سوخت، تشعیر، مشبک‌سازی و … هنرمندی شیرین کار بود و در بسیاری از آثار هنری، مهارت‌های یاد شده را به‌ کار می‌گرفت و مجموعه‌ای از این هنرها که قاب‌سازی با نقش‌های گل و مرغ و مینیاتور را نیز شامل می‌شد در تابلوهای او به چشم می‌خورد. پدر در مقاله‌ای چاپ شده در کتاب طراز سخن با نقل خاطره‌ای از آشنایی‌اش با این هنرمند از وی به نیکی یاد کرده و با تحسین هنر وی او را استادی پر هنر و به لحاظ سجایای اخلاقی هنرمندی وارسته، بی‌آلایش، با متانت و محجوب و دیندار توصیف کرده است. حال باید پرسید آیا سفارش تابلویی با موضوع دیدار شیرین و فرهاد در بیستون به استاد خطایی و تحسین وی و ترغیب هنر دوستان به خرید آثاری از این هنرمند، کاری زشت و ناروا بوده یا شایسته و در خور تقدیر.لازم به ذکر است که مقالات و مصاحبه های پدر در رابطه با هنر در کتاب های طراز سخن ، از نقطه تا نگار و از دیر زمان در بسیاری از مجلات هنری از جمله هنر و مردم، نگارستان، یاد نامه های بزرگان ادب و هنر و … به چاپ رسیده که در آن مقالات به تاریخچه و سیر نقاشی در ایران از عهد تیموری تا اواخر دوره قاجار، مکاتب مختلف هنری از مکتب هرات و تبریز تا مکتب تهران پرداخته و با نگاهی کارشناسانه به انواع آثار هنری از مینا کاری، نقش‌آفرینی اشیاء لاکی (قلمدان و قاب آیینه)، دیوارنگاری، تذهیب، شمایل‌سازی، کتاب‌آرایی و … با شرحی در خصوص پدیدآورندگان آثار با ارزش هنری از جمله رضا عباسی، محمد زمان، سمیرمی، بهزاد، میرزا آقا امامی و بسیاری از نادره کاران بزرگ این مرز و بوم به رشته تحریر در آورده و درباره هنر خوشنویسی و خوشنویسان برجسته‌ای چون میرعماد نیز مقالاتی به چاپ رسانده که مرجع پژوهش های هنری قرار گرفته است. ملی گرایی و ایران دوستی پدر، انگیزه او برای نگهداری از آثار هنری و شناساندن و گسترش آگاهی درباره هنر ایران بوده است.علاقه پدر به هنر و آموزش آن زایدالوصف بود و خانه ما، منزلگاه کارشناسان و هنر دوستانی بود که با دیدن آثار هنری و راهنمایی‌های پدر به آگاهی علمی در زمینه‌های گوناگون هنر، دست می‌یافتند و منوچهر برومند هم برخوردار از موقعیتی خاص بود و آموخته‌های هنری‌اش مدیون علاقه‌مندی و فراخ نظری پدر در هنر آموزی به او بود.

منوچهر برومند در جایی از صحبت‌هایش درباره طرز نگارش ادیب برومند می‌گوید در نگارش پدر شما غالبا ترکیبات مصدری به کار رفته و با آنچه رایج و مرسوم فارسی‌زبانان است همانند نیست که این مساله نشان می‌دهد نویسنده از لحاظ روحی در پی نوعی افتراق برج عاج‌نشینی است و می‌پندارد جایگاه ادبی‌اش ایجاب می‌کند که کاهش دادن را کاهش بخشیدن بنویسد و در جایی دیگر نیز درباره نظم و نثر ادیب برومند مطالبی عنوان می‌کند. نظر شما چیست؟

پوراندخت برومند: یکی از ویژگی‌های بارز زبان فارسی، ظرفیت و آمادگی پذیرش این زبان در ترکیب و پیوستن واژه‌های آن به یکدیگر است. منوچهر برومند به ترکیب‌سازی واژگان و نگارش ادیب برومند نیز نظری منفی دارد و به کار بردن واژگان پیوندی و مرکب را نشانه خودنمایی و برج عاج‌نشینی او قلمداد می‌کند. در صورتی که پدر نیز مانند بسیاری از گویندگان و نویسندگان متقدم و معاصر، بهره‌گیری از واژه‌های ترکیبی را که نشانه توانمندی و گستره وسیع زبان فارسی است، مدنظر قرار داده و در آثار خود ترکیبات آهنگین و خوش نقشی را که به‌دست فراموشی سپرده شده جایگزین کلمات عربی و فرنگی نموده و بر زیبایی و دلنشینی سخن خویش افزوده است.ادیب برومند در سرودن انواع شعر پارسی از قصیده، قطعه، غزل، مثنوی و رباعی طبع‌آزمایی کرده و شاعری توانا در این عرصه ها به‌شمار می‌آید.قصاید او بیشتر رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی دارد و برخوردار از استحکام و استواریست و غزلیاتش خیال‌انگیز، پر نقش و نگار و مشحون از ظرایف ادبی با مضامین عاشقانه، عارفانه، اخلاقی، سیاسی و اجتماعیست. سبک شعر او در قصیده خراسانی و غزلیاتش به سبک عراقی متمایل است. پدر به جهت آنکه روحیه‌ای بلند پروازانه برای سرودن شعر فاخر داشت بیشتر در قالب قصیده شعر می‌سرود زیرا قصیده برای بیان آرمان‌های میهنی و آزادی‌خواهانه مناسب‌تر بوده و قصیده‌سرایی دشوارترین شیوه برای بیان مقصود به‌شمار می‌آید.اما در بیان عشق و عرفان، غزلیاتی نغز و دل‌انگیز در مجموعه غزلیاتش با نام «درد آشنا» به چشم می‌خورد. ادیب برومند مثنوی بلندی در توصیف اصفهان دارد که نمونه درخور توجهی از مثنوی سرایی اوست که به توصیف طبیعت زیبای اصفهان می‌پردازد و با ذکر رویدادهای تاریخی آن از فرهنگ، چگونگی معیشت، ادبیات، شعر، موسیقی، معماری و انواع هنرها و صنایع دستی که حاصل قریحه شاعران و دسترنج صنعت‌گران و هنرمندان این دیار است سخن می‌گوید.

جایی از مصاحبه منوچهر برومند به کتاب «نگارستان ادیب» اشاره می‌کند که از حیث عکاسی و چاپ و صفحه‌آرایی و صحافی حرف ندارد، ولی از لحاظ محتوا، اشیاء ارائه‌شده و مقدمه‌ای که به قلم مرحوم ادیب برومند نوشته شده، جنبه القای نادرستی دارد و از این بابت اظهار تأسف می‌کند، اگر پاسخی در این زمینه دارید بفرمایید.

پوراندخت برومند: درباره کتاب «نگارستان ادیب» نیز منوچهر برومند علاوه بر داستان‌پردازی‌هایی که ذکر آن گذشت و اشاره او به اشتباهاتی که در توصیف آثار شده است، با طرح این مسئله که برخی از آثار جعلی در این مجموعه قرار دارد و در مورد یکی از این آثار مدعی رقم جعلی آن توسط عبدالله آدمیت است که با سفارش پدر، صورت پذیرفته عملاً با دروغزنی و افترا و ادعای کذب، به نظر می‌رسد چشم خود را بر امکان پیگیری قانونی انتساب این عنوان بسته نگاه داشته است.شهریار برومند :کتاب نگارستان ادیب از جمله کتب هنری بوده که در سال ۱۳۹۲ و به هزینه شخصی پدر و توسط انتشارات گلدسته در یک‌هزار نسخه به چاپ رسید و در برگیرنده مجموعه آثار هنریست که پدر در طول سالیان دراز جمع‌آوری و نگهداری کرده‌اند.برای معرفی این کتاب فاخر در دو نوبت مراسم رونمایی یکی در اصفهان و دیگری در تهران برگزار شد و در هر دو مراسم اساتید محترمی از جمله آقایان زنده‌یاد دکتر باستانی پاریزی، دکتر الهی قمشه‌ای، استاد آیدین آغداشلو، حجت الاسلام سید محمود دعایی، دکتر حمید فرهمند بروجنی، آقای مرادخانی و … به ایراد سخنرانی درباره این کتاب و اهمیت مجموعه‌داری و تقدیر از پدر پرداختند.کتاب نگارستان ادیب در زمان کوتاهی نایاب شد و امید است در شرایط مناسبی امکان چاپ مجدد آن فراهم شود. اظهارات غیر مستند و غیرکارشناسانه آقای منوچهر برومند درباره این کتاب ارزشمند متاسفانه می‌تواند ناشی از بغض و حسد باشد زیرا همان‌طور که قبلا گفته شد از طریق راهنمایی و تشویق پدر به جمع‌آوری آثار هنری علاقه‌مند شده است.

او در جایی مطرح کرده که ادیب برومند را فقط به‌دلیل خط خوشی که داشت منشی کنگره جبهه ملی کردند، آیا توضیحی در این زمینه دارید؟

پوراندخت برومند: درباره جریان برگزاری نخستین کنگره جبهه ملی ایران و انتخاب پدر به سمت منشی شورا، توضیح این نکته لازمست که زنده‌یاد دکتر غلامحسین صدیقی در جلسه فوق بیان می‌دارد: «بنده وظیفه اخلاقی خود می‌دانم و تصور می‌کنم احزاب شورای مرکزی جبهه ملی ایران نیز با من موافق باشند که در این محضر شریف از مراتب ادب و احساسات پاک و علوّ نفس دوست معظم و فاضل و ادیب خود یعنی آقای ادیب برومند یاد کنم (تشویق حضار) و تصور می‌کنم که برای ما بسیار شایسته خواهد بود که در آن سطح و در میان نام دبیران، مردی ادیب، یعنی نام ادیب برومند را داشته باشد.» همچنین ایشان گفته بودند ادیب برومند هم ادیب است و هم برومند. ادیب برومند با ۱۲۹ رأی به سمت منشی اول انتخاب می‌شود. (کتاب صورتجلسات کنگره جبهه ملی ایران به کوشش امیر طیرانی)

منوچهر برومند درباره انتخابات و فعالیت ادیب برومند در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی مسایلی را بیان کرده است از جمله اینکه ادیب برومند از حیدر علی‌خان کارمزد دریافت می‌کرده یا اینکه مرحوم ادیب ادعای مبارزه با صارم‌الدوله را داشته درحالی‌که امینی اخگر با صارم‌الدوله مبارزه می‌کرده نه ادیب برومند، آیا حرفی مبنی بر رد این مدعا دارید؟

پوراندخت برومند: مسئله تجدیدنظر در قرارداد ۱۹۳۳ و طرح لایحه الحاقی، حساسیت ویژه‌ای را در خصوص انتخابات دوره شانزدهم مجلس برانگیخته بود. پدر نیز که در آستانه ۲۵ سالگی قرار داشت و از سال‌های نوجوانی اشعار انقلابی و میهنی‌اش علیه متنفذین و دست نشاندگان سیاست‌های بیگانه در روزنامه‌ها و جراید به چاپ می‌رسید به عرصه مبارزات انتخاباتی وارد شده و از دایی خود حیدر علی خان برومند کاندیدای انتخابات اصفهان که در این موقعیت به ارکان نفوذ دولتی نزدیک نبود، حمایت کرد. پدر در کتاب یاد مانده‌ها می‌نویسد: «من که سری پرشور از احساسات ملی در مخالفت با سیاست‌های استعماری داشتم، موقع را برای مبارزه با بنگاه وکیل تراشی صارم‌الدوله و مقابله با نفوذ فراوان او غنیمت شمردم.»ادیب برومند ادعای مبارزه مستمر با صارم‌الدوله نداشته و صرفاً مسئله انتخابات دوره شانزدهم اصفهان او را به مقابله مقطعی با صارم الدوله به جهت اعمال نفوذش در انتخابات آن دوره کشانده بود. قابل ذکر است که در انتخابات دوره شانزدهم مجلس، تهدید و ناامنی و تقلب متنفذین کارساز می‌شود و شکایات و مدارک مستدل مربوط به تقلب، راه به جایی نبرده، در اکثر استان‌ها و شهرستان‌ها، وکلای حقیقی از جمله حیدرعلی برومند به مجلس راه نمی‌یابند. در همان زمان پدر دو چکامه انتقادی در مورد انتخابات تحت عنوان انتخابات رسوا سرود که در مجموعه اشعار ایشان و کتاب سرود رهایی به چاپ رسیده است.

مسئله کمک مالی دایی به خواهرزاده در مورد فعالیتی که به نتیجه دلخواه نیز نرسیده است، اصولا موضوعیتی نداشته، داستان‌سرایی و تراوشات ناشی از آشفتگی‌های گوینده است که در سرتاسر این مصاحبه مشهود می‌باشد و ادعای معاملات ربوی که بارها به آن اشاره می‌کند خلاف واقع و نشر اکاذیب درباره کسی است که پاک دستی‌اش بر همگان روشن و مبرهن است.ضمنا آقای امیر قلی امینی اخگر، صاحب امتیاز و مدیر مسئول روزنامه اصفهان از دوستان پدر بود و شعرها و نوشته‌های پدر را مستمرا در روزنامه خود به چاپ می‌رساند.

در گفت‌وگوی قبلی بیان شد که قرآن نفیسی به خط زین‌العابدین قزوینی که خوشنویس خاص دربار فتحعلیشاه قاجار بود را ادیب برومند در سال ۱۳۵۴ توسط محمدحسین دولتشاهی که واسطه خرید قرآن برای موزه نیاوران و رابط ادیب برومند با دفتر موزه دربار بود می‌خرد و از آنجا که مهر ناصرالدین‌شاه قاجار در کنار نام کاتب در آن دیده می‌شد مسلم و مسجل بود که این قرآن متعلق به کتابخانه سلطنتی سابق است؛ ولی در کتابخانه ادیب برومند بود و این قرآن که از سال ۱۳۵۴در مجموعه ادیب برومند نگهداری می‌شد در ازای پرداخت مبلغی گزاف به جایگاه اصلی‌اش یعنی کتابخانه ملی که جایگزین کتابخانه سلطنتی سابق است بازگشت، این گفته‌ها تا چه حد صحت دارد؟

شهریار برومند: این قرآن قبل از انقلاب در اختیار شاهزاده خانمی بوده که احتمالا بصورت موروثی به ایشان رسیده و زمانی تصمیم به فروش آن می‌گیرد تا شاید از مبلغی که از بابت فروش آن به‌دست می‌آورد بتواند برای خود آپارتمانی خریداری نماید. آقای دولتشاهی به اتفاق شخص دیگری قرآن را جهت کارشناسی از نظر خط و سایر ظرایف هنری مانند تذهیب و طلااندازی و ارزش و غیره نزد پدر می‌برند و ایشان با دیدن آن شگفت‌زده شده و ضمن برشمردن هنرهای به‌کار رفته در آن از هرگونه قیمت‌گذاری خودداری کرده و گفته بودند من برای این اثر هنری نمی‌توانم ارزشی درخور آن تعیین کنم.لذا شاهزاده خانم به سبب آشنایی با آقای دولتشاهی از او می‌خواهد که ایشان از طریق همسر سویسی خود که ریاست کتابخانه فرح پهلوی را داشته قرآن را جهت هدیه به آنجا ببرد.آقای دولتشاهی هم این قرآن ارزشمند را به کتابخانه فرح پهلوی می‌برند تا آنجا توسط کارشناسان ایشان قیمت‌گذاری شود و برای آن کتابخانه خریداری شود. ظاهرا قرآن برای مدتی در آنجا می‌ماند و به دلیل غیبت طولانی مدت مقومین کتابخانه، آقایان یحیی ذکاء و محسن فروغی نه قیمتی برای آن مشخص می‌شود و نه تصمیمی برای خرید آن گرفته می‌شود و این معطلی موجب کدورت خاطر شاهزاده خانم که قصد واگذاری آنرا داشته فراهم می‌سازد و به آقای دولتشاهی می‌گوید که قرآن را از کتابخانه بازپس گرفته و به وی مسترد بدارد. از این ماجرا مدتی می‌گذرد و پدر در سال ۱۳۵۵ به سفر حج تمتع مشرف می‌شوند و در بازگشت اشعاری در وصف خانه کعبه و مرقد حضرت رسول می‌سرایند و در مجموعه‌ای به نام «ارمغان سفر حج» به چاپ می‌رسانند. آقای دولتشاهی پس از اینکه قرآن را از کتابخانه فرح پهلوی بازپس می‌گیرد آنرا مجددا نزد پدر می‌آورد و ایشان نیز تمایل خود جهت خرید آنرا اعلام می‌دارند. آقای دولتشاهی هم نزد آن شاهزاده خانم می‌رود و صحبت‌های پدر را برای او بازگو می‌کند. پس از چندی خانمی که صاحب قرآن بود به آقای دولتشاهی می‌گوید از آنجایی که من قصد ندارم این قرآن را نگهداری کنم آن را نزد همان کسی که منصف بود و ارزش بالایی برایش در نظر گرفته بود ببر و بگو هر چقدر می‌تواند این کتاب را بخرد من هم راضی هستم.پدر به آقای دولتشاهی می‌گویند ارزش هنری این قرآن بیش از چیزی است که من توان پرداختش را دارم و آن خانم از اینکه پدر آنقدر با صداقت درباره ارزش هنری قرآن صحبت کرده و ارزش اثر را درک کرده قرآن را با قیمت توافقی به پدر واگذار نمود. پدر بر این باور بودند که بدست آوردن چنین قرآن با ارزش و کم نظیر، به نوعی پاداش خداوندی به سبب سرودن اشعار سفر حج ایشان بوده است.چند سال پیش پدر تصمیم گرفتند قرآن در جای امنی در داخل ایران نگهداری شود تا همگان بتوانند آن را ببینند و از دیدن چنین اثری لذت ببرند. افرادی که در کار جمع‌آوری آثار هنری هستند خواستار خرید قرآن از پدر شدند لکن پدر ابتدا از خریداران سوال می‌‌کردند که قصدشان از خرید قرآن چیست و وقتی متوجه می‌شدند که قصد آنان از خرید، نگهداری در خارج از کشور است از واگذاری آن خودداری می‌کردند. قابل ذکر است که استناد آقای منوچهر برومند به شایعه تمایل آقای زکی یمانی به خریداری قرآن موضوعیتی نداشته و مشخص نیست این همه اطلاعات غیر واقعی را از کجا به دست آورده‌اند؟در دوران ریاست آقای مهندس مرعشی در سازمان میراث فرهنگی وگردشگری من نزد ایشان رفتم و قرآن را به ایشان نشان دادم و بسیار استقبال کردند و درصدد کارشناسی و خرید آن بر آمدند که قدری به‌ طول انجامید، لکن کتابخانه ملی در دوره ریاست آقای دکتر اشعری نیز به خرید و نگهداری و چاپ آن علاقه فراوان نشان دادند و سرانجام با موافقت پدر و در ازاء مبلغی کمتر از ارزش واقعی آن، قرآن به کتابخانه ملی واگذار شد. توضیح این نکته لازمست که زمانی که این قرآن در اختیار پدر بود چندین بار برای نشان دادن آن در نمایشگاه های قرآن در داخل کشور، نهادهای مسئول آن را به رسم امانت گرفتند و پس از اختتام نمایشگاه به پدر بازپس می‌دادند و حتی یکبار در اخبار سیما نیز نشان داده شد و توضیحاتی پیرامون آن ارائه گردید. لذا، اظهارات آقای منوچهر برومند در خصوص این قرآن و نحوه ابتیاع آن توسط پدر و نحوه واگذاری آن متاسفانه همانند سایر اظهاراتش مغرضانه و صد در صد غیر واقعی است. (برای آگاهی بیشتر در این باره رجوع شود به کتاب از نقطه تا نگار، مصاحبه کریم فیضی با ادیب برومند، انتشارات روزنامه اطلاعات)

منوچهر برومند همچنین گفته است ادیب برومند که یکی از اعضای جبهه ملی است با یکی از طرفداران نظام شاهنشاهی به نام مهدی جوادی دوست بوده و ادیب برومند چرا باید با چنین کسی دوست باشد؟ چه پاسخی دارید؟

جهانشاه برومند: در مورد ادعای منوچهر برومند نسبت به دوستی زنده‌یاد ادیب با آقای مهدی جوادی در دهه ۴۰ به بعد که طبق گفته وی، نامبرده در سال ۱۳۳۲ در کودتای ۲۸ مرداد نقش داشته است:اولا: آقای مهدی جوادی زمانی با ادیب برومند همکلاس بوده‌اند و ایشان نه شخصیتی معروف و نه شخصیتی سیاسی بوده است که کسی بداند در روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ چه کرده است. لذا صحت و سقم این سابقه اساسا مشخص نیست. آقای مهدی جوادی کارشناس عتیقه و آثار هنری قدیمی و خریدار و فروشنده این‌گونه آثار بوده که از دهه ۴۰ به بعد بدلیل ارتباط هنری و کارشناسی آثار با ادیب برومند مراوداتی برقرار نموده است.نه ادیب برومند در سال‌های زمامداری دکتر مصدق و کودتای ۲۸ مرداد با وی ارتباطی داشته و نه او از عناصر شناخته شده‌ای چون برادران رشیدیان و مظفر بقایی و غیره بوده که گذشته‌اش برای بسیاری مشخص بوده باشد. ارتباط و دوستی مجدد ایشان با ادیب برومند صرفا بر مبنای علاقه‌مندی و جمع‌آوری و شناسایی آثار هنری بوده و نه ارتباط مرامی و اندیشه‌ای. او نه قبل از انقلاب مصدر کاری بوده و نه بعد از آن.تازه‌، به فرض آنکه آقای مهدی جوادی در گذشته عقایدی متفاوت از عقاید ملی‌گرایانه ادیب برومند داشته است، این چه ارتباطی با سلام و علیک و یا ارتباط کاری و ذوقی و غیره دارد؟!بسیاری از دوستان زنده یاد ادیب برومند در زمینه شعر و ادبیات افکار سیاسی متفاوتی داشتند و آیا او می‌بایست با همه آنان قطع ارتباط و دوستی می‌کرد؟ این تصور تنها از جزم اندیشی فردی تراوش می‌کند که خود را روشنفکر و دمکرات می‌داند و تنها هدفش تخریب شخصیت بزرگان است.این اظهر من الشمس است که زنده‌یاد ادیب برومند پس از اختلاف شاه با مصدق از طرفداران جدی مصدق شد و تا پایان عمر هرگز از راهی که رفته بود بازنگشت و علیرغم پیشنهاداتی که به وی می‌شد نه در قبل و نه بعد از انقلاب به دنبال پست و مقام نرفت و نه به دنبال استفاده‌های مادی از قدرت‌مداران و نهادهای وابسته به قدرت.وی حتی به‌خاطر شهرت نیز که بسیاری از اهل ادب و هنر بدنبال آن هستند با هیچ رسانه دولتی همکاری نکرد که مبادا خدشه‌ای به اندیشه‌های سیاسی او وارد شود. در رابطه با شخصیت سیاسی، اجتماعی و ادبی او لطفا رجوع شود به مستند «حاصل هستی» که در دو دی وی دی ۱۲۰ دقیقه‌ای شرح حال زندگی او توسط خود و بسیاری از صاحب‌نظران سیاسی و ادبی نقل گشته و گفتارها همه زنده و با نمایش فیلم است و نه محاوره‌های مجلسی و نقل‌های محفلی.از پایمردی او در راه آزادیخواهی و وطن‌دوستی و از ارزش‌های شعری و ادبی او رجوع شود به گفتارهایی از بزرگانی چون دکتر ضیاء الدین سجادی، دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی، دکتر ابراهیم باستانی پاریزی، دکتر مظاهر مصفا، دکتر میر جلال‌الدین کزازی، دکتر الهی قمشه‌ای، استاد ابوالحسن ورزی، استاد رحیم معینی کرمانشاهی، بانو سیمین بهبهانی، استاد آیدین آغداشلو، حسین شاه حسینی، مهندس کورش زعیم و شمار زیادی از بزرگان در مستند «حاصل هستی» و در نوشته‌هایی جداگانه از زنده‌یادان جلال‌الدین همایی، دکتر غلامحسین صدیقی، الهیار صالح، دکتر پرویز ورجاوند و همچنین دکتر هرمیداس باوند، دکتر حسین موسویان، پروفسور فضل‌الله رضا، دکتر محمدرضا راشد محصل، دکتر احمد اقتداری، دکتر ناصر تکمیل همایون، دکتر عبدالله انوار و غیره… در کتاب «آفرین ادیب»

در مورد اظهارات آقای منوچهر برومند در رابطه با پیشکش کردن تابلویی به موزه فرح پهلوی چه پاسخی دارید؟

جهانشاه برومند: درباره پاره‌ای از موارد که آقای منوچهر برومند اظهار داشته‌اند، با وجود اینکه از دیدگاه من ارزرش پاسخگویی ندارد ولی بر خود لازم می‌دانم توضیحاتی هر چند مختصر را در این رابطه بازگو نمایم:در مورد پیشکش نمودن تابلویی به فرح پهلوی در سال ۱۳۵۴ که ظاهرا در شورای جبهه ملی بعد از انقلاب جهت انتخاب هئیت رهبری بین زنده‌یادان ابراهیم کریم آبادی و ادیب برومند مشاجره لفظی صورت گرفته قضیه از این قرار بوده است که در آن سال زنده‌یاد ناصر خدایار که خود نویسنده و خبرنگار و زمانی از خبرنگاران طرفدار دکتر مصدق بوده ولی بعدها مشاور دربار و فرح پهلوی گردیده، به مناسبت آشنایی ادبی با ادیب برومند از ایشان می‌خواهد که چون تعدادی از گردآورندگان آثار هنری اشیایی را به موزه در دست تاسیس فرح پهلوی اهدا کرده‌اند، ایشان نیز جهت تشویق ملکه به حفظ و نگهداری آثار هنری ایران اثری را به موزه مذکور پیشکش نمایند که در این رابطه استاد ادیب برومند هم با ارائه تابلویی به این کار مبادرت می‌ورزند ولی بعد چند ماه این تابلو به دلایل نامعلوم به ایشان مسترد می‌گردد.این مساله توسط مرحوم کریم آبادی دست‌آویزی جهت عدم انتخاب ادیب برومند در هئیت رهبری جبهه ملی سال‌های آغازین انقلاب می‌گردد که ادیب برومند هم وکالت و ارتباط آقای کریم‌آبادی را در بانک ایرانیان آقای ابوالحسن ابتهاج مطرح می‌کند ولی سرانجام بگو مگوها پایان می‌گیرد و ادیب برومند با رای اکثریت اعضاء شورا به عضویت هیئت رهبری جبهه ملی ایران انتخاب می‌شود.حال آیا یک بگو مگو یا اختلاف‌نظر که نه تنها در بیشتر جلسات حزبی بلکه در یک جلسه مجتمع ساختمانی هم مابین همسایگان رخ می‌دهد رویداد مهم و قابل مطرح کردنی در یک مصاحبه می‌تواند باشد؟

نظر شما در مورد اظهارات منوچهر برومند در خصوص اپرت ایران پر آشوب و نمایشنامه نویسی ادیب برومند چیست؟

پوراندخت برومند : ادیب برومند اپرت ایران پرآشوب را در سال ۱۳۲۶ در اصفهان به روی صحنه برد و با اشعاری در انتقاد از اوضاع نابسامان ایران، آرزوی شاعر میهنی را در برپائی نهضتی علیه بیدادگری به تصویر کشید. منوچهر برومند در مورد اپرت ایران پر آشوب، استقبال مردم از این اپرت حماسی و وطن‌خواهانه را نادیده می‌گیرد و آن را نمایشنامه‌ای ناکام ارزیابی کرده، بر آن قلم بطلان کشیده و غرض ورزی نابکارانه‌اش را آشکار می‌سازد.

منوچهر برومند در مورد زندانی شدن و دوران حبس ادیب برومند مطالبی بیان داشته است. پاسخ شما چیست؟

جهانشاه برومند: بر خلاف گفته ها و نقل قول های آقای منوچهر برومند مبنی بر ترس و دلهره استاد ادیب برومند به هنگام زندانی شدن در زندان قزل قلعه، ایشان نه تنها هرگز ترسی به دل راه نداد، بلکه علی‌رغم نصایح پسر عموی مهربانش تیمسار سپهبد ناصرقلی برومند هرگز حاضر به اظهار ندامت جهت رهایی از زندان نشد و تا پایان دوره‌ای که زندانیان به تناوب آزاد می‌شدند در زندان بسر برد، لذا اظهارات وی در مورد سفارش و رهایی زودتر ایشان نسبت به سایرین پایه و اساسی ندارد. موید پایمردی و عدم ترس ادیب برومند را می‌توان در تحصن داوطلبانه وی در سال ۱۳۳۹ در مجلس سنا یادآور شد.و اما در مورد موضوع اختلاف نظر جزئی و کم اهمیت ایشان با زنده‌یاد سید محمدعلی کشاورز صدر در تحصن مجلس سنا می‌توان به کتاب «زندگی‌نامه و خاطرات سیاسی سید محمد علی کشاورز صدر» رجوع نمود که به نقل خاطراتی از ادیب برومند با کشاورز صدر در آن ایام اشاره دارد.در جایی از این خاطرات زنده‌یاد کشاورز صدر می‌گوید وقتی یکی از خبرنگاران به مجلس سنا آمد و من سخنگوی جبهه ملی بودم از من نام متحصنین را جویا شد و زمانی که من نام ادیب برومند را آوردم خبرنگار با هیجان پرسید«همان شاعر معروف؟»زنده‌یاد کشاورز صدر بیان نمود که وقتی من این سوال خبرنگار را به دوستان متحصن گفتم، زنده یاد دکتر صدیقی با لحن خاص خودشان فرمودند «خوب است، خوب است که بدانند شاعر معروفی هم در میان ما هست»جالب است که منوچهر برومند از آنچه در تایید زنده‌یاد ادیب برومند توسط همفکران ایشان بیان شده است چیزی نمی‌گوید و تنها به ذکر اختلاف‌نظرهای جزیی که در هر جمعی پیش می‌آید سخن می‌راند!

منوچهر برومند همچنین اظهاراتی در رابطه با قبول وکالت بانک ملی توسط استاد ادیب برومندمطرح نموده. پاسخ شما چیست؟

پوراندخت برومند : قبول وکالت دعاوی بانک ملی ایران از سوی استاد ادیب برومند هیچ ارتباطی به آشنایی و نزدیکی با رژیم گذشته نداشته و همواره بانک‌ها برای طرح دعاوی در محاکم دادگستری از وکلای مبرز کانون وکلای دادگستری جهت احقاق حقوق خود بهره می‌گرفتند و بسیاری از مخالفین رژیم گذشته و از طرفداران دکتر مصدق در پاره‌ای از ادارات و موسسات دولتی و یا شرکت‌های خصوصی بدون هیچگونه وابستگی مصدر اموری بودند.

منوچهر برومند همچنین اظهاراتی در رابطه با ادعای مقوم بودن استاد ادیب برومند جهت آثار هنری ایرانی موزه فرح پهلوی و همچنین اختلافات ملکی خود با ایشان مطرح نموده است.پاسخ شما چیست؟

شهریار برومند: در خصوص ادعای تقویم آثار هنری ایرانی موزه فرح پهلوی نیز استاد ادیب برومند علیرغم تبحر و تسلط در کارشناسی آثار عتیقه ایرانی، هیچگاه مقوّم رسمی و غیر رسمی اینگونه آثار موزه در دست تهیه فرح پهلوی نبوده است.در مورد تضییع حقوقی ملکی و میراثی خانوادگی همین بس که پس از فوت زنده یاد علیرضا خان برومند، پدر منوچهر برومند، و با توجه به اینکه مادر آن مرحوم در قید حیات بودند، وصیتنامه‌ای به توصیه و با دستخط ادیب برومند مبنی بر واگذاری سهم‌الارث پدر آقای منوچهر برومند به نفع بازماندگان ایشان تنظیم و به رشته تحریر درآمد و بدین ترتیب منوچهر برومند و برادرشان از این اقدام منتفع گردیده‌اند.

گذشته از موارد ذکر شده، منوچهر برومند با طنزی تلخ و گزنده، همواره طی سالیان متمادی در قالب شعر و داستان‌های فکاهی و خالی از لطف نسبت به خویشاوندان درخور احترام در وب سایت خود و یک مورد هم در صفحه ۲۹۰ شماره ۳۱ نشریه مهرنامه توهین و دروغ‌پردازی کرده که موجب رنجش آنان و بازماندگانشان را فراهم ساخته است.مصاحبه از: ساجده سلیمی. الهه شمس

ادیب برومند؛ شاعرِ شوریدۀ میهن‌دوست

خبرگزاری ایسنا/اصفهان   : «شوریده‌ای میهن‌دوست، ایرانی‌ای اصیل، در پاکدامنی شُهره، آزاده، دل‌سپرده هوای دل‌انگیز ایران زمین و مسحور طبیعت سحرآفرین آن بود. جز وفاداری به آرمان‌هایش و برجاگذاشتن نامی نیک از خود، بر چیزی متمرکز نبود. هیاهو و جنجال های زمانه و تبلیغات سوء، اجازه شناخت شخصیت والای او در پاسداری از گوهر وجودی‌اش و سر خم نکردنش در برابر ناروایی را از مردم گرفت اما او تا پایان عمرش برای آزادگی و بهره‌مندی ایرانیان از زندگی‌ای سراسر رفاه پافشاری کرد.»

آنچه خواندید، تعابیر «پوراندخت برومند»، فردوسی‌پژوه، وکیل دادگستری و دخت «عبدالعلی ادیب برومند» در توصیف این شاعر ملی و از مفاخر، شعر و ادب، فرهنگ و هنر ایران بود. «عبدالعلی‌ادیب‌برومند»، بیست و یکم خرداد سال ۱۳۰۳ در شهر تاریخی گز برخوار چشم به جهان گشود. شهری که یکی از قدیمی‌ترین روستاهای ایران و بزرگترین تمدن ساکن در شمال اصفهان در سده‌های قبل از اسلام و قرون اولیه اسلام بوده و گواه غیرقابل انکار قدمت و اصالت آن، گویش محلی خاص مردمانش حتی پس از شهر شدن آن است. درخشش نام عرفا، شعرا، هنرمندان و صنعتگران بنام این دیار کهن که بعضاً شهرتی جهانی دارند همانند؛ «عبدالعلی ادیب برومند» در آسمان هنری ایران زمین، شاهدی بر تمدن و فرهنگ بی‌بدیل این شهر است.

پدر این شاعر، «مصطفی‌قلی‌خان‌برومند»، از خوانین زمان و صاحب کمالات و دارای خطی نیکو بود و بر زبان فرانسه مسلط و با زبان عربی و علم تاریخ آشنایی داشت. مادر وی نیز باسواد و کتابخوان بود. «ادیب» سن شش سالگی خواندن و نوشتن را در محضر «ملاقنبر» معلم سرخانه آموخت، در سن هشت سالگی عازم اصفهان شد و دوران جوانی و نوجوانی را دراین شهر و رشته حقوق قضایی را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران گذراند.

«پوراندخت برومند» یگانه دختر «ادیب»، پرغرور اما دلتنگ از دوری پدر به ایسنا، گفت: نگاه پدر به زندگی با خوش بینی و نیک اندیشی توأمان بود و بازتاب این نگرش، خشنودی و رضایتمندی او از زندگی را به همراه داشت. اشعار پدر یادگار ناب او، برای دلدادگان، هنردوستان و میهن پرستان است و در روزهای تلخ دوری و فقدانش، طنین دل انگیز، گرم و لبریز از مهر صدای او، تسلی بخش دل بی‌تاب. من پژواک آرام، لطیف، نویدبخش در خواندن غزل‌های نغز و لحن کوبنده و پر صلابت و غراء در خواندن قصاید وطن خواهانه او را همچنان به یاد دارم.

پوراندخت، با بیان اینکه نوید «ملک الشعرای بهار» در مورد سرآمدیِ پدرش محقق شده، به گذشته و ایام جوانی «ادیب» گریزی زد و اظهار کرد: در ایام جوانی که پدر یکی از اشعار میهنی‌اش را برای «ملک الشعرای بهار» ارسال می‌کند، آن شعر در روزنامه «نوبهار» چاپ شده و نامه‌ای نیز از «بهار» به دست پدر می رسد با این مضمون که: «به شرط آن که برای بالیدن سطح شعر و پیشرفت در سرودن اشعار استوار دیوان شعرای پیشین را بخوانی، سرآمد شعرسُرایی خواهی شد» و شرح این خاطره در کتاب «یاد مانده‌ها» بخش آشنایی ادیب با بهار به تفصیل آمده‌است.

مطالعه اشعار بزرگان شعر و ادب پارسی همچون؛ فردوسی، سعدی، حافظ، مولانا، نظامی، ناصرخسرو موجب شکوفایی استعداد «ادیب» در شعر شد، به نحوی که اِشغال ایران توسط گروه متفقین، میان ذوق و قریحه‌اش با آزردگی و دلتنگی‌اش از شرایط موجود پیوند زد و اشعاری میهنی در راستای سامان‌یابی اوضاع آشفته ایران و شِکوِه از شرایط موجود سرود و در روزنامه‌هایی همچون؛ اَخگر، نوبهار، عرفان، نگاه‌های رنگارنگ چاپ کرد. مجموعه اشعار حماسی «ادیب» در سال ۱۳۲۰ با عنوان «ناله‌های وطن» ماندگار شد.

«ادیب» در جوانی از محضر ادیبانی چون «ابوالفضل همایی» و «ادیب بجنوردی» متون نظم و نثرفارسی و در دوران دانشگاه از اساتید نامی؛ «سیدعلی شایگان»، «کریم سنجابی»، «جلال‌الدین هُمایی» و «ابراهیم پورداوود» مباحث ادبی و حقوقی را آموخت.

یگانه دخت ادیب، تعلیمات «بهار» و «شایگان» و باور قلبی پدر به آزادگی را حجتی تام در گذر از شغل دادیاری اردبیل دانست و ادامه داد: پدر آزادگی را در گرو آزاد بودن می‌دانست و معتقد بود، در مشاغل دولتی فرد ناگزیر از پذیرش سفارشاتی است که، با ذات آزادگی و آزادمردی در تضاد است، و پس از رد دادیاری در سال ۱۳۲۵، دفتر وکالت خود را در سال ۱۳۲۷ تاسیس کرد.

«ادیب» در سرودن انواع سبک‌های شعر فارسی از قصیده و غزل تا مثنوی و رباعی طبع آزمایی کرده و به پایه استادی رسیده بود.

دخت ادب پژوه استاد ادیب، با بیان این که سبک غزلیات پدر عراقی است، آن‌ها را لبریز از ظرایف ادبی و مشحون از خیال انگیزی دانست که مضامین عاشقانه و عارفانه را به ظرافت در خود نهان کرده و گفت که دلربایی مجموعه غزلیات «درد آشنا» نیز حاصل در آمیختگی نغز، خیال پردازی، عشق و عرفان است. او همچنین، قصیده‌سرایی را حاصل روح بلند پرواز پدر در تمایل بر سرودن شعر فاخر دانسته و معتقد بود دشوارترین و موثرترین شیوه برای بیان آرمان‌های میهنی و آزادی‌خواهانه قصیده است و الگو پذیری از «بهار» در سرودن قصاید محکم و استوار به سبک خراسانی با رنگ و لعاب سیاسی و اجتماعی قابل کتمان نیست.

پوراندخت تصریح کرد: «مثنوی اصفهان» نشان از تلفیق توانمندی‌های پدر در سرودن مثنوی و عشق ذاتی و عمیق او به اصفهان، فرهنگ و تمدن آن دارد. «مثنوی بلند اصفهان» با توصیف طبیعت زیبای اصفهان و آداب و رسوم آن و ثبت رویدادهای تاریخی با رویکرد؛ فرهنگ، معیشت، ادبیات، شعر، موسیقی، معماری، انواع هنرها و صنایع دستی اصفهان شاهدی بر توانمندی‌های پدر در سرودن انواع سبک های شعری است.

او از نگارستان ادیب و وجهه دیگر ادیب برومند چنین تعریف کرد: پدر شوریده‌ای میهن دوست، ایرانی اصیل، در پاکدامنی شهره، آزاده، دلسپرده هوای دل انگیز ایران زمین و مسحور طبیعت سحر آفرین آن بود، میهن دوستی او گستره ای از آب، خاک، فرهنگ، ادب، هنر و دانش ایران زمین را در بر می گرفت. به هنرِ هنرمندان نگارگری، خوشنویسی، تذهیب و دیگر هنرهای این مرز و بوم علاقه مند بوده و در گردآوری، مرمت و نگهداری از آنها اهتمام می ورزید تا جایی که، عشق و علاقه به فرهنگ و هنر ایران زمین، انگیزه گردآوری مجموعه ای اعجاز برانگیز از تلفیق هنرها نظیر؛ تابلوهای نگارگری مینیاتوری (موسوم به دوران صفویه، زندیه، افشار و قاجار)، صفحات نسخ خطی از خطوط خوشنویسان نامی ادوار گذشته، قاب آینه‌ها، قلمدان‌هایی از دوره‌های متفاوت با تذهیب و نقش نگاره‌های نقاشی شده زیبا و پرتره‌هایی از مشاهیر دوره‌های گذشته بود که تصاویر آن با اطلاعاتی مختصر در کتاب «نگارستان ادیب» جاویدان شد.

«ادیب»، در خوشنویسی نیز دستی توانا داشت و صاحب سبک شکسته نستعلیق بود از کودکی با بهره گیری از سرمشق های اساتید ادوار گذشته همچون؛ «عبدالمجید درویش» و «علی اکبر گلستانه» و شیوه های خطی «امیرنظام» و «امین الدوله» صاحب سبکی مستقل بود.

دختر ادیب برومند، با بیان اینکه موسیقی اصیل ایرانی تجلیگاه تاریخ، فرهنگ و هنر ایران زمین است گفت: پدر شیفته موسیقی اصیل ایرانی بود، گوشه های دستگاه‌های مختلف ایرانی را با گوش‌جان می شنید، لبریز از شیدایی نواهای شورآفرین تصنیف‌های میهنی «عارف قزوینی» و «علی اکبر شیدا» بود، شادمان از کامیابی‌ها و اندوهگین از ناکامی‌های اجتماعی و سیاسی اشک می ریخت و چشم انداز آینده‌ای مبهم همراه با امیدواری در چهره‌اش نمایان می‌شد.

از آثار منظوم چاپ شده از ادیب برومند می توان به «ناله های وطن»، «پژواک ادب»، «پیام آزادی»، «درد آشنا»، «سرود رهایی»، «راز پرواز»، «مثنوی اصفهان»، «حاصل هستی»، «افکار امروز»، «روزگار دژم»، «گلهای موسمی»، «مجموعه اشعار دو جلدی» اشاره کرد و  آثار تحقیقی و تالیفی او را نیز چنین می توان نام برد: تصحیح «خرد نامه» ابوالفضل یوسف بن علی مستوفی، تصحیح «دیوان خواجه حافظ شیرازی»، «هنر قلمدان»، تصحیح «داستان سیاووش و رفتن گیـو به ترکستان برای آوردن کیخسرو» از شاهنامه فردوسی، تصحیح داستان «رستم و اسفندیار»، «هفت خوان اسفندیار» از شاهنامه فردوسی، مجموعه مقالات به نام «طراز سخن»، کتاب «به پیشگاه فردوسی»، تصحیح و چاپ «خلاصهُ الاشعار و نتایج الافکار» کاشانی در سه بخش اصفهان، کاشان، خراسان، «ترجمه کلمات قصار حضرت علی»، «یادمانده ها»، «نگارستان»، «از نقطه تا نگار»، «مصاحبه کریم فیضی با استاد ادیب برومند در رابطه با هنر ایرانی.»

فرهنگسرای ادیب برومند در شهر گز برخوار میراث «استاد ادیب برومند» و از سال ۱۳۸۰ میعادگاهی برای عاشقان هنرمندان و هنردوستان است. جایی که جوانان هنرآموزان و هنرمندان شهر، بیش از پیش با اصالت و فرهنگ خود آشنا شوند. پیکر استاد برومند نیز در میراث گرانبهایش آرمیده است.

«پوراندخت برومند»، در پاسخ به چرایی علت سفرهای مکرر پدر به زادگاه در واپسین سال های عمر و انتخاب محل فرهنگ‌سرا به عنوان منزلگاه ابدی، ابیاتی از شعر زادگاه «استاد ادیب» را خواند:

«گرچه بر هر شهر ایران عاشقم / بر سپاهان زین میان عاشق ترم

وندرین شهر کهن بر زادگاه / هست باری اشتیاق دیگرم

کی رود این زادگاه از یاد من / گوییا مهرش بود همزاد من»

سپس این چنین گفت: گذر عمر و دوران کهنسالی، ذهن خاطرات کودکی و جوانی را کاوش و شوقمندانه به آن دوران نظر کرده و به آن خاطرات، مهر افزون تری پیدا می کند و با یاد آوری آنها نیرو و توانمندی گرفته و شور زندگی او را به وجد می آورد. شاید تجربه مجدد این حال و احوال ناب و شیرین، انگیزه تصمیم پدر برای بازگشت به زادگاه و سُکنی ابدی در محل فرهنگسرا بود.

مکان فعلی فرهنگسرای ادیب برومند، با قدمتی ۱۳۰ ساله، منزل دایی پدر، مرحوم «حیدرعلی خان برومند» بوده که توسط ادیب برومند از نواده حیدرعلی خان به نام «امیرهمایون برومند» خریداری و با توافق در اختیار شهرداری گز به منظور ایجاد فرهنگسرا در راستای بالا بردن سطح فرهنگ و آگاهی شهروندان شهر گز و راهنمایی جوانان با استعداد آن دیار به فراگیری هنرهای ملی و شناخت فرهنگ و ادب ایران زمین قرار می‌گیرد.

منبع سایت خبرگزاری ایسنا : https://www.isna.ir/news/98122417921/

لباس فاخر بر تن شعر بپوشانيم

مجموعه «گفت­و­گوهای ادیب برومند» شامل ۱۵ مصاحبه استاد عبدالعلی ادیب برومند با رسانه­ ها و روزنامه­ ها به مناسبت­های گوناگون است که به همت آقای امیر راسخی نژاد گردآوری شده است . مصاحبه با آخرین نسل از جبهۀ ملّی اول و شاید واپسین قصیده­ سرا. او را می­توان تاریخ شفاهی معاصر ایران دانست، سینه ­ای پر از حرف و خاطره. 

 

لباس فاخر بر تن شعر بپوشانيم

روزنامه خورشید – ۱۳۹۱

 

روزگار طولاني است كه ايرانيان را در جهان با شعر و شاعري مي­شناسند، بزرگاني كه با سپري كردن عمري در اين راه آثاري را براي مملكت خود به يادگار گذاشتند كه به نوعي افتخار مردم آن است. يكي از اين افراد دلسوز استاد عبدالعلي برومند شاعر ملي است، عبدالعلي برومند معروف به اديب برومند ۲۱ خرداد ۱۳۰۳ در روستاي – شهر فعلي – گز از شهرستان بُرخوار استان اصفهان به دنيا آمد، او فرزند مصطفي­ خان برومند از خوانين گز بود و در ۳­ سالگي با شنيدن اشعار پرستار خود به شعر علاقه­ مند و همين امر باعث شد در ۱۷ سالگي به شعر و شاعري روي بياورد. او با روي آوردن به مكتب مشروطه مشكلات ايران و ايراني را در قالب شعر آورد، وي پس از حادثه ۳ شهريور ۱۳۲۰ و اشغال ايران توسط متفقين در جنگ جهاني دوم به سرودن شعرهاي سياسي و ميهني پرداخت، اديب برومند به عنوان وكيل دادگستري با حضور در محافل ادبي و سياسي عمر خود را سپري كرده، وي در گفت­گو با خبرنگار خورشيد درد دل­هاي چندساله­اش را بازگو مي­كند.

 

در آن زمان فارغ از بحث­هاي سياسي، چه عاملي باعث شد كه جلسات و تشكل­هاي ادبي مفيد شكل مي­گرفت؟ مسأله­اي كه امروزه شاهد آن نيستيم؟

واقعاً از ضايعات دنياي امروز، نبود تعامل بين هنرمندان است. اما بايد توجه كرد كه در ايران شعر همواره بهترين وسيله براي تبليغ يك مطلب يا متني بوده است. به عنوان مثال در زمان نهضت مشروطه، روح مشروطه­ طلبي در اشعار آن زمان مشاهده مي­شد. تصانيف عارف قزويني، اشعار بهار و … اصولاً از دلايل اوج گرفتن مشروطه بود. اين اشعار در محافل ادبي بوجود مي­آمد، اما حال جاي آن خالي است. در آن زمان امكان نداشت روزنامه­ اي باشد كه ستون شعر نداشته باشد، اما حال كمتر روزنامه ­اي است كه شعر در آن باشد. باوجود مشكلات امروزي و گرفتاري­ها وجود شعر در روزنامه مي­تواند وسيله­ اي براي بيان آن مشكلات و گرفتاري­ها باشد.

 

تكنولوژي، سايت­ها  و فضاهاي اينترنتي و … باعث از بين رفتن جوامع و محافل ادبي نشده است؟

متأسفانه اين تكنولوژي­ها نه­ تنها باعث از بين رفتن محافل ادبي بلكه باعث از بين رفتن مطالعه شده است. جوانان وقت خود را صرف كارهايي مي­كنند كه اصلاً به سود آنها نيست و بي­توجه به اين مسئله­اند كه شعر سازنده چقدر مي­تواند مؤثر باشد و هويت آنها در بالا رفتن سطح روحي و معنوي يك جامعه است و اگر شعر و شاعري را از جامعه بگيرند ديگر جامعه از بابت هويتي هيچ ندارد. به عنوان مثال جوانان امروزي را مي­بينيم كه متأسفانه سعدي، حافظ، مولانا و … را نمي­شناسند. يا شناختي از تاريخ عمومي و جغرافيايي كشور ندارند يا به آنها كم­توجه هستند، اينها هويت يك ملت است. شعر در گذشته همراه با پند، اندرز و نصيحت­هاي انسان­سازي بوده و اصولاً بار مفهومي داشت، اما بسياري از افراد كه شعر امروزي را مي­گويند فكر نمي­كنند كه مأموريت شعر چيست. آنها متوجه نيستند موضوعات و گرفتاري­هاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي امروزي مي­تواند موضوع شعرسرايي قرار بگيرد. شاعران بايد آن مشكلات را از دل جامعه بيرون آورند و نتايج آن را در بازخورد جامعه ببينند، اما متأسفانه ديگر امروزه از شعر صحبت نمي­شود و صحبت از هنر، معطوف به هنرهاي نمايشي شده است، درحالي كه هنر اصيل و ظريف ما ايرانيان شعر است، شعر مادر هنرهاي ما است.

 

با توجه به اين صحبت­ها وضعيت شعر معاصر را چگونه ارزيابي مي­كنيد؟ و بزرگترين مشكل شعر امروزي ما از كجاست؟

متأسفانه شعر معاصر وضعيت نابساماني دارد. شاعران مفهوم شعر را عوض كرده­اند، آنها هر نثر بي­معني را شعر مي­نامند. افرادي بي­تجربه يك مشت كلمات را پشت سر هم مي­گذارند و خود را شاعر مي­نامند و مشكل اصلي اينجاست كه يك­سري روزنامه و جرايد تخصصي با چاپ آن نثرهاي بي­معني به آنها رسميت مي­بخشند، همين باعث مي­شود افرادي به عنوان شاعر پا به عرصه وجود هنر بگذارند در حالی که بویی از شعر نبرده­اند، متأسفانه اين حرف­ها از زمان نيما شروع شد.

بايد گفت نيما در زمينه شعر كلاسيك حرفي براي گفتن نداشت و به اين دليل بعدها روش تازه­اي را پايه­ گذاري كرد. وي معتقد بود كه با حفظ اوزان عروضي، كوتاه و بلند شدن مصرع­ها و دخالت احساسات در گفتن آن جملات، شعر نو بوجود مي­آيد. نيما اين اشعار را گفت اما افراد بي­تجربه و بي­سواد از آن سوءاستفاده كردند. نيما در تضاد با قدما شعر نو مي­گفت و معتقد بود كه بايد آن بت­ها را شكست. البته او هيچگاه نمي­خواست شعر به اين حال و روز دچار شود. حالا هم هركسي هرچيزي را بگويد، مي­شود شعر نو. اين كلمه شعر نو باعث شده كه هركسي متاع بي­ارزش خود را در بازار آشفته شعر امروزي عرضه كند. حالا اينكه روزنامه و جريده­اي بعضي از اين شعرها را چاپ مي­كنند جاي تعجب و فكر دارد. اين كارها نه­ تنها به حال شعر مفيد نيست بلكه ضررهاییدارد چون فخامت و ارزش شعر را از بين مي­برد و روزنامه­های طرفدار این گونه سخنان بی­ معنی به عالم مطبوعات خیانت می­کنند.

 

آيا همين عوامل دست به دست هم مي­دهد كه ما در دوران معاصر هيچگاه به سبكي در شعر نرسيم؟

ما يك سبك داشتيم كه از زمان مشروطه شروع شد، طبق صحبت­هاي قبلِ من، در زمان مشروطه، شعر وسيله­ اي براي بررسي مسائل مبتلا به جامعه بود. مسائلي مانند آزادي­خواهي، وطن­خواهي، مخالفت با بيگانگان و مخالفت با استعمار كه اين مكتب و سبك از زمان ملك­الشعراي بهار آغاز شد و تا زمان پهلوي اول پيش آمد و متأسفانه در زمان رضاخان مانند خود مشروطه اين اشعار نيز دچار ایستایی شد. افرادي مانند عارف قزويني كه طرفدار رضاخان بود، اما چون اشعارش بوي سياست مي­داد و با سلطنت هم مخالف بود او را به درة مرادبيك تبعيد كردند. از آن زمان سياست از شعر قطع شد.

بنابراين اين مكتب و سبك به علت اينكه شعر، گویای مبتلا به جامعه و سياست است از بين رفت، اما پس از سوم شهريور دوباره اين خون در رگ­هاي خشكيده شعر جاري شد و روزنامه­ هايي مانند باباشمل، توفيق و … به زبان فكاهي اشعاري را به چاپ مي­رساندند که جنبه سیاسی داشت. در آن زمان مكتب شعري من مكتب مشروطه بود. يعني مسائل و گرفتاري­هاي مردم و آنچه جوان­ها به آن توجه داشتند در اشعارم مي­گفتم. دربارة ايران، كوه­ها و رودهاي ايران، فرهنگ ايراني، زبان فارسی و … همواره سعي داشتم به وسيله شعر جوانان را علاقه­مند به تماميت ارضی ایران كنم.

آيا غزل پست­مدرن، غزل­روايي و … همان اشعار كلاسيك قدما نيست كه با شرايط روز خود را وفق داده و به اين شكل درآمده است؟

شرايط روز يك شرايط خاص نيست، اما شعر روز را با زبان روزمره نمي­گويد، ما شعر را بايد با زبان فاخر بگوييم نه زبان عاميانه و كوچه و خيابان. من شعر نو و غزل­هاي مدرن و پست­مدرن را رد نمي­كنم، اما سوءاستفاده از اين نوع شعر باعث شده كه ديگر جايي براي اشعار فاخر در مطبوعات و محافل ادبي باقي نماند.

 

وضعيت ترانه­ سرايي را چگونه ارزيابي مي­كنيد؟

متأسفانه ترانه­ سرايي دچار غربت است. حال ترانه نيز مانند شعر به زبان عاميانه گفته مي­شود. متأسفانه جوانان مي­خواهند ره صدساله را يك­شبه بپيمايند. بايد در هر فن زحمت كشيد ما در حال حاضر نه ترانه­سراي خوب داريم و نه آهنگ­ساز خوب. از اساتيد گذشته مانند رهي معيري، نواب صفا، بيژن ترقي و … كسي باقي نمانده و رحيم معيني كرمانشاهي در بستر بيماري است. برخي آهنگ­سازان دلخوش به ترانه گذشتة آنها هستند. آن اساتيد در زماني تريبت شدند كه اوضاع اقتصادي، اجتماعي و … مانند امروز نبود در آن زمان فرصت بسيار بود، اما حال نه فرصتي مانده و نه وضع حاكم بر هنر ما مساعد است. هنر در سايه قرار گرفته، در گذشته سه غزل مرا حسين خواجه اميري (ایرج) در برنامه گل­ها خواند. در زمان پژمان بختياري كه رئيس برنامه گل­ها بود چند تا از اشعار من استفاده شد. اساتيدي مانند محمودي خوانساري و … اين اشعار را خواندند.

 

شما يك اثر به صورت مجموعه با همكاري پرويز ياحقي و جليل شهناز براي خرمشهر اجرا داشته­ ايد، چطور شد كه اين كار را انجام داديد؟

آن شعر و قصيده را من پیشتر در محفلي خوانده بودم و گويي در جايي ضبط شده بود و اينها شنيده بودند. زنده­ياد پرويز ياحقي به من گفت اين بايد به حالت نوار و با موسيقي همراه شود، چون قصيده من در مورد ايران و خرمشهر بود بسيار موردپسند آنها قرار گرفت. ما در منزل آقاي ياحقي كه استوديوي او محسوب مي­شد به همراه تار آقاي شهناز آن نوار را به دست مردم و هنردوستان رسانديم و خوشبختانه با همكاري آن اساتيد بسيار مورد استقبال قرار گرفت.

 

سخن پاياني شما؟

نقيصه امروزه در كار برخي جرايد است، بايد بدانند چاپ شعر خود باعث راهگشايي مردم مي­شود، آنها نبايد هر شعري را چاپ كنند، آنها توجه ندارند كه مي­توان در شعر با بيان مسائل روز، گرفتاري­هاي مردم را گفت. ما بايد دوباره لباس فاخر بر تن شعر بپوشانيم. در قديم ما شعر پيش پا افتاده و بازاري داشته ­ايم اما در جا و مناسبت خاص خود گفته مي­شد. سيد اشرف ­الدين «نسيم شمال» شعر عاميانه مي­گفت اما معناي آن بسيار بالا بود. شعري كه با لباس كلاسيك باشد ولي عاميانه، اصلاً و اصولاً درست نيست، بايد حد و رسم شعر مشخص باشد.

 

هنر نگارگري ايراني

تاريخ انتشار: چهارشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۹۵– ۱۶ جمادي الثاني ۱۴۳۸ـ ۱۵ مارس ۲۰۱۷ـ شماره ۲۶۶۸۲

هنر نگارگري ايراني

 
گفتگو با استاد اديب برومند – كريم فيضي ـ بخش سوم و پاياني
19-36-05

اشاره: دو بخش از اين گفتگو چاپ شده بود كه استاد برومند به ديدار حق شتافت. دريغا مردي كه عمرش به نيكخواهي و ميهن‌دوستي و ادب‌پژوهي و خدمت‌رساني گذشت، از خاكدان جهان رهيد و اميد كه در جنان بيارمد. خداوند او را غريق الطاف بيكرانش سازد و به خاندان ارجمندش شكيبايي ارزاني فرمايد و ياد و راهش را پايدار بدارد. در اين بخش، زمينه گفتگو از مكتب‌هاي مختلف كتاب‌آرايي، به مينياتور و مكتب‌هاي چندگانة آن كشيده مي‌شود؛ اما از آنجا كه بخش پيشين به هنرمندان عصر تيموري پرداخته شد، بخش سوم نيز با يادكرد سلطان‌حسين بايقرا آغاز مي‌شود.
سلطان‌حسين بايقرا و امثال او خودشان را ايراني مي‌دانستند؟
بله، ايراني مي‌دانستند و به زبان فارسي خدمت كردند. ايران خاصيتي دارد كه هر كس از هر جايي آمده، تنفس در اين محيط، آنها را دگرگون كرده و به ايران وابسته و متعلق كرده است. اين از معجزات است، ترديدي نيست؛ از كارهاي مرموز آفريدگار است! هر كس از هر جهنم‌دره‌اي به اينجا مي‌آيد، يك آدم حسابي مي‌شود؛ مثل تيمور كه اولش خيلي آتش‌زني مي‌كرد، ولي به اينجا كه آمد، آدم شد! شاهزادگان تيموري هم خدمتگزار ايران شدند و با هم در كتاب‌آرايي رقابت داشتند. اين مملكت چيز خاصي است، بافت ديگري است! اين كه ما راجع به وطن اينقدر شعر گفتيم، بي‌خود كه نيست. چرا اينقدر شعر درباره ايران گفتم؟ اينجا محيط خاصي است كه آدم را رها نمي‌كند و مجذوبش مي‌شود.
با شناختي كه از نگارگري ايران داريد، اگر بخواهيد تاريخچه‌اي از مينياتور بگوييد، از كجا شروع مي‌كنيد؟
از ماني. اصل مينياتور از نقاشي‌هاي «ماني»‌ بوده است. ماني گرچه در مدتي بابِل زندگي مي‌كرده، ولي ايراني‌الاصل بود. او به هر حال، يك شخصيت هنري ايراني است، قطع‌نظر از اينكه به خودش جنبه آسماني داده و به نام پيامبر، مردم را دعوت مي‌كرده. معجزه ماني، نقاشي‌هايش است كه تا آن تاريخ نظايرش ديده نشده بود و به نام «شاپورگان» به شاپور ساساني تقديم كرد. بعد از اينكه ماني مورد استقبال شاه زمان قرار مي‌گيرد، به سعايت موبدان به عنوان يك كافر كه معتقد به ديانت زرتشت نيست، به قتل رسيد، در حالي كه بعضي از رگه‌هاي دين زرتشت در ادعاي پيامبري او هم وجود داشت.
بعد از او، شاگردانش از بيم گرفتار شدن، نقاشي‌هاي ماني را با خود برداشتند و به چين رفتند. آنها به‌خصوص در شهر سين‌كيانگ به نحوي كه محفوظ بمانند، نقاشي‌هاي ماني را منتشر كردند. اين نقاشي‌ها به وسيلة چيني‌‌ها مورد تقليد قرار مي‌گيرد و تغييرات متناسب با خلق و خوي و فرهنگ چيني پيدا مي‌كند. سده‌ها بعد، چون مغول‌ها به فتوحاتي نايل مي‌شوند و علاقه داشتند كه جهانگيري‌شان در صفحات تاريخ منعكس گردد، سعي كردند كه نقاشاني را در دستگاه خود بپرورانند كه به سياق نقاشي‌هاي ماني ـ ولي با تصرفات مغولي ـ منظرة جنگها و تمثال امراي مغولي را از چنگيز تا اولادش و ديگران، در قضايايي كه پيش مي‌آمد، ثبت كنند و مطالب تاريخي را با قلم خود نقش‌آميزي نمايند.
البته در اوايل كار، اين نقاشي‌ها، فوق‌العاده ابتدايي و تا حدودي نازيبا بود، ولي امروز اگر آن‌گونه نقاشي‌ها به دست آيد، قيمت بسيار گراني خواهد داشت. بعدا كم‌كم اين رشته رو به تكامل رفت و بنابراين عنوان نقاشي و صورت‌پردازي محلي از اعراب پيدا كرد. اينان وقتي به ايران آمدند، نقاشان مذكور را همراه خود آوردند.
و بدين‌ترتيب آنچه از ايران رفته بود، به ايران برگشت!
در پاره‌اي از كتابها، حتي كتابهاي ايراني كه ربطي به مغول‌ها نداشت، تصاويري را به همان سبك خود وارد كردند. در حقيقت ورود آنها به تبريز بود.
زماني را مي‌فرماييد كه در دوره ايلخاني براي مدتي مراغه و تبريز و سلطانيه مركزيت يافت.
بله، به همين جهت، مكتب اول مينياتور در ايران به‌وسيلة همين نقاشان آغاز گرديد كه پس از چندين سال مقداري تحت‌تأثير ذوق و پسند ايرانيان سبك به تمام معني مغولي، جاي خود را به سبك مغولي متمايل به پسند ايرانيان داد. به‌خصوص ايرانيان با علاقه‌اي كه نسبت به «شاهنامه» داشتند و مايل بودند تصاويري در نسخه‌هاي شاهنامه از قيافه جنگجويان ايراني و پهلوانان نامور ايران در شاهنامه نقش ببندد، نقاشان چيني ناچار بودند با دستياري نقاشان ايراني، تصاوير را به شكل چيني كامل نسازند.
بعد از اينكه مدتي از اين دوره گذشت، نقاشان ايراني به فكر افتادند كه مينياتور را دستمايه كارهاي هنري خود قرار دهند. خاصه اينكه طبيعت‌سازي و صورت‌پردازي به شكل واقعي مكروه يا حرام بود و مينياتور چون جنبة طبيعت‌سازي نداشت و حالتي خاص از اشيا و اشخاص نشان مي‌داد كه واقعيت طبيعي پيدا نمي‌كرد، به آن علاقه‌مند شدند و سعي كردند مينياتور را به سبك ايراني نقش‌بندي نمايند.
مكتب‌هاي مينياتور به چه صورت شكل گرفت؟
اين دوره كه دورة اول مكتب مينياتور است و در تبريز شكل گرفته، پس از چندي به پايان مي‌رسد و مكتب دوم به وسيلة سلاطين آل جلاير پايه‌گذاري مي‌شود؛ به اين ترتيب كه اصول مينياتور چيني تطبيق داده مي‌شود با شباهت‌هاي ايراني و دوران مقدماتي مينياتور ايران به‌ دست اين سلسله پايه‌گذاري مي‌شود. نقاشي‌‌هاي باقي‌مانده از جلايريان كاملا نشان مي‌دهد كه تفاوت محسوسي با نقاشي نگارگران مغولي دارد؛ ولي ايرانيان همچنان مشتاق بودند كه مينياتور بنيانگذاري شده به دست ماني را صد درصد جنبة ايراني و صبغة ايراني‌پسند بدهند. به اين جهت، هنگامي كه حوزه نقاشي در دربار بايسنقرميرزا رونق يافت و مورد تشويق و تأييد بايسنقر قرار گرفت، سعي نقاشان ايراني متمركز در تغييراتي ايراني‌پسند در مينياتور شد و با تنظيم «شاهنامة بايسنقري» و مينياتورهاي نقش بسته در آن، آرزوي ايراني كردن مينياتور، گوشه‌چشمي فرح‌انگيز براي ذوق ايراني نشان داد.
پس از اين دوره، در زمان سلطان‌حسين‌ميرزا به پايمردي اميرعليشير نوايي حوزه نقاشي رونق بسيار شايسته‌اي يافت و در اين مكتب كه «مكتب هرات» ناميده مي‌شود، بهزاد معروف زير نظر ميرك هروي به تمرين مينياتور پرداخت و سعي كرد مينياتور را به نحو بارزي صبغة ايراني دهد. هنگامي كه شاه‌اسماعيل صفوي هرات را به تصرف درآورد، بهزاد را كه به درجات كمال رسيده بود، با خود به تبريز برد و از او خواست كه عده‌اي از شاگردان طراز اول خود يا هر نقاشي كه به نحوي مورد قبولش است، به تبريز فرا بخواند و درنتيجه مكتب سوم مينياتور در تبريز به وجود آمد.
مينياتور در دوران صفويه به عاليترين درجات خودش رسيد؛ زيرا «مكتب هرات» كه خود مكتبي والا بود، به تبريز منتقل گرديد و اساتيد بزرگي كه سردسته آنان كمال‌الدين بهزاد و سلطان‌محمد بودند، آن را كاملتر از مكتب هرات به منصة ظهور رساندند. وقتي سلطنت به شاه‌تهماسب رسيد، او كه از جواني بسيار شيفتة هنرهاي زيبا بود، در دربارش مجمع بزرگي از نقاشاني همچون محمد سياه‌قلم، زين‌العابدين، ميرزاعلي، عبدالصمد، ميرك اصفهاني، مير سيدعلي (متخلص به جدايي) و ديگران را در كارگاهِ آماده شده براي مينياتورسازي گرد آورد و اينان مشغول كتاب‌آرايي با تذهيب و مينياتور شدند. خوشنويساني نظير: محمد هروي، محمود نيشابوري، عبدي نيشابوري، بياني و محمدقاسم هم نوشتن و خطاطي كتابها را برعهده گرفتند.
گفته‌اند خود شاه‌تهماسب هم نزد زين‌العابدين و عبدالعزيز مشق نقاشي مي‌كرد و ذوق و شوق فراواني در ترغيب و تشويق استادان خط و نقاشي به ظهور مي‌رساند. همين موضوع نشان مي‌دهد كه عبدالعزيز چه يد طولايي در نقاشي داشته و چقدر مقرب بوده است. نزد سلطان‌محمد هم گفته‌اند شاگردي كرده؛ چون او نيز نقاش بسيار خوبي بوده و جزو نام‌آوران اين فن است، مثل كمال بهزاد. من آثارش را ديده‌ام، اما نخريده‌ام. از كارهاي ميرزاعلي هم چيزي ندارم و او نيز نقاش ماهري بود.
در آن زمان بود كه مينياتور به قله ترقي و تعالي خودش رسيد. آثار بازمانده از آن دوران كه در «مكتب تبريز» و «مكتب هرات» كار شده بود، فوق‌العاده قيمتي و تا حدي كمياب است. متأسفانه در نيمة كار يعني در ميانه‌هاي دوران زندگي، شاه‌تهماسب به يكباره دست از هنرهاي ظريف بازكشيد و يك عنصر متحجر گرديد و از هرچه فراخور ذوق بود، روي برتافت! درنتيجة تغيير حال شاه، يك مكتب بسيار پربار و سرشار از توانايي ذوقي و هنري، كم‌كم رو به تنزل گذاشت؛ اما خوشبختانه بعضي از شاهزادگان صفوي، مثل ابراهيم‌ميرزا گرداگرد خود محفل كرامندي از شاعران و نقاشان و خطاطان فراهم آوردند و مكتب شاه‌تهماسب را كه بسيار پرآوازه بود، به نوعي ساده‌تر احيا كردند. برادر ديگرش سام‌ميرزا نيز چنين محفلي داشت و هنرمندان را گرد آورده بود و در نهايت هم عليه تهماسب ياغي شد.
آيا شاه‌تهماسب وسط كار «شاهنامه» تغيير حال داد، يا بعد از آن؟
نخير، شاهنامه ‌تهماسبي تمام شده بود و چند وقت بعد از آن، او تغيير حال داد و كارگاه هنري‌اش رو به انحطاط گذاشت. كثرت آثار باقي‌مانده از دوران شكوفايي مينياتور و كتابهاي مصور طوري بود كه اكثر موزه‌هاي مهم دنيا را از خود بهره‌مند كرد و بي‌نصيب نگذاشت و در هر جا كه راه پيدا كرد، بسيار معزّز و ديدني و با ارزش تلقي شد و در واقع به هر موزه‌اي آبروي شايسته داد.
چه كساني دست‌اندركار اين شاهنامه بودند؟
سفارش‌دهنده دربار صفوي بود، به‌ويژه شاه‌اسماعيل و پسرش شاه‌تهماسب؛ هنرمندان متعددي هم كار خوشنويسي و تذهيب و نگارگري‌اش را انجام دادند؛ مثل: سلطان‌محمد نگارگر يا همان ميرمصور، آقاميرک، ميرزاعلي، مير سيدعلي، مظفرعلي، دوست‌محمد، عبدالصمد و كسان ديگر. اين شاهنامه را به دربار عثماني پيشكش مي‌برند و چند قرن بعد سر از انگلستان درمي‌آورد كه متأسفانه برخي از اوراقش پراكنده مي‌شود، تا اينكه بخش عمده‌اي از آنها پس از انقلاب در معاوضه‌اي به ايران بازگردانده مي‌شود.
بعد از اين دوره، مي‌رسيم به دوران شاه‌عباس.
در دوران شاه‌عباس، مكتب تبريز به «مكتب اصفهان» منتقل مي‌شود. البته اول «مكتب قزوين» درست شد كه يادگار «مكتب تبريز» بود و همين يادگار به اصفهان منتقل گرديد و آثار باقي‌مانده از نقاشان زمان شاه‌عباس (از قبيل رضا عباسي، معين مصور، افضل‌الدين حسيني، گرجي و رجبي و شفيع عباسي و شيخ عباسي و ديگران) بيشتر مينياتور را در مكتب اصفهان كه با مكتب قزوين تفاوت‌هايي داشت، كار مي‌كردند؛ ولي مكتب اصفهان و كلا مكتب مينياتور تا اوايل دوران نادري ادامه داشت. آنگاه جاي خود را به مكتبي داد كه به «ايراني‌سازي» معروف گرديد.
و اين ادامه ماتب مينياتوري است؟
«ايراني‌سازي» را در مقابل «مينياتور» نامگذاري كرده‌اند؛ زيرا آنچه قبلا به نام نقاشي ايران معروف بود، بعضي‌ها به اشتباه و تسامح «چيني‌سازي» مي‌گفتند، درحالي كه چنين نبود. اُسّ و اساس مينياتور از زمان «ماني»، ايراني بود و كاري با چين نداشته است؛ منتها چون قسمتي از مينياتورهاي ماني را شاگردان او به چين منتقل كردند (آن هم در يكي از شهرهايي كه زبان فارسي داشته و هنوز هم به زبان فارسي مكالمه مي‌كنند)، چنين چيزي شايع شده بود.
از اواسط نادر به بعد دست‌يازيدن به كار مينياتور موقوف و ممنوع شد و مدت ۲۰۰ سال اين شاخة هنري با هو شدن به نام «چيني‌سازي»، متروك ماند و ضايعه‌اي به اين كار ارجمند وارد شد كه در اواخر قدري تنزّل پيدا كرده بود و به حال تعطيل درآمد.
چرا موقوف شد؟
به دليل دهن‌كجي نقاشاني كه به آن شيوه كار مي‌كردند، مثل مكتب هنري «دورة بازگشت» در ادبيات كه در زمان مشروطه هو شد. هنرها هم زير و بم داشته‌اند و دوران مختلفي را پشت سر نهاده‌اند.
در مكتب اصفهان، رضا عباسي چه جايگاهي دارد؟
رضا عباسي از اساتيد درجه اول زمانش به شمار مي‌آمد و امروزه كارهايش جنبه تاريخي پيدا كرده و شهرت و اعتبارش جهاني است. او از استادان معتبر مكتب اصفهان است و در مجلس‌آرايي به سبک پيشينيان، اين مکتب را به حد اعلاي ترقي رسانده است؛ و اين نشده مگر به مدد لطافت و جاذبه و تناسب الوان ملايم و قسمت‌بندي در تجسم اشيا و اشخاص و مناظر. قدرت او در قلم‌گيري و ظرافت سليقه و آفريدن نقشهايي که در عين دارا بودن اوصاف «مينياتوري» (يعني سبک صفوي)، ويژگي‌هاي شباهت در قيافه‌ها را هم دارد، به حد کمال است. افزون بر مجلس‌آرايي (يعني نقش‌آفريني يک موضوع خاص مرکب از اشخاص و اشياي مختلف در يک صحنة نقاشي)، او در ساختن تک‌صورت‌ها و نگاره‌هاي دوصورته و سه‌صورته نيز سبک مشخص و والايي دارد که پيش از او به اين شيوه و سياق سابقه نداشته است. در برخي از آنها هم اندکي متأثر از شيوة غربي است و به حدي در اين سبک توانايي نشان داده که در تراز نقاشان بزرگ جهاني قرار گرفته است.
عباسي معمولا رقمش را با ياء کوچک(ء) به صورت «رضاء عباسي» در کنار آثارش قرار مي‌داده و با اين حال خيلي‌ها او را با عليرضا عباسي خطاط اشتباه مي‌گيرند، در حالي كه نسبتي با هم ندارند؛ گرچه عليرضا عباسي هم گاهي به ندرت نقاشي هم مي‌كرد. در «صورالكواكب» كه من دارم، زيرش امضاي عليرضا هست. رضا عباسي شاگرداني را هم پرورش داده كه هر يک در جاي خود از استادان بي‌همال و بزرگ به شمار مي‌آيند؛ از آن جمله‌اند: «معين مصور»، «افضل‌الدين حسيني»، «شفيع عباسي»، «شيخ عباسي»، «محمد يوسف» که در تک صورت‌نگاري و شبيه‌سازي و آرايش مجالس استاداني نامور بوده‌اند.
اجازه مي‌دهيد برويم سراغ همين اشخاص؟
حرفي ندارم.
اول از همه معين مصور.
او به نظرم اصفهاني است و به «آقامعين» يا «آقا معينا» هم معروف است و كارهاي زيادي انجام داده است كه مكرر ديده‌ام و چيزهاي خوبي است؛ از جمله چند تصوير از استادش رضا عباسي و شاه‌عباس كشيده است. چند كتاب هم كار كرده. سبكش بين‌بين است؛ يعني شيوه‌اي ميان مينياتور و طبيعت‌سازي.
افضل‌الدين حسيني.
افضل‌الدين حسيني از نقاشان بزرگ صفوي و جزو اساتيد درجه اول آن زمان است. احتمالا اصفهاني است و كارهايش نه مينياتور كامل است و نه ايراني‌سازي. به هر حال هنرمند خوبي بود و به «مكتب اصفهان» رونق بخشيد. پسرش هم خوشنويس بود و يك كتابش در موزه ملك نگهداري مي‌شود.
شفيع عباسي.
محمد شفيع شاگرد رضا عباسي است و جزو استادان درجه اول روزگار است كه در خط و نقاشي دست داشت. كارهايش بسيار عالي است و مورد توجه شاه‌عباس بود. عمده كارش صورت‌سازي است و حيوانات را عالي مي‌كشيده. يك نقاشي از او دارم كه شيري را از پشت و در حال حركت ترسيم كرده است. توانايي‌اش در همين تصوير پيداست. رقمش اين بود: «محمد شد شفيع هر دو عالم» يا «کمينه، محمد شفيع اصفهاني».
محمد يوسف.
محمد يوسف از نقاشان مکتب اصفهان و پيرو سبک رضا عباسي است. با محمدقاسم و محمدعلي نگارگر به يك شيوه كار مي‌كرد. خوشبختانه آثار بسياري از او مانده است؛ ازجمله چند شاهنامه.
و حالا ديگر نوبت شيخ عباسي است.
او هم از شاگردان بزرگ رضا عباسي است و همچنان‌كه گفتم، در تک صورت‌نگاري و شبيه‌سازي و آرايش مجالس استاد بود. يك كارش، رفتن سفير هند به خدمت شاه‌عباس دوم صفوي است با رقم «بهاء گرفت چو گرديد شيخ عباسي».
*از نقطه تا نگار