skip to Main Content
  • شعر

درود باد ز من باستان‌شناسان را

که بوسه‌گاه نمودند خاک ایران را

شبانه‌روز بر این خاک آسمان‌پیوند

ز کندوکاو پذیرند رنج دوران را

ز گرد و خاک نباشند لحظه‌ای بیزار

که بوی خاک وطن شاد سازد آنان را

خوشند از خور و خوابی کنار کاوشگاه

نداده راه به دل، یاد کاخ و ایوان را

ز بهر کوشش و کاوش گرفته تیشه به دست

به کارِ سخت فروشند کار آسان را

چنان به قاعده کاویده لایه‌لایه زمین

که کرده غرق عرق سینه و گریبان را

کند گمانه‌زنی تا که در «چغازنبیل»۱

به کندوکاو کند کشف، راز پنهان را

درود باد به بازیگران خاک وطن

که کرده ماتِ شهامت حریف میدان را

بسا که جانوری دستشان گزد در خاک

ولی به روی نیارند ذکر درمان را

ز روزگار حجر تا به عهد شاه قجر

به کندوکاو سپارند راه ایمان را

برون کشند ز قعر زمین، نفایس نغز

نشانِ قعر تمدن «کیان» و «اشکان» را

برآورند بسی لوح و پر بها اشیاء

نمادِ قدمت دیرینه مُلک «ساسان» را

ز دستبند و ز تندیس و جام زرّ و سلاح

ز ظرفهای سفالین و پُتک و سندان را

ز کندوکاو عیان می‌شود گهی یک شهر

که یادگار قرون است نوع انسان را

چه رازها که درین شهر باستانی هست

که جمله مایة عبرت بود سخندان را

چو «شهر سوخته» کآمد به سیستان پیدا

وز آن معاینه دیدند علم اَزمان۲ را

غنیمت است «ادیب» این خزانه‌های زمین

خدا نصیب کند بهرشان نگهبان۳ را

پی‌نوشتها:

۱ـ چغازنبیل: یکی از مکانهای قدیمی و تاریخی است

۲ـ اَزمان: جمع زمان. زمانها

[۳ـ نگهبان، افزون بر معنای مشهورش، اشاره‌ای نیز به مرحوم دکتر نگهبان ـ باستان‌شناس پرآوازه معاصر ـ است.]